چگونه این زن 90 ساله شغل رویایی خود را در 50 سالگی پیدا کرد

کار و پول

مبلمان ، نشیمن ، اتاق ، صندلی ، نیمکت ، با احترام به Paul Kingsley

نود سال پیش ، در یک شهر کوچک داکوتای شمالی ، این یک امر عادی بود: مردان نان آور خانه بودند و زنان خانه دار. اگر زنان می خواستند کار کنند ، معلم می شوند و موقعیت های برجسته تری را برای مردان باز می گذارند. کمتر از 600 زن مدرک دکترا را دریافت کردند ، به عنوان مخالف تقریباً 6000 مرد.

روزالیند کینگزلی ، که همه او را روز می نامند ، دقیقاً با این واقعیت زندگی می کرد. و او از آن متنفر بود.

آموزش دادن یا آموزش ندادن؟

روز می گوید: 'من تنها فرزند هستم و پدرم نوعی شوونیست بود.' 'و او گفت ،' خوب ، زنان آموزش می دهند. چرا یاد نمی گیرید که چطور تدریس کنید؟ من فکر کردم ، 'بله ، بابا. من می توانم این کار را انجام دهم. 'روز ، که در سال 1929 متولد شد ، می گوید. او که یک مادام العمر نوازنده پیانو و عاشق موسیقی بود ، تصمیم گرفت یک معلم موسیقی شود.

پس از فارغ التحصیلی ، وی در برنامه موسیقی درمانی بیمارستان عمومی وین کانتی که با بیمارستان روانپزشکی آن همراه بود ، کارآموزی کرد. اما موسیقی درمانی مانند آونگ بود که از شدت شدید به اندازه کافی شدید تغییر می کرد. روز تجربه این تجربه را برای گروههای بزرگ مردم ، صداهای بلند و بی نظمی بدش نمی آمد.

کنجکاوی او را به کتابخانه بیمارستان سوق داد تا مطالعات موردی بیمار را بخواند. او خود را طلسم شده توسط 'چرا' و 'چگونه' که از صفحات مطالعه جست وجو کرد: بیمارستان روانپزشکی چگونه کار کرد؟ چگونه می توان به بیماران آن کمک کرد؟

روز می گوید: 'آن زمان بود که من برای اولین بار علاقه مند به انجام روانشناسی شدم.' 'من فکر کردم ، ... گی ، این چیزی است که من واقعاً فکر می کنم دوست دارم انجام دهم. شاید بتوانم به این افراد کمک کنم. ''در عوض ، او آنچه در آن زمان از او و دیگر زنان جوان انتظار می رفت انجام داد: او ازدواج کرد.

غریزه مادر

در دهه 1960 ، روز دو فرزند به نام های جف و پال به فاصله دو سال به دنیا آورد. روزز خیلی زود متوجه شد که جف بیش فعالی است ، نمی تواند احساسات خود را کنترل کند ، دستانش را به هم زد ، مرتباً تکان می خورد ، به بویایی حساس بود و تمرکز کافی نداشت. او او را بعد از پزشک به دکتر برد اما فایده ای نداشت.

یک متخصص پزشکی تا آنجا پیش رفت که به او بگوید مشکلات توسعه جف تقصیر او بود ، و او از عهده او بر نمی آمد. اما غریزه مادری باعث شد او اصرار کند که مشکلی وجود دارد. روز می گوید: 'من باید به ته مسئله برسم.' 'مجبور بودم.' سرانجام ، جف دچار فلج مغزی و ناتوانی در یادگیری شد.

در همین حال ، ازدواج او به سرعت در حال تبدیل شدن به توهین آمیز بود. پس از ایجاد تومور مغزی ، شوهر اول رز دیگر نتوانست خانواده را تأمین کند و شروع به عمل کرد. فشار برای تأمین مخارج زندگی به روز بود. او خود را به عنوان معلم مدرسه ابتدایی عمومی در لانگ آیلند یافت ، شغلی که در آن بزرگ شد و از ساختار و برنامه ریزی که از او می خواست ناراحت شود.

شما یا می خواهید با این مرد از لوله ها پایین بروید یا خودتان آن را درست خواهید کرد ، و بهتر است برای آن برنامه ریزی کنید.

با تشدید اوضاع در خانه ، یک پزشک توصیه کرد که به روانپزشک مراجعه کند. توصیه آنها؟ 'شما یا می خواهید با این مرد از لوله ها پایین بروید یا خودتان آن را درست خواهید کرد ، و بهتر است برای آن برنامه ریزی کنید.' این زمانی است که چرخ ها شروع به چرخش می کنند.

بازگشت به مدرسه

روز تصمیم گرفت که این بار برای بازگشت به مدرسه ، این بار برای تبدیل شدن به یک روانشناس برود. وی برای گذراندن دوره های کارشناسی روانشناسی در دانشگاه هوفسترا ثبت نام کرد. 'هدف من گرفتن دکترا بود. تا وقتی که من 50 ساله بودم ، 'او می گوید.

هرچند همه پشت سر او تجمع نکردند. روز می گوید: 'پدر و مادرم فکر می کردند من دیوانه هستم.' 'آنها نمی خواستند كمك كنند زیرا من قبلاً لیسانس داشتم. و این دشوار بود زیرا هیچ پولی نداشتیم. ' روز خشمگین بود ، دلیل پدرش این بود که او فقط یک دختر است - او به پول احتیاج نداشت. 'از آنجا که مردان آلت تناسلی مرد داشتند ، بهتر از زن بودند؟' روز می گوید. 'من آن موقع نفهمیدم و هنوز هم نمی فهمم.'

روز به دلیل اشتیاق به مراقبت از پسرانش فشار آورد. کلاسها از ساعت 4 صبح شروع می شد هر هفته در هفته و در ساعت 10 صبح به پایان می رسید ، برنامه ای که وی به مدت چهار سال مستقیم نگه داشت. روز به یاد می آورد: 'اوه پسر ، آیا من از پارکینگ به کلاسها خیلی دویدم؟' خوشبختانه ، هافسترا به او کمک کرد تا به عنوان روانشناس مدرسه ای نیمه وقت شغلی پیدا کند ، که به خانواده کمک کرد از تمبرهای غذایی خارج شوند.

روز هنگام تحصیل در مدرسه ، مطالب زیادی درباره اوتیسم خواند ، اختلالی که دنیا در زمان تشخیص اولیه فرزندش جف ، به سختی می دانست. به دنبال همان غریزه ، وی توسط یک متخصص مغز و اعصاب تایید کرد: جف اوتیسم بود.

با وجود تسکین در نهایت دانستن اینکه با پسرش چه اتفاقی می افتد ، روز هنوز چند روزی داشت که فکر نمی کرد می تواند مدرسه را به پایان برساند.

تحصیلات در 40 سالگی ترسناک است. شما اگر چه اشتباه بزرگی دارید - اگر تصمیم اشتباهی بگیرم چه می شود ، اگر شکست بخورم چه می شود؟

روز اعتراف می کند: 'تحصیلات در 40 سالگی ترسناک است.' 'در نیمه شب ، شما چیزهای بزرگی دارید اگر - اگر من اشتباه تصمیم بگیرم ، اگر من موفق نشوم ، اگر در دوره دکترا قبول نشوم چه می شود - چه می شود.'

اما او ذهن خود را آموزش داد تا اکنون را متمرکز کند. 'شما یک پایتان را جلوتر از دیگری قرار می دهید و در زمان حال زندگی می کنید. شما نمی توانید از قبل فکر کنید ، 'او می گوید. 'شما یاد می گیرید که بگویید' من نمی توانم به آنچه بود فکر کنم ، نمی توانم به آنچه ممکن است فکر کنم ، باید به آنچه هست فکر کنم. 'اگر فقط یک ساعت جلوتر فکر کنم ، این همان چیزی است که فکر می کنم. '

سرانجام ، وی در یک برنامه دکترای شبانه در دانشگاه هوفسترا که در سال 1974 آغاز کرد ، پذیرفته شد. در آن زمان ، فقط 13000 زن مدرک دکترای گرفتند ، در حالی که 71000 مرد ، بر طبق مرکز ملی آمار آموزش .

در زمان فارغ التحصیلی از دکترای خود در روانشناسی در سال 1978 ، وقتی روز 49 ساله بود ، تعداد زنانی که مدرک دکترا می گرفتند تقریباً دو برابر شد (245200) ، در حالی که تعداد مردان تقریباً همان (70،000) بود.

الان به گذشته نگاه می کنم و فکر می کنم ، اوه پروردگار من ، چطور من این کار را کردم؟

پدر و مادر و پسرانش او را از طریق صحنه تماشا کردند و آسایش را بر دوش خانواده انداخت. دیگه تموم شد او وقت بیشتری برای پسران خود داشت و فرصت بیشتری داشت.

'من اکنون به عقب نگاه می کنم و فکر می کنم ، اوه پروردگار من ، چطور من این کار را کردم؟ 'او می گوید. توصیه او به دیگران که نقشه های خود را برای بازآفرینی طراحی می کنند؟ 'شجاع باش. شما باید مایل باشید که اولین قدم را بردارید تا آنچه را که برای یافتن بهتر بودن آنچه می خواهید بکنید ، رها کنید. شما نمی دانید در طرف دیگر آن در چیست. '

یک نقش نهایی

در طرف دیگر 50 سال سن یک حرفه غنی و معنادار برای روز بود. وی در ادامه به روانشناسی پلیس ایالت دلاور تبدیل شد ، نقشی که 16 سال در آن بازی می کرد.

در یک لحظه ، او هر ساعت 100 دلار درآمد کسب می کرد. هلیکوپترها گاهی او را در آن سوی خیابان از خانه اش سوار می کردند تا بتواند در پرونده های دادگاه خانواده در سراسر کشور و به دنبال آن دادگاه کیفری شاهد شاهد باشد. وی افراد را در زندان ها ، دادگاه ها و خانه ارزیابی کرد. او همچنین در موارد حضانت اغلب به نمایندگی از کودکان شهادت می داد.

کمک به مردم از طریق کار دادگاه علاقه او شد. او به حس مسئولیت پذیری ، فرصت مقابله با پیچیدگی و فرصتی که به هیئت منصفه و قضات کمک می کند تا بهترین تصمیم را برای کودکان بگیرند ، ابراز خوشحالی کرد.

در طول زندگی حرفه ای خود ، او همچنین با دیگران کار می کرد تا به آنها کمک کند تا اعتماد به نفس ایجاد کنند. اگر بیمارانش زندگی ای را که از آن راضی بودند نمی گذراندند ، او به 'چرایی' هایی که سالها پیش وی را در بیمارستان روانپزشکی مجذوب خود کرده بود باز می گشت.

مردم ، عینک ، مادربزرگ و مادربزرگ ، درخت ، آسمان ، لبخند ، عکاسی ، بهار ، سلفی ، بزرگتر ،

پل کینگزلی ، 62 ساله و روز (سمت راست).

با احترام به Paul Kingsley

او می گوید: 'اولین کاری که من با یک بیمار انجام دادم این بود که از آنها بپرسم' اینجا می خواهید چه کار کنید؟ ' 'من بلافاصله آن را به آنها تحویل دادم - چه چیزی باید در زندگی شما تغییر کند که بتوانم به آن کمک کنم؟' 'رز هنوز با تماس از بیماران سابق خود درخواست کمک و راهنمایی می کند.

روز اکنون 90 ساله است و هنوز سرپرست پسرش جف است که 62 ساله است. آنها در کانادایگوا ، نیویورک ساکن هستند و نیم ساعت از پسرش پل و دو نوه اش فاصله دارد.

او روزهای خود را با تشویق مت ها ، لحاف دوزی ، انجام اره های برقی و خرابکاری سگ های خود ، ابی و بید می گذراند. از همه مهمتر ، او هنوز هم در آن لحظه زندگی می کند.

او می گوید: 'شما تعجب می کنید که آیا روز بعد زنده خواهید بود؟' 'هر روز یک ماجراجویی است. آن زمان نیز بود ، و بسیار ترسناک بود. اما من یاد گرفتم که چگونه می توانم فکر خود را طوری تنظیم کنم که بگویم اکنون باید به آن فکر کنم. '

تبلیغات - ادامه مطلب را در زیر ادامه دهید