45 ایده در مورد نحوه پیشنهاد دادن
برنامه ریزی مهمانی
MaryD یک رمانتیک است که دوست دارد راه هایی برای گسترش عشق در سراسر جهان پیدا کند.




45 ایده عالی برای پیشنهاد ازدواج
1. این کار را به روش قدیمی انجام دهید. در حالی که یک گل رز در دندان هایت فشرده شده و حلقه ای در دستت است، بر روی یکی از می دانیم و سؤال را بپرس.
2. از یک پیشخدمت بخواهید دسر مورد علاقه خود را با حلقه داخل آن برای شما بیاورد. (مواظب باشید آن را قورت ندهد).
3. او را به تئاتر ببرید و از مدیر صحنه بپرسید که آیا اجازه می دهد بعد از پرده نهایی روی صحنه بیایید و خواستگاری کنید.
4. در اواسط بعد از ظهر در دفتر او حاضر شوید که با یک گل رز قرمز، یک بطری شامپاین و یک لیوان حلقه در آن است.
5. «آیا با من ازدواج میکنید (نام)» را با گچ در خیابان بیرون از خانه یا آپارتمان خود با حروف بزرگ بنویسید.
6. با ایستگاه رادیویی محلی خود تماس بگیرید و از آنها بخواهید تا زمانی که می دانید او به شما گوش می دهد، سؤال را از طریق امواج رادیویی برای شما پخش کند. سپس آهنگی را به او تقدیم کنید.
7. همه دوستان و خانواده خود را برای نوشیدنی در رستوران مورد علاقه یا خانه خود جمع کنید و سؤال را در مقابل همه مطرح کنید.
8. دوستان و خانواده خود را در بیرون خانه جمع آوری کنید و بنرهایی با عبارت 'با من ازدواج می کنید؟' روی آنها در مقابل آنها روی یک زانو که حلقه را نگه می دارد زانو بزنید. (مطمئن شوید که خانه مناسب را دریافت می کنند).
9. یک تلگرام آواز به محل کار او بفرستید. سپس درست پس از پایان آهنگ وارد شوید و سوال را مطرح کنید.
10. یک صفحه وب در مورد زندگی مشترک خود ایجاد کنید. عکسها، مکانهایی که برای هر دوی شما اهمیت زیادی دارند. آدرس وب را برای او ارسال کنید و منتظر پاسخ او باشید و پس از پذیرش می توانید آدرس را برای دوستان و خانواده ارسال کنید.
11. یک جعبه بزرگ را بپیچید و با جعبه های پیچیده تری پر کنید. آخرین و کوچکترین جعبه دارای حلقه در داخل خواهد بود. از طرف دیگر، یک جعبه بزرگ بپیچید و با آن تکه های فوم ریز پر کنید و اجازه دهید او به دنبال جعبه کوچک داخل آن بگردد.
12. قسمت پایینی را از یک جعبه بسیار بزرگ ببرید سپس آن را بپیچید. آن را به محل کار عزیزتان ببرید و از یکی از همکارانش بخواهید که به او بگوید که بسته بزرگی برای او وجود دارد. در همین حال، از پایین بالا بروید تا وقتی حلقه را باز کرد، بتوانید با انگشتر در دست بیرون بپرید و از او بخواهید که از شما یک مرد صادق بسازد.
13. او را برای آخر هفته دور کنید و وقتی در آخرین روز خود هستید، سؤال را مطرح کنید.
14. خیلی زود بیدار شوید و صبحانه را برای او در رختخواب آماده کنید. غذای مورد علاقه او را با یک گل رز قرمز و یک بطری شامپاین و یک بوس بپزید تا او را بیدار کنید و سپس ابراز عشق کنید.
15. گلبرگ های گل رز را روی تخت او بپاشید و حلقه بسته بندی شده هدیه را در مرکز قرار دهید. به او بگویید که برایش هدیه خریدید تا نشان دهید چقدر دوستش دارید. وقتی در را باز کرد به او بگویید که می خواهید بقیه عمرتان را با او بگذرانید.
16. برای عزیزتان یک غذای عاشقانه بپزید و یادداشتی را در اطراف دستمال قرار دهید مانند جا دستمالی که از او می خواهد با شما ازدواج کند. یا دستمال را (از پارچهها استفاده کنید نه کاغذی!) را از داخل حلقه بگذرانید، وقتی میرود دستمال را در دامانش بگذارد، حلقه را پیدا میکند.
17. پاهای خود را ماساژ دهید و حلقه را روی انگشت کوچک پا قرار دهید.
18. چشمان او را ببندید و آنها را به جایی ببرید که برای اولین بار یکدیگر را ملاقات کردید. بعد از خواستگاری، یک بطری شامپاین و دو لیوان برای جشن گرفتن همراه داشته باشید.
19. برای او کیک بپزید و روی آن بنویسید 'با من ازدواج می کنی؟'
20. یک آگهی تمام صفحه را در روزنامه ای که می دانید عزیزتان مرتباً آن را می خواند بیرون بیاورید و زمانی که او آن را می خواند نزدیک باشید.
21. برای کسی که دوستش دارید یک ساعت بخرید و روی آن نوشته شود «با من ازدواج کن».
22. برای او یک لیوان شراب بریزید که حلقه در ته آن است و وقتی شراب را بنوشد حلقه را پیدا کند.
23. با هم به یک پیک نیک بروید سپس سؤال را مطرح کنید.
24. در کریسمس با آویزان کردن حلقه در جعبه آن از درخت به گونه ای که گویی یک زینت است، خواستگاری کنید. به او بگویید زیور خاصی را که به تازگی برایش خریده اید پیدا کند.
25. اگر در یک رستوران مجلل غذا می خورید، از پیشخدمت/پیشخدمت بخواهید که بنویسد: 'با من ازدواج می کنی؟' در سس شکلات دور لبه بشقاب دسرش.
26. او را با شمعهای معطر، گلبرگهای گل رز حمام کنید و بعد از اینکه در وان قرار گرفت، یک اردک لاستیکی را با حلقهای که دور گردنش در جلوی او بستهاید شناور کنید.
27. صدف های او را در رختخواب با حلقه داخل صدف سرو کنید.
28. یادداشتی بنویسید که از طرف مقابلتان بخواهید با شما ازدواج کند، آن را داخل یک بطری بگذارید. وقتی در آب است او را به ساحل ببرید، بطری را داخل آن بریزید و از آنها بخواهید که آن را باز کنند تا ببینید چه می گوید.
29. دنباله ای از یادداشت ها را برای او بگذارید تا دنبال کند و وقتی به پایان رسید شما با علامتی در آنجا خواهید ایستاد یا می توانید بگویید 'با من ازدواج می کنی؟'
30. طرح پیشنهادی خود را به یخ زدگی شیشه جلوی ماشین او بکشید.
31. شریک زندگی خود را به ساحل ببرید و بنویسید 'آیا با من ازدواج می کنی؟' با حروف بزرگ در ماسه
32. او را سوار قایق بادبانی کنید و سؤال را مطرح کنید.
33. حلقه را با یک یادداشت روی بالش او بگذارید و بروید دوش بگیرید.
34. او را با یک بطری شامپاین در یک بالن هوای گرم ببرید و اعلام کنید که اگر با شما ازدواج نکند، می پرید.
35. او را به دیدن گروه مورد علاقه اش ببرید و از یکی از اعضای صحنه بپرسید که آیا آنها این سوال را برای شما مطرح می کنند.
36. برای جستجوی گنج برنامه ریزی کنید. سرنخها را در جای خود تنظیم کنید و وقتی او به آخرین سرنخ رسید، با شامپاین و پیشنهادی که نمیتوانند رد کنند، ایستادهاید.
37. یک آسمان نویس استخدام کنید تا پروپوزال شما را در بالا بنویسد.
38. یک هواپیما استخدام کنید تا بنری را با پیام «با من ازدواج کنید (نام را در اینجا وارد کنید)» روی آن نصب کنید.
39. مخفیانه وارد خانه او شوید و آن را با بادکنک و یا گل پر کنید و در وسط آن یک خرس عروسکی بنشینید که حلقه را در دست دارد و یک یادداشت از او می خواهد که با شما ازدواج کند.
40. زبان عشق را به زبان فرانسه پیشنهاد دهید.
41. جلاد را بازی کنید و عبارت 'با من ازدواج کنید' را بگویید.
42. یک جشن تولد غافلگیرکننده برای او برگزار کنید و دوستان و خانواده را دعوت کنید و سپس خواستگاری کنید.
43. داستانی در مورد رابطه خود برای او بنویسید. تقریباً مانند یک دفتر خاطرات با تاریخ در صورت امکان. سپس آن را با تاریخی که قرار است آن را به او بدهید، پایان دهید و بگویید که چگونه پیشنهاد دادید و تا زمانی که پاسخ را نداشته باشید، داستان نمیتواند به پایان برسد.
44. اگر برف می بارد، بنویسید 'با من ازدواج می کنی؟' در برف.
45. او را به تماشای بازی تیم ورزشی مورد علاقه اش ببرید و از مفسر بخواهید که با شما ازدواج کند.
نظرات
سی جی بی در 8 جولای 2013:
برای نامزدم آهنگی نوشتم تا یادگاری داشته باشد که در آزمون زمان مقاومت کند. آهنگ در مورد رابطه ما و نحوه آشنایی ما بود، در پایان آهنگ از او خواستم با من ازدواج کند. شما می توانید آهنگ را در اینجا بشنوید. http://snd.sc/157llIu
کریستوفر در 21 آوریل 2012:
اگر روزی این سوال را مطرح کنم که همه دوستانمان از مدرسه را با اتوبوس به ساحل ببرند و چشمان او را ببندند، آیا با من ازدواج میکنی و او را به سمت آن سوق میدهی و چشمبند را برمیدارم و کی یا امیدوارم او می گوید بله همه دوستان بیرون می آیند.
عدی کیشور در 02 آوریل 2012:
من خیلی دوست دارم 41
Dougybuns در 22 مارس 2012:
من یک کشاورز هستم، بنابراین آن را در مزرعه نوشتم و یک هلیکوپتر کرایه کردم تا ما را به اطراف ببرد و سپس او آن را دید... سپس یک لیموزین کرایه کردم تا بعد از پایان سفر منتظرمان باشد تا ما را به شام ببرد.
اسپنسر در 20 مارس 2012:
آنها ایده های خوبی بودند، اما من یکی از ایده های خودم را دارم.
این هفته با خریدن یک سینی تارت به شکل هارت و قرار دادن آن در یک کیسه زیپ لاک بزرگ 1 گالنی با یک حلقه تقلبی در وسط سینی تارت، از gf خود درخواست ازدواج خواهم کرد، همراه با یک یادداشت مرثیه سرایی. کیسه را با آب پر کنید و آن را فریز کنید. کیسه یخ زده را به او می دهم و اجازه می دهم آن را آب کند. جایی که او یادداشتی را دریافت می کند که می گوید: 'حالا که قلب من را آب کردی با من ازدواج می کنی!' (من از حلقه تقلبی استفاده می کنم تا احتمالاً به حلقه الماس او آسیب نرسانم :))
صبحانه در 17 فوریه 2012:
در مورد این چی:
برای شام به جایی خوب بروید که دارای خاصیت خوبی باشد (مثل مکانی که رویدادها را برگزار می کند). بعد از شام، به سمت ماشین بروید و وانمود کنید که روشن نمی شود. وانمود کنید که با شرکت یدک کش تماس می گیرید و به تاریخ خود می گویید که انتظار یک ساعت خواهد بود. به او بگویید تا زمانی که منتظر هستید، قدم بزند. جایی که در حال پیاده روی هستید چیزی را تنظیم کنید... همه جا تاریک می شود، سپس ناگهان... چراغ، موسیقی، نوشیدنی. سپس سوال را مطرح کنید.
JasHaN در 9 فوریه 2012:
همه شان را دوست دارم
جنون. در 07 فوریه 2012:
خوبه.
دیگو در 30 ژانویه 2012:
من میخواهم از هواپیما در ساحل با پیراهنی که روی آن نوشته شده بود با من ازدواج میکنی بپرم در حالی که فیلم پسر عمویم را ضبط میکنم، تا زمانی که من با حلقه فرود میآیم، بتواند روی من زوم کند.
خاکستر در 24 دسامبر 2011:
من دوست دارم از شماره 42 اول و اول استفاده کنم. فقط ساده و به یاد ماندنی
معامله گران روز در 23 دسامبر 2011:
از خواندن نظرات شما خوشحالم
من از شما چیزهای زیادی یاد می گیرم
تیانا در 21 دسامبر 2011:
بچه ها!!!!!
وقتی خواستگاری می کنی با دخترت تنها باش! شما می خواهید زندگی خود را با او شروع کنید، نه با خانواده اش، به علاوه فشار بیشتری بر او وارد می شود که ممکن است به نه گفتن او منجر شود! وقتی و اگر بله بگوید، خانواده اش متوجه می شوند و شما در نهایت یک خانواده بزرگ خواهید شد.
به او این احساس را بدهید که می خواهید با هم زندگی خود را شروع کنید، شما و او. فشار کمتری برای شما و او.
موفق باشید پسرها، به یاد داشته باشید که او می خواهد بله بگوید :)
CallieCallaster در 16 دسامبر 2011:
من شماره یک را دوست دارم! کلاسیک. و همچنین برای ایدهای که من میخواهم آن را بیرون بیاورم، یک تکیهگاه عالی خواهد بود: عکاسی را استخدام کنید تا مخفیانه در جایی پنهان شود و از لحظهای که روی یک زانو میزند عکس بگیرد. شوهرم این کار را کرد و عکس ها فوق العاده شد! من فکر می کردم که این یک چیز فوق العاده زیبا بود... قطعاً به او امتیازهای قهوه ای داد. وقتی فریاد کشیدنم تمام شد، او از پشت بوتههای پارک مرکزی بیرون آمد و خودش را معرفی کرد، سپس چند عکس زیبا از زوج شاد گرفت. بچه هایی که او استخدام کرد فوق العاده بودند. اگر در نیویورک هستید به سراغ آنها بروید! http://www.gruberphotographers.com/Proposals
استیو در 15 دسامبر 2011:
من در شب کریسمس خواستگاری خواهم کرد (مگر اینکه اعصابم از بین برود!). دوست دختر من پرستار است و در روز کریسمس کار می کند، بنابراین ما یک روز زودتر کریسمس را می گذرانیم.
ما قبلاً توافق کردهایم که برای یکدیگر جورابهایی بسازیم، و برنامه من این است که حلقه را در جعبه آن، مانند هر چیز دیگری پیچیده، درست در نوک جوراب داشته باشم. وقتی او آن را پیدا کرد و آن را باز کرد، سؤال را مطرح می کنم. سپس کل روز را با هم می گذرانیم، شام کریسمس (در روز کریسمس به جای شکرگزاری در انگلستان، بوقلمون بزرگ، تزئینات و غیره را انجام می دهیم)، به پیاده روی، تماشای مزخرفات در تلویزیون و نوشیدن چند نوشیدنی می پردازیم. معلومه که امیدوارم برف بیاد در حال حاضر هوا سرد است، بنابراین هرگز نمی دانید!
هیچ راهی وجود نداشت که بتوانم موضوع حلقه را درست دربیاورم، بنابراین یک حلقه هلو کیتی سفارش دادم (او یکی از طرفدارانش است) - فقط 15 پوند، اما نمادین تر از هر چیز دیگری است، و فکر می کنم می توانیم برای چیزی که او دارد برویم خرید کنیم. بین کریسمس و نیویورک می خواهد.
حالا فقط یک موضوع کوچک وجود دارد که به پدرش زنگ بزند و از او اجازه بگیرد. فقط چند بار با او ملاقات کردیم، اما به نظر می رسید که با هم خوب بودیم.
اوه، و نه. 29 یک ایده واقعاً وحشتناک است! (شماره های 9، 17، 25 و 31 خیلی بهتر نیستند)، اما من چه می دانم ...
کریسمس همگی مبارک..
باب در 14 دسامبر 2011:
یاتیش...اول باید انگلیسی نوشتن رو یاد میگرفتی!
یاتیش در 13 دسامبر 2011:
من تلاش کردم اما موفق نشدم:(
هیو در 12 دسامبر 2011:
من مدتی است که قصد دارم از دوست دخترم که 5 سال است خواستگاری کنم. ما هر دو قبلا ازدواج کرده ایم و شش فرزند داریم، من سه و او سه فرزند. سعی میکردم زمانی را پیدا کنم که همه خانوادههایمان با هم باشند، اما نمیتوانم آن را به دست بیاورم. بنابراین من می خواهم این کار را در جشن کریسمس با خانواده ام انجام دهم. من فقط نمی توانم بیشتر از این صبر کنم، بچه ها یک پیچ و تاب به آن اضافه می کنند زیرا شما واقعاً نمی دانید که آنها چگونه واکنش نشان خواهند داد. آنها 8 تا 17 ساله هستند، من فکر می کنم فقط انتظار بدترین ها را دارم و به بهترین ها امیدوار هستم. او هیچ ایده ای ندارد! بهش گفتم دیگه ازدواج نمیکنم! من می خواهم صبر کنم تا پس از باز شدن هدایا در شب کریسمس، سپس بگویم یک هدیه دیگر وجود دارد.
یاتیش در 12 دسامبر 2011:
من شماره 24 را دوست دارم. این خوب است
جف در 08 دسامبر 2011:
اگر مجبور شوید یواشکی وارد خانه یا اتاق او شوید، شماره 40 وحشتناک به نظر می رسد
دیو آی. در 03 دسامبر 2011:
بالای کوه واشنگتن. زودتر بروید، اما قبل از ساعت 9:30 به تور راهنما بروید، قیمت آن 60 دلار است. در بالا یک ساعت وقت دارید، اگر دیر رسیدید فقط نیم ساعت فرصت دارید. در قله از او بپرسید. سعی می کنم او را وادار کنم که چیزی شبیه به من بگوید - 'به نظر شما (به قله نگاه می کنید) او - من زیباست (یا مشابه) - اما نه به زیبایی شما و در بالاترین نقطه از او بپرسید. شمال شرقی. من در RI زندگی می کنم، و آیا در حال تعلیق است و غیره، اما جای دیگر کلیسای جامع تاق یا چیزی می افتد که نام آن از من فرار می کند. متاسف.
استیو بال در 25 نوامبر 2011:
به این فکر می کردم که یک سمفونی بنویسم و خودم آن را ضبط کنم چون یک نوازنده چند ساز ماهر هستم. و استفاده از فرستنده رادیویی برای غلبه بر رادیو و پخش آهنگ از آی پاد من... آیا این ایده خوبی است یا کمی جذاب و پر از آن؟
سگی در 11 نوامبر 2011:
این خیلی دوست داشتنی است که هیچ کدام از اینها را دوست ندارد.
پیشنهاد ایده آل من این است که ما در ساحل هستیم و درست قبل از غروب آفتاب او روی یک زانو می نشیند
نگهبان در 1 نوامبر 2011:
من با مشکل در مورد ملیت ها روبرو هستم
عمار در 30 اکتبر 2011:
26 اکتبر برای من روز وحشتناکی بود. اون روز تصادف کردم من 2 روزه بیهوشم روز حادثه من رفتم برای خرید حلقه برای swt hrt در خانواده ام. وقتی از او خواستگاری می کنم او مرا گرم می کند. بعد از تصادف او برای دیدن من در بیمارستان رفت و خانواده ام آنجا بودند. حلقه را گرفتم و از او پرسیدم با من ازدواج می کنی؟ موفق خواهد شد
دوستت دارم سانا
بودن در 25 اکتبر 2011:
تیج،
کاری را انجام دهید که قلبتان به شما می گوید، اگر احساس می کنید برای پیشنهاد خواستگاری آماده هستید، مهم نیست کجاست، با این حال من شخصاً می توانم به مکان های بهتری نسبت به جشن جشن فکر کنم. اگرچه اشتباه است و برخی ممکن است مرتبط نباشند، دیگران شما را قضاوت خواهند کرد.
امیدوارم به خوبی پیش رود
تیج در 07 اکتبر 2011:
من به این فکر می کنم که امسال در جشن جشن از دوست دخترم خواستگاری کنم. (من می دانم که همه به چه چیزی فکر خواهند کرد - ما خیلی جوان هستیم اما مدت زیادی است که با هم هستیم. و حتی با هم زندگی می کنیم. من یک سال از او بزرگتر هستم و قبلاً به جشن جشن رفته بودیم. به هر حال داشتم فکر می کردم. در مورد اینکه دی جی ما را روی صحنه صدا می کند و سپس می توانم به او بگویم که چقدر دوستش دارم و می خواهم بقیه عمرم را با او بگذرانم و بپرسم. سپس آنها می توانند آهنگ ما را پخش کنند. ما قبلاً در مورد ازدواج و او صحبت کرده ایم. نمی توانم منتظر بمانم تا پیشنهادی بدهم. نظری در این مورد دارید؟
موش در 18 سپتامبر 2011:
یه جورایی نگرانم که با خوندن این جور پست ها، خواستگاری همسر آینده ام ... قابل انتظار باشه و با بی عاطفیم ناامیدش کنم چون به هر حال سورپرایز کردن سخته....
تالیا در 13 سپتامبر 2011:
~ آه، چنین بچه های متفکر وجود دارد. پنج سال است که با هموطنم بودهام و او هنوز برای من هدیه کریسمس نخریده است. شاید به همین دلیل است که یادم می آید یک ساندویچ پنیری که سه سال پیش با آن من را شگفت زده کرد. آنقدر متاثر شده بود که در صف برای گرفتن ناهار به من فکر کرد. پر از همه چیزهای مورد علاقه من بود.
من می خواهم پیشنهاد رویایی خود را اینجا بنویسم زیرا اصلاً تصور نمی کنم یک خواستگاری هرگز اتفاق بیفتد ، هرگز به یک رویا فکر نمی کنم ...
او مرا صبح روزی که هر دو سر کار نیستیم با یک سینی صبحانه از چای، کیک و میوه و چیزهای کوچک زیبا و دوست داشتنی بیدار می کند و در میان آنها جعبه مخملی کوچکی است و وقتی آن را می بینم، به سادگی می گوید: 'خواهد شد'. با من ازدواج می کنی؟ و سپس مرا میبوسد و حلقه را روی انگشتم میگذارد. برای بعضیها هیجانانگیزترین نیست، اما خواب صبحها یکی از تنها مواقعی است که با هم هستیم و دنیا را بیرون میبندیم و فقط خودمان است.
.... کمی صبر می کنم قبل از اینکه آن را برای او بشکنم که می دانم کدام لباس را بپوشم، کیک را قبلا مرتب کرده ام و حتی نذورات عروسی را مرتب کنم.
کادن در 31 آگوست 2011:
بی اطلاع از نحوه خواستگاری به دوست دختر 7 ساله. تا الان فقط یک ایده داشته باشید. او مدتی است که در مورد تهیه کتاب برنامه ریزی عروسی از کتابفروشی صحبت می کند که با برگزارکننده، ایده ها و غیره کتاب تهیه کند. داشتم فکر می کردم می توانم از قبل با افراد کتابفروشی صحبت کنم و حلقه را در یکی از آن کتاب های عروسی بکارم. از منشی میخواهم که وقتی به آنجا رسیدیم ما را به آن بخش فروشگاه نشان دهد و او کتابی را که انگشتر در آن پنهان شده است توصیه کند. دخترم امیدوارم آن را کشف کند و روی زانو من را ببیند... فکر می کنید لطفا؟ احساس می کنم لنگش در کتابفروشی است اما دلیلی پشت آن است.
کندال رودریگز در 17 آگوست 2011:
اگر می خواهید پیشنهاد خود را شخصی سازی کنید، ما می توانیم کمک کنیم! ما به پسر کمک خواهیم کرد تا مطمئن شود این داستانی است که می خواهید برای همیشه بگویید! www.theyesgirls.com
شیرین در 31 جولای 2011:
نه، در واقع وقتی به عروسی برادر عمویم رفتم، پسر عموی کوچکم او را به من معرفی کرد. او یکی از اعضای گروه نوجوانان اقوام ما بود. من فقط به او سلام کردم. یکی از روزها در فلان روز گروه ما چت می کرد. اون روز نیومد یکی از نزدیکترین دختر عمویم داشت باهاش چت میکرد که یه دفعه یکی زنگ زد و موبایلشو به من داد .زنگ زد و من تماس رو قطع کردم و گفتم عزیزم و اون رفت 'و من تماس را قطع کردم. در واقع من با کسی که نمی شناسم صحبت نمی کنم. دفعه بعد می گویم که باقی مانده است. BP thdre اینجا هیچ ساحلی نیست.'
Bp در 27 ژوئیه 2011:
سویتی: نزدیک ساحل زندگی میکنی؟!
شیرین در 27 ژوئیه 2011:
خیلی شیرین هستی، می توانی به من ایده بدهی.
Bp در 21 جولای 2011:
من در نیروی دریایی هستم و در حال اعزام به ژاپن هستم. من حلقه را دارم و میخواهم این کار را در کریسمس انجام دهم که به خانه بیاید و به او نگویم که پدر و مادرش و پدر و مادرم برای باز کردن هدایایی که پدر و مادرش هدیهای مخفی به او بدهند و سپس من وقتی حلقه را پیدا میکند حاضر میشوم. ، یا نامه ای را در جعبه قرار دهید که می گوید بچرخید و با حلقه و دستبند آنجا باشید. یا هدیه ای از پدر و مادرم به او بدهم که بگوید به خانواده خوش آمدید و وقتی برگشت تا بپرسد من آنجا خواهم بود. شما چی فکر میکنید؟!
سوئتا در 17 جولای 2011:
واقعا کار کرد
شیرین در 14 جولای 2011:
آنها باحال هستند، اما من مقداری تنوع می خواهم که نتوانند زندگی را فراموش کنند.
یک پیشنهاد بهتر در 13 جولای 2011:
من در حال کار بر روی یک سایت جدید به نام http://www.abetterproposal.com - این چند چیز دارد که باید قبل از خواستگاری در مورد آنها فکر کنید و کمک می کند تا آن را به یکی از خاطره انگیزترین لحظات زندگی خود تبدیل کنید.
راهب از برزیل در 3 جولای 2011:
من این کار را در یک شام عاشقانه در روز ولنتاین انجام دادم. اصلاً انتظارش را نداشت این مرکز خاطرات خوبی برای من به ارمغان می آورد. متشکرم!
تست کردن در 28 می 2011:
من فکر می کنم وبلاگ شما برای ارائه چیزی منحصر به فرد برای همه است. ... با تشکر از شما برای به اشتراک گذاری اطلاعات خوب.طبقه بندی ها |تبلیغات|رستوران های کنفرانس آناهیم ...
تست کردن
شراب در 22 می 2011:
من عاشق این سبک ها هستم
دان در 6 می 2011:
بنابراین به این فکر می کردم که از دوست دخترم خواستگاری کنم. ما هر دو قبلاً ازدواج کرده ایم و در 40 سالگی هستیم، بنابراین هر دو قبلاً آنجا بوده ایم. من می خواستم کار بسیار ویژه ای انجام دهم و این چیزی است که به آن رسیده ام. او در منطقه مالی در سان فرانسیسکو کار می کند و هر شب سوار اتوبوس به محل کار و خانه می شود. فکر میکردم خوب است که چند دوست منتخب یک یا دو ایستگاه بعد از او سوار اتوبوس شوند تا وقتی خواستگاری میکنم با ما باشند و بعداً با لباسی که گلها و گلها در دست دارد توقف کنم. حلقه. من همچنین فکر میکردم کار جالبی است که چند خواننده را استخدام کنم تا آهنگی را بخوانند که او واقعاً آن را دوست دارد با چهار تاپ «Sugar pie hunny bunch». شاید به محض اینکه سوار اتوبوس شد
البته این موضوع را با راننده اتوبوس معمولی صحبت خواهم کرد تا او آماده شود. اندیشه ها؟
نخ در 2 می 2011:
من شماره 30 را دوست دارم
من قصد دارم در آینده نزدیک از مافین عسلی خود خواستگاری کنم. من در مورد نحوه انجام آن و همه حلقه ها و غیره دیوانه شده ام.
بالاخره حلقه ی عالی پیدا کردم
و اکنون پیشنهاد عالی.
من یک گنج یابی کوچک با یادداشت های پنهان در هر مکان مهم برای ما انجام خواهم داد. وقتی او به پایان رسید، من در جایی که برای اولین بار ملاقات کردیم منتظر خواهم بود.
هر ایده دیگری؟ مطمئن نیستم که کار کند یا نه. :/
انیسان در 13 آوریل 2011:
خوب من حدود 7 سال با سابقم بودم. ما عزیزان دبیرستانی بودیم وقت آن رسیده بود که از او خواستگاری کنم. من هم همین کار را کردم. من در آن زمان وارد MMA شدم. من این ایده را برای اولین مبارزه حرفه ای خود داشتم تا در مبارزه خود پیروز شوم و دخترم را بلافاصله پس از پیروزی به رینگ بیاورم و در مرکز هشت ضلعی در مقابل تماشاگران از او خواستگاری کنم. خیلی خوب پیش رفت بعد از 1 سال پیش تا روزی که از او خواستگاری کردم، دیگر با هم نیستیم. من در حال حاضر با شخص دیگری درگیر هستم. که به شدت به آن احساس دارم من واقعا احساس می کنم که او همه چیز من است! بنابراین ذهن من یک بار دیگر متعجب است و مشتاق برنامه ریزی برای گفتن بسیار جالب یا بیشتر است. ایده بهتر عاشقانه برای پیشنهاد جدید من به عشق جدیدم. ما حدود 2 سال است که با هم هستیم و من حاضرم این قدم اضافی را بردارم. من می خواهم نه تنها خاص، بلکه عاشقانه، شیرین و بزرگ باشد! هیچ ایده ای مردم؟؟
نابستر در 22 مارس 2011:
برادرم دوست دخترش را به باغهای گیاهشناسی اینجا در آفریقای جنوبی برد - مکان زیبایی است. او یک نفر را برای گذاشتن گل رز گرفت و گفت: 'با من ازدواج می کنی' با گل رز. در حین قدم زدن او آن را دید و ایستاد تا آن را بخواند، در آن زمان روی یک زانو رفت و انگشتر را به او نشان داد - او شروع به گریه کرد و گفت بله! اطرافیان جمعی ایستاده بودند و کف زدند! خیلی شیرین و خوب برنامه ریزی شده بود این انگشتر یک حکاکی روی آن دارد که بسیار دوست داشتنی است!
هنی در 9 مارس 2011:
مثل شماره 44
اگر او همه چیز ما را به یاد آورد، بسیار متاثر می شود
لری.c در 8 مارس 2011:
من به این فکر می کنم که بعد از یک کالسکه سواری زیبا در امتداد دریاچه ای پوشیده از ماه، این سوال را مطرح کنم
JD در 07 مارس 2011:
بنابراین به دوست دخترم گفتم حلقه ای را که می خواهد انتخاب کند و من آن را بگیرم و چند روز بعد او به من پیام داد که حلقه مورد نظرم را پیدا کردم و خریدم. پس او حلقه اش را دارد و من نمی توانم آنطور که می خواستم خواستگاری کنم. از آنجایی که او حلقه خود را دارد، چه راهی عالی برای خواستگاری خواهد بود؟
JD در 07 مارس 2011:
بنابراین به دوست دخترم گفتم حلقه ای را که می خواهد انتخاب کند و من آن را بگیرم و چند روز بعد او به من پیام داد که حلقه مورد نظرم را پیدا کردم و خریدم. پس او حلقه اش را دارد و من نمی توانم آنطور که می خواستم خواستگاری کنم. از آنجایی که او حلقه خود را دارد، چه راهی عالی برای خواستگاری خواهد بود؟
تجربه سلطنتی در 06 مارس 2011:
ساختن ویدیوی شخصی خود برای خواستگاری از او می تواند تأثیر زیادی داشته باشد، به خصوص اگر بتوانید آن را با هم تماشا کنید
تجربه سلطنتی در 06 مارس 2011:
اتفاقات بسیار کمی در طول زندگی هر کسی به اندازه ازدواج نیاز به تفکر و آمادگی دارد. مردم میخواهند پیشنهاداتشان عالی باشد
بگذار عشق حکم کند
جک در 18 فوریه 2011:
خوب ایده قبلی من کمی بیش از حد دراماتیک به نظر می رسد.
یه ایده جدید گرفتم ساده و سرگرم کننده. من او را به یک بار کلاسیک میآورم و به او میگویم که ما یک بازی انجام خواهیم داد. هر دوی ما باید 5 سوال درباره یکدیگر بنویسیم. و هر کس آن را صحیح پاسخ دهد، دیگری باید یک شات بنوشد، در صورت اشتباه، پاسخ دهنده باید یک شات بنوشد. خانم اول و آخر سوال من کلمات جادویی خواهد بود. لطفا به من بازخورد بدهید. من مغزم را به دنبال ایده هایی برای پیشنهاد دادن به GF می کنم.
جک در 18 فوریه 2011:
سلام به همه،
من قصد دارم در پنجمین سالگرد ما به GF خود پیشنهاد ازدواج بدهم. این کاری است که من می خواهم انجام دهم. من می روم او را به یک رستوران. در حالی که منو را نگاه می کنید، پیشخدمت 2 لیوان شامپاین با یک حلقه در یکی از آن برای ما می آورد. GF من فکر می کند که من به او پیشنهاد ازدواج می دهم، که هنوز انجام نشده است. گارسون دوباره می آید و می گوید که آن را روی میز اشتباهی فرستاده است. در حالی که gf من از اینکه پیشنهاد نداده ام ناامید است (که امیدوارم همینطور باشد). من می ایستم و پایین می آیم تا وانمود کنم که بند کفش گشادم را می بندم و گل رز و حلقه ای را که قبلا زیر میز گذاشته ام به او تقدیم می کنم. نظر شما چیست؟
گری در 9 فوریه 2011:
سلام به همه، من تا 4 ماه آینده از دوست دخترم می خواهم که با من ازدواج کند، او می داند که از او می خواهم، اما او نمی داند چگونه خواستگاری می کنم، ما جشن تولد داریم و همه خانواده و دوستان او هستند. قرار است آنجا باشد هر پیشنهادی؟ من می خواهم منحصر به فرد باشد لطفا کمک کنید
کیم در 08 فوریه 2011:
من و دوست پسرم سه سال است که با هم هستیم و یک پسر داریم و فکر نمی کنم او هیچ وقت خواستگاری کند! او اما من می خواهم آن را اصلی و نه شیک باشد.
سارا یتس در 07 فوریه 2011:
شوهرم یک هواپیما کرایه کرده است. من باید یک درس پرواز بگیرم و وقتی فرود آمدیم او یک زانو بود. شگفت انگیز و بسیار دقیق تر بود. او کل روز را برنامه ریزی کرد. سوئیت پرواز خود را از تفنگداران دریایی که برای دو دختر من یک پرستار بچه ترتیب داده بود، پیچیده کرد... شگفت انگیز بود!
جیل راپاپورت در 05 فوریه 2011:
جوزهای شلخته درست میکردم، حلقه را وسط SLOPPY میچسبانم و منتظر میشدم تا از ساندویچ بیفتد. حالا که، خانم ها و آقایان، رمانتیک است!
آقای بیل در 11 ژانویه 2011:
آیا می دانید برای یک جوان چقدر نگران کننده است که برای یک زن حلقه ای بگیرد که ممکن است دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد، سپس مجبور شود کاری را انجام دهد به امید اینکه در جهنم بله... این وضعیتی است که من در آن هستم. حاضر... لعنتی ای کاش پول بیشتری داشتم، اگر می توانستم دنیا را به او می دادم...
Oralemex در 06 ژانویه 2011:
من فقط 3 روز پیش از دوست دخترم خواستگاری کردم. ما چند روز را در یک شهر کوچک معمولی در مکزیک می گذراندیم. ابتدا او را به شام بردم و سپس به او گفتم که دسر را در محل خانوادهام ببرد، اما ابتدا او باید با من بیاید تا چند نقاشی را که همسرم علاقه مند به خرید آنها بود را بررسی کند (او صاحب هتل است). وقتی به اتاق رسیدیم، او بلافاصله شروع به بررسی نقاشیها کرد در حالی که من داشتم دری را به سمت تراس باز میکردم که پر از شمع و گل بود. روی میز 4 بیابان فانتزی به همراه یک بطری شامپاین وجود داشت. به محض اینکه او برای اظهار نظر در مورد نقاشی ها برگشت، توانست تراس را ببیند و تمام صحنه شگفت زده شد و اشک ریخت. با هم به تراس آمدیم، بطری شامپاین را باز کردم و بعد از چند دقیقه یک گروه ماریاچی کامل (گروه مکزیکی) شروع به نواختن در خیابان درست در طبقه پایین از تراس 2 طبقه ای که ما بودیم کردند و او دوباره شروع به گریه کرد، چون خیلی خوشحال بود. او همیشه از من می خواست که یک سرناتا (کنسرت به سبک مکزیکی برای خانم های دوست داشتنی) برای او بیاورم. در اولین آهنگی که به او پیشنهاد دادم، این سومین سورپرایز متوالی بود بعد از اینکه گفت بله ما به کناری آمدیم و به ماریاچی ها علامت دادیم که به تراس بیایند و یک کنسرت خصوصی داشته باشند. این فقط شگفت انگیز بود.
میشل ویلیامسون در 28 دسامبر 2010:
اینها چند ایده جالب هستند. من یک برنامه ریز پیشنهاد ازدواج هستم و فکر می کنم بسیاری از این ایده ها می توانند در یک پیشنهاد شخصی گنجانده شوند!
بشقاب پرنده در 14 دسامبر 2010:
من با نسخه 34 می روم. وقتی زیر دوش می رود حلقه را روی بالشش می گذارم همراه با چند گل رز و شامپو. من او را با دوش گرفتن با او غافلگیر می کنم، سپس وقتی بیرون آمدیم، خشک شدیم و برای عشقبازی به اتاق خوابمان رفتیم، او حلقه را می بیند و من خواستگاری می کنم. بعد عاشق میشیم :)
جف در 11 دسامبر 2010:
یک تکه کاغذ گرفتم و چندین بار تا کردم. در قسمت جلو، نام او را گذاشتم و همانطور که او آن را باز می کند. این سوال را می پرسد 'آیا با من ازدواج می کنی'. آن کاغذ را در یک پاکت روی جعبه ای که حلقه داخل آن است گذاشتم و آن را پیچیدم. سپس آن جعبه را در یک جعبه بزرگتر پر از کاغذ خرد شده و کاغذ خبری قرار دادم و آن را نیز پیچیدم. برنامه من این است که این سوال را در روز کریسمس در مقابل خانواده او مطرح کنم.
خارج از جعبه متفکر در 9 دسامبر 2010:
تعجب می کنم که آیا آنها چیزی برای پیشنهاد دادن به خون آشام ها دارند ...
آرجون در 02 دسامبر 2010:
شماره 42 بهترین است ^_^
متحد در 1 دسامبر 2010:
من عاشق شماره 14 هستم ... اکنون این کمال است
درک در 26 نوامبر 2010:
اینکارو نکن براد....
هارون در 25 نوامبر 2010:
همه چیز پنیر وجود دارد
حلقه ازدواج با من در 22 نوامبر 2010:
حلقه ازدواج با من می گوید:
یکی از ایده های پیشنهادی خوب استفاده از 'حلقه ازدواج با من' است.
برای کسانی که می خواهند روی یک زانو پایین بیایند و با حلقه خواستگاری کنند، اما در مورد گرفتن حلقه مطمئن نیستند، عالی است.
شما می توانید یکی از آنها را در ebay (حلقه ازدواج با من تایپ کنید) را با قیمت 15 پوند خریداری کنید.
براد در 11 نوامبر 2010:
من یک گناهکار در دبیرستان هستم و من و دوست دخترم از سال اول با هم بودیم او در مورد ازدواج صحبت می کرد، بنابراین من در نهایت به این فکر افتادم که امسال در فارغ التحصیلی وقتی نامم را صدا می زنند تا بیایم و می روم. میکروفون را بخواهید و جلوی کلاس 2011 از او بخواهید
سوها در 10 نوامبر 2010:
42 واقعا شیرین است و نوشتن در جاده نیز گود است. به هر حال همه آنها واقعا عالی هستند. عاشقشم.
کیم مک سی در 04 نوامبر 2010:
من واقعا عاشق 17،18 و 40 هستم
تشویق برای شما در 1 نوامبر 2010:
موفق باشی شیوام!!!! آن دختر را بگیر!!
شیوام در 26 اکتبر 2010:
من دانشجو هستم و می خواهم دختری را پیشنهاد کنم
ریشاون در 26 اکتبر 2010:
من هزاران بوسه هرشی دریافت کردم. و دنباله ای از بوسه های هرشی از درب ورودی به دستشویی ما شروع شد. داخل سرویس بهداشتی یک دوجین گل رز ساقه کوتاه دور سر دوش چسبانده شده بود. با یادداشتی که در آن نوشته شده بود: حالا که زمینی را که روی آن راه میروی بوسیدم و تو را گل باران کردم... آیا با من ازدواج میکنی؟ سپس با تاکسیدو روی یک زانو با حلقه نامزدی یک عمر به گوشه ای رسیدم.
*توجه داشته باشید که این تنها زمانی خوب کار می کند که خانه شما تمیز باشد. مخصوصا سرویس بهداشتی آن را خوب جلوه دهید، بوی خوبی بدهید، شمع ها را روشن کنید، نورها را کم کنید. آن را به شبی برای خاطره تبدیل کنید!
آدیتیا در 25 اکتبر 2010:
آیا ایده های ساده دیگری برای خواستگاری دختر وجود دارد؟
افرایم در 25 اکتبر 2010:
من از دوست دخترم در 6 نوامبر در فواره آب خارج از مرکز همایش مک آلن که چراغ های زیبایی در اطراف آن وجود دارد خواستگاری می کنم، می خواهم این کار را انجام دهم و یک زانو بزنم، بعد از اینکه او را به یک شام شیک نزدیک ببرم. توسط.
آدیتیا در 25 اکتبر 2010:
هی من میخوام یه دختر پیشنهاد بدم ولی نمیتونم چون یه پسر خجالتی هستم...هر ایده ای که دختر خوشش بیاد...
عضو در 15 اکتبر 2010:
وقتی از من خواستگاری میکنم، میخواهم روش قدیمی را داشته باشم، اما بدون گل رز در دهان.
میمی در 30 سپتامبر 2010:
شماره 35 وحشتناک است ...
MEEE در 28 سپتامبر 2010:
بهترین راه این است که به مکانی که اولین بار ملاقات کردید برگردید یا آن را با شمع روی برف بنویسید. فقط مطمئن شوید که کسی آنجا باشد زیرا او عکس می خواهد.
j در 28 سپتامبر 2010:
اینها نه تنها وحشتناک هستند، بلکه کلیشه ای هستند. اگر مردی آنقدر بی خلاق و بی الهام باشد که به این سایت مراجعه کند، از اول نباید عاشق باشد. IGhk!
دور زدن در 28 سپتامبر 2010:
دوستم با نوشتن آن با چوب های درخشان در ساحل در شب پیشنهاد داد
نه و در 22 سپتامبر 2010:
Bonjour، من واقعا خوشحالم که تجربه خود را با همه به اشتراک می گذارم. در واقع به همه این چیزها علاقه ای ندارم. فکر نمی کنم زیاد دوام بیاورد بهترین ها. یک بینتو.
که در 22 سپتامبر 2010:
خیلی خوبه.........تاکس
گفت در 15 سپتامبر 2010:
من با او صحبت نکرده ام، اما من به طور جدی عاشق او هستم، می ترسم او مرا رد کند چگونه با کسی شروع کنم که به من کمک کند؟
گوتام در 03 سپتامبر 2010:
من راه شماره 44 را دوست دارم
میشل شلتون در 1 سپتامبر 2010:
زوج خیلی ناز دختر کوچولو را دوست داشت، او بسیار مهربان و دوست داشتنی بود... بله، بله، بله را دوست داشت... یک جورهایی مثل، حتی لازم نیست بپرسید... می دانید که من با شما ازدواج خواهم کرد!
میشل شلتون در 1 سپتامبر 2010:
زوج خیلی ناز دختر کوچولو را دوست داشت، او بسیار مهربان و دوست داشتنی بود... بله، بله، بله را دوست داشت... یک جورهایی مثل، حتی لازم نیست بپرسید... می دانید که من با شما ازدواج خواهم کرد!
میشل در 14 آگوست 2010:
اگر می خواهید در مقابل خانواده خواستگاری کنید - همه را به بازی Pictionary دعوت کنید. (مطمئن شوید که او شریک زندگی شماست) 'با من ازدواج می کنید؟' را به یکی از کارت ها وصل کنید. این که آیا او آن را حدس می زند، خوب است، و حتی اگر به موقع حدس نزند، می توانید کارت را برگردانید تا بتواند آن را بخواند.
من در 12 آگوست 2010:
حمام کردن خنده دار خواهد بود اگر او از تن خارج شود تا بعد از آن رابطه جنسی داشته باشند :)
waz در 06 اوت 2010:
از 42 استفاده کرد، او آن را دوست داشت، اگرچه تقریباً آن شخص را کشت، این یک فال بد بود.
فرانسوی در 04 آگوست 2010:
ارباب من، من متوجه نشدم که تلاش زیادی برای این کار انجام شده است، این زمان باید برای شما بسیار استرس زا باشد... من به عاشقانه بودن همه اینها اعتقاد دارم، مردی که زانو خم شده، درخواست عشق می کند. از زندگیش که دستش را بگیرد... اینقدر برنامه ریزی باید عاشقانه را برای بچه ها از بین ببرد... من به شما حسودی نمی کنم... به نظر من ساده شیرین و عاشقانه است و هیچ چیز به آن نمی رسد.. شما می توانید هزار راه داری که از یکی بخوای باهات ازدواج کنه... اما مهم اینه که جوابت بله باشه!!!!
و در 30 جولای 2010:
بسیاری از ایده های عالی و چند ایده بسیار بد. من صادقانه نمی توانم باور کنم که چند کودک در مورد ازدواج در اینجا نظر ارسال کرده اند. اینها بزرگسالان هستند که صحبت می کنند و اگر این در زندگی واقعی بود (نه اینترنت) شما جرات نمی کردید رویاهای کودکانه خود را با این مخاطبان در میان بگذارید. اگر کنترل کاملی بر زندگی و تصمیماتی که میگیرید ندارید و والدینتان همچنان کنترل میکنند که میتوانید عزیزتان را ببینید یا نه، این نشانه کاملا واضحی است که برای ازدواج آماده نیستید.
من امشب خواستگاری می کنم، من 30 ساله و او 28 ساله است. ما 2 سال است که با هم هستیم و بیش از یک سال است که با هم زندگی می کنیم. من دقیقاً مطمئن نیستم که چگونه اتفاق می افتد زیرا آب و هوا همکاری نمی کند و من در حال حاضر روی طرح B کار می کنم، اما مطمئناً لحظه ای بسیار صمیمانه بین دو نفر است که عمیقاً یکدیگر را دوست دارند و برنامه های خاصی برای زندگی خود دارند. . من به شدت نگران یافتن مکان مناسب برای انجام آن، یا راه مسخره/خلاقانه برای پرسیدن نیستم. من فقط روی کلماتی که میگویم تمرکز میکنم و مطمئن میشوم که او میداند چقدر به او احساس میکنم. وقتی او کلمه سه حرفی جادویی 'بله' را بگوید، همه چیز دیگر از بین می رود.
ما نمی کنیم در 21 جولای 2010:
من یکی را می شناسم که نوشته با من با بلیط ماشین ازدواج می کنی و آن را روی ماشین نامزدش می گذاری. و وقتی به ماشینش رسید تمام عصبانیتش را گرفت بلیت گرفت. سپس آن را خواند و برگشت و او روی یک زانو ایستاده بود و جعبه حلقه را باز نگه داشته بود.
جونیپی در 20 جولای 2010:
من دخترم را با همه دوستان کمدمان به سفری به سینسینانتی می برم. برای تولدش است...
آخر شنبه ما یک هتل خوب داریم که به مرکز خرید می رویم یک جشن و سپس برای شام در primavista.. از آنجا به یک کلوب.. پشت به هتل و یکشنبه همه به جزیره پادشاهان می رفتیم... افراد زیادی وجود دارند. فرصت هایی برای من ایجاد می کند که من فقط نمی دانم بهترین زمان برای من چگونه و چه زمانی است
رم در 10 جولای 2010:
خوب طرح اولیه من تا حدودی نتیجه معکوس داشته است. او تمام کارهایی را که من انجام میدهم که خاص یا خوب به نظر میرسد انجام میدهم و از اینکه فقط منتظر آن است و منتظر آن است، ناراحت است. میخوام غافلگیرش کنم، نمیخوام بدونه چی بهش زده...
او مدتی است که به دنبال یافتن یک شغل جدید است. با این خطر که کمی او را ناامید کنم، یک جلسه ساختگی با یک استخدامکننده ترتیب دادم، یکی از دختران دفترم را خواستم تا با او تماس بگیرد و در یک کافه قرار ملاقات بگذارم. تا اینجا خیلی خوب بود، او آن را خرید و فردا صبح ساعت 10:30 به محل می رود... وقتی به آنجا رسید مرا پیدا می کند ... به نظر می رسد گنده. برخی از مردم فکر می کنند زیبا و باهوش است، من فقط در مورد زمان کمی عصبی هستم، ساعت 10:30 صبح دوشنبه، سپس هر دو باید به سر کار برگردیم، ایده آل نیست، اما حدس می زنم این یک راه خوب برای شروع هفته است.
بن در 17 ژوئن 2010:
من از دوست دخترم خواستگاری کردم و برای او آواز خواندم
جی در 15 ژوئن 2010:
بنابراین من می خواهم ماه آینده از دوست پسر 6 ساله ام خواستگاری کنم (ژوئیه 2010. من فقط مطمئن نیستم که آیا این یک راه منحصر به فرد و 'خوب' برای انجام آن است یا خیر، بنابراین من از شما می خواهم که بازخورد کمی داشته باشید. من می خواهم برای گارسون یادداشتی بنویسم که به دوست پسرم بدهم، وقتی به دستشویی می روم، گارسون به او می گوید که یکی برای ما نوشیدنی خریده است و بعد او می خواهد دستمال را روی میز بنشیند و بگذارید چند ثانیه بماند سپس او لیوان شراب را روی دستمال که حلقه در آن است می گذارد و من پشت سر او می ایستم و منتظر پاسخ می مانم ......... پس شما چه کار می کنید فکر؟
کیل در 14 ژوئن 2010:
من به یک شرکت تئاتر تعلق دارم (داوطلب) و در نیمه راه اجرام، شخصیت را می شکنم، به سمت تماشاگر می روم، جی اف ام را می گیرم، او را به صحنه برمی گردم و آنجا از او می پرسم. شما چی فکر میکنید؟؟
رابی در 08 ژوئن 2010:
لوئیس... بله! یا بهتر است (به نظر من)... و اگر هر دوی شما «پرنده اولیه» هستید، یک تپه/کوه زیبا و خوش منظره پیدا کنید و طلوع خورشید را با هم تماشا کنید و سپس سوال را مطرح کنید. برای من انبوهی از نمادگرایی (آغازهای جدید و غیره) دارد.
البته شما باید قبل از دست یک 'ریکی' انجام دهید و پیش بینی آب و هوا را بررسی کنید!
اگر قبلا پیشنهاد نداده اید، موفق باشید! :)
LUIS در 28 می 2010:
دارم سعی می کنم بفهمم که چگونه از دوست دخترم خواستگاری کنم. من قصد داشتم وقتی خورشید غروب کرد او را به ساحل ببرم و به او بگویم که با من ازدواج کند ... آیا این ایده خوبی است؟