گزیده ای اختصاصی از جرقه ای از نور ، آخرین کتاب پرفروش جودی پیکولت را بخوانید
کتابها

جودی پیکولت قبلاً درمورد نژادپرستی ، هولوکاست ، مجازات اعدام و حقوق همجنسگرایان نوشته است ، همه در متن رمان هایی که به یک باره صفحه عقلانی و م paraثل با وجدان هستند. که در چیزهای بزرگ کوچک ، یک رمان که در یک فیلم با بازی جولیا رابرتز و ویولا دیویس اقتباس می شود ، پیکولت در بسیاری از داستان های داغ چهره ای انسانی به همه طرف ها بخشید. و آخرین رمان او ، جرقه ای از نور - بیست و پنجمین عنوان او برای صعود به شماره یک در نیویورک تایمز لیست پرفروش ها - با شجاعت به جاهایی می رود که جرات دارند.
این یک رمان است که تقریباً کاملاً در مرکز ، مرکز خدمات باروری زنان است که سقط جنین در آن انجام می شود. نویسنده 52 ساله و مادر سه فرزند این بار ما را به ذهن جورج ، یک جانباز نظامی مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) می برد که سقط جنین دختر او را وادار می کند وارد یک کلینیک شود و کارگران و بیمارانی را که پیدا می کند ، ببرد آنجا گروگان از طریق او و شخصیت های دیگر - هیو مذاکره کننده گروگان و دخترش ، رن ، در میان آنها - ما بحث سقط جنین را از هر زاویه مشاهده می کنیم ، زیرا منتظر می مانیم که چه کسی زنده خواهد ماند و چه کسی خواهد مرد.
مشاهده این پست در اینستاگرامپستی که توسط جودی پیکولت به اشتراک گذاشته شده است (jodipicoult)
پیکولت از فرودگاه آریزونا در میان تور کتاب خود ، برای گفتگو با او نشست یا 's Books Editor، Leigh Haber. او نحوه پیدایش داستان را توضیح می دهد - و گزیده ای اختصاصی از عنوان را ارائه می دهد.
جرقه ای از نور با سقط جنین مقابله می کند ، یکی از موضوعات مهم در همه آنها. چگونه تنظیمات به سراغ شما آمده است؟
من همیشه کتابی را با عنوان 'چه می کنم؟' شروع می کنم و فقط آن را فشار دهید و فشار دهید تا زمانی که داستان ظهور کند. در این صورت ، 'اگر مرد پریشان دختری که تازه بارداری خود را خاتمه داده بود تصمیم گرفت که پیامی ارسال کند و با انجام یک عمل ترور انتقام غم و اندوه خود را بگیرد ، چه می شد؟'

آیا نگران بودید که ممکن است برخی از خوانندگان را با موضوع بیگانه کنید؟
نه ، زیرا من هرگز به خوانندگانم نمی گویم که چه فکری کنند. کاری که من انجام خواهم داد این است که تمام جنبه های مختلف یک جنجال را بیان می کنم و از آنها می خواهم که با ذهنی باز گوش دهند و در آخر از خود می پرسند ، 'چرا اعتقادات من همان چیزی است که هستند؟' آنها ممکن است نظر خود را تغییر ندهند ، اما شاید برای اولین بار است که واقعاً حرفهای طرف مقابل را شنیده اند. وقتی در مورد موضوعی بحث برانگیز می نویسم ، هدف من تبلیغ نیست ، هدفم آموزش است.
آیا در تحقیق درباره کتاب با افرادی که دیدگاه های مختلفی در مورد سقط جنین داشتند مصاحبه کردید؟
کاملا. من با جمع آوری آماری در مورد سقط جنین در ایالات متحده و با نگاهی به قوانینی به اضافه 280 که در سطح ایالت برای تلاش و محدود کردن حقوق باروری وضع شده اند ، شروع کردم. این فکر من را به این فکر انداخت که اگرچه همه این قوانین سیاه و سفید است ، زنانی که آنها را اعمال می کنند هزار سایه خاکستری را نشان می دهند.
وقتی در مورد موضوعی بحث برانگیز می نویسم ، هدف من تبلیغ نیست ، هدفم آموزش است.
به عبارت دیگر ، در این قوانین شرایط بسیاری که زنان در این تصمیم گیری ها با آن روبرو هستند را در نظر نمی گیرد؟
دقیقا.
بعد از بررسی قوانین ، چه کاری انجام دادید؟
من با افرادی که در خط مقدم جبهه بودند ، مصاحبه کردند. من وقت خود را در می سی سی پی و آلاباما گذراندم دکتر ویلی پارکر ، یک ارائه دهنده سقط جنین آفریقایی-آمریکایی که یک مسیحی متعبد است و می گوید که سقط را نه با وجود دین خود ، بلکه به دلیل آن انجام می دهد. 'چه کسی می تواند هزینه نیازمندان را تأمین کند؟' او تعجب کرد ، و یک صفحه از Good Samaritan کتاب مقدس را برداشت.
او تصميم گرفت كه اين نياز عظيم را برآورده كند ، از اين رو آموزشي را كه نياز داشت فرا گرفت و هم اكنون به بيماران در ايالت هايي كه حتي براي سقط جنين مشكل دارند ، خصوصاً افراد فقير ، خدمت مي كند. او من را به سایه خود دعوت کرد تا من در واقع برای سه روش مختلف در اتاق باشم و مستقیماً با زنان در مورد اینکه چرا انتخابی را که کرده اند انجام داده صحبت کردم.

پیکولت با دکتر ویلی پارکر.
با احترام از جودی پیکولت با توجه به اینکه شما داستان می نویسید ، این تحقیقات زیادی است.
این همه ماجرا نبود. من همچنین با 150 زن که بارداری را فسخ کرده اند صحبت کردم. به هر حال ، کمتر از 25 نفر از آنها می خواستند در کتاب تأیید شوند ، و کسانی که می خواستند از نام مستعار یا اولیه استفاده کنند یا 'ناشناس' نامیده می شوند ، زیرا آنها هرگز به شوهر یا فرزندان خود یا والدین یا دوستان خود یا کارفرمایان در مورد سقط جنین خود. این واقعاً برای من تأکید کرد که وقتی زنان داستانهایشان را نمی گویند ، روایت هایی برای آنها نوشته می شود و این معمولاً ملامت و شرم آور است. این به من فهماند که یکی از دلایل نوشتن این کتاب نشان دادن اهمیت داستانهای زنان است.
ما خیلی مشغول صحبت هستیم به جای اینکه با احترام گوش کنیم.
آیا شما فقط با زنانی صحبت کرده اید که طرفدار انتخاب هستند؟
نه ، من همچنین با افرادی صحبت کردم که خود را طرفدار زندگی می دانند.
و چه چیزی از آنها یاد گرفتید؟
من با این تصور غلط بزرگ وارد شدم که افرادی که طرفدار انتخاب بودند متعصب مذهبی بودند ، یا در غیر این صورت افرادی که هرگز نمی فهمم و با آنها ارزش قائل نیستم. در حقیقت ، آنها افرادی بودند که می توانستم به راحتی با آنها دوست باشم. به طور کلی ، آنها از یک محل اعتقاد و دلسوزی عمیق می آیند و به سادگی معتقدند که زندگی از زمان بارداری آغاز می شود. آنها ضد زن نیستند. آنها معتقدند که جان بچه ها را نجات می دهند.
هر دو طرف یکدیگر را غیر منطقی می دانند. آیا فهمیدید که این درست نیست؟
من طرفدار انتخاب هستم ، با این حال متوجه شدم که هر دو طرف مشترکات بسیار بیشتری از آنچه انتظار داشتم دارند. از طرف دیگر ، سو mis تفاهم و تبلیغات زیادی نیز وجود دارد - مواردی که در مورد آنها پهن می شود اما درست نیست. به عنوان مثال ، افراد ضد انتخاب به شما می گویند که زنان از سقط جنین به عنوان جایگزین پیشگیری از بارداری استفاده می کنند. اما این فقط چنین نیست. از 150 زنی که با کسانی که سقط جنین داشته اند صحبت کردم ، حتی یک نفر هم به این روش فکر سقط جنین نکرد.
به نظر می رسد بسیاری از سرسخت ترین مخالفان انتخاب ، مردان هستند. به همین دلیل جورج - پدری که دخترش سقط جنین کرده و آن را از دست می دهد - را به عنوان یکی از شخصیت های اصلی کتاب انتخاب کردی؟
من همیشه تعجب می کنم که چگونه سخنگویان سخنگوی ضد انتخاب اغلب مردان میانسال هستند ، در حالی که این زنان هستند که باید تصمیم بگیرند و زندگی کنند.
بیشتر عناوین پیکولت








این کتاب با رساله ای از دکتر مارتین لوتر کینگ جونیور آغاز می شود که سخنان وی چگونه روند خلاقیت شما را آگاه کرد؟
من بر آن نقل قول افتادم - 'سوال این نیست که آیا ما افراطی خواهیم بود ، بلکه چه نوع افراط گرایی خواهیم بود. آیا ما به خاطر نفرت یا عشق افراط خواهیم کرد؟ '- وقتی آخرین کتابم را می نوشتم ، چیزهای بزرگ کوچک ، و به سوراخ خرگوش شگفت انگیز افتاد که دکتر کینگ است. یک خط وجود دارد جرقه ای از نور در انتهای فصل اول ، در سر جورج ، جایی که او در مورد چگونگی مصرف آب صحبت می کند هر وقت دهان خود را برای بیان عقاید باز می کنیم ، حتی نمی فهمد که غرق می شویم.
ما به جای اینکه بخواهیم شکاف های بین خود را برطرف کنیم ، به جای اینکه با احترام گوش کنیم ، بسیار مشغول صحبت هستیم. بنابراین برای من این جمله - 'برای چه افراط خواهی می کنی؟' - یعنی آیا شما می خواهید با اسلحه به یک کلینیک بروید و شروع به تیراندازی کنید ، مانند جورج برای ابراز ترس و خشم خود؟ یا می خواهید سعی کنید اصلاح کنید ، شفا دهید ، روشنگری کنید ، یاد بگیرید؟ امیدوارم مردم تصمیم بگیرند مثل جورج نباشند.
داستان های مرتبط


من شنیده ام که مردم از انواع کتابهایی که می نویسید به عنوان 'داستان معضل اخلاقی' یاد می کنند. آیا واقعاً یک چیز است؟
حقیقت این است که داستان نویسان که به دیکنز و آستین برمی گردند ، همیشه در مورد مشکلات اجتماعی مطالبی را نوشته اند. وقتی می نشینم تا بنویسم ، به سمت جنجال و تماشای همه طرفهای یک موقعیت تمایل پیدا می کنم. هدف من این است که خواننده را به سفری سوق دهم که بله ، آنها را نفس گیر و ضعیف و ضعیف می کشد و می میرند تا صفحه را ورق بزنند ، اما در صفحه آخر نیز می خواهم که آنها در مورد موضوع خیلی سخت فکر کنند. شاید من به آنها کمک کرده باشم که از دیدگاه کاملا جدیدی آن را ببینند.
آیا این وظیفه هنرمند است که به نوعی فعال باشد؟
هنگامی که شما به اندازه کافی خوش شانس هستید که یک تریبون داشته باشید و می دانید که مردم به سخنان شما گوش خواهند داد ، باید خیلی دقیق در مورد آنچه از دهان شما بیرون می آید - یا صفحه کلید فکر کنید. من فوق العاده خوش شانس هستم که در کارم به نقطه ای رسیده ام که می توانم کمی ذهنیت را باز کنم. وقتی داستان می نویسید ، همیشه به تغییر زندگی واقعی فکر نمی کنید ، اما این اتفاق می افتد. من بارها و بارها آن را از خوانندگان شنیده ام. این دل انگیزترین دلیل برای نویسنده بودن است.
گزیده ای اختصاصی از پیکولت جرقه ای از نور
وقتی جورج گدار پنج ساله بود ، مادرش سعی کرد پدرش را آتش بزند. پدرش روی کاناپه رد شده بود که مادرش مایع فندک را روی لباسشویی کثیف او ریخت ، کبریت روشن کرد و سطل آشغال را بالای سرش ریخت. مرد بزرگ بزرگ شد ، جیغ کشید و با دست ژامبون خود را در شعله های آتش زد. مامان جورج با یک لیوان آب فاصله گرفت. مابل ، باباش جیغ زد. مابل! اما مادرش با آرامش آخرین قطره را نوشید و برای خاموش کردن شعله های آتش از هیچ کسی دریغ نکرد. وقتی پدر جورج از خانه فرار کرد تا مثل گراز در خاک غلت بزند ، مادرش رو به او کرد. بگذارید این برای شما عبرت شود ، او گفت.
او نمی خواست مانند پدرش بزرگ شود ، اما به روشی که یک دانه سیب نمی تواند کمک کند تا یک درخت سیب شود ، او بهترین شوهرها نشده بود. او اکنون این را می دانست. به همین دلیل او تصمیم گرفت که بهترین پدران باشد. به همین دلیل بود که امروز صبح او تمام این راه را به مرکز ، آخرین کلینیک ایستاده سقط جنین در ایالت می سی سی پی ، رسانده بود.