فکر می کردم فقط یک ژرموفوب هستم - اما به نظر می رسد که من OCD دارم

سلامتی

زن قفقازی دستهایش را می شوید گتی ایماژ

وقتی از بقالی به خانه می رسیم ، پسر پنج ساله ام مستقیماً به سمت حمام می رود تا دست هایش را بشوید. او به اندازه یک جراح کاملاً صاف است و صابون را از جلو به عقب ، بین انگشتانش و تا مچ خود لمس می کند. پشت سر او ایستاده ام و با غرور و وحشت تماشا می کنم.

من به او خوب آموخته ام - اما این مسئله است. تحصیلات او از مادری حاصل نشده است که به سادگی می خواهد عادت های سالم را در فرزند خود ایجاد کند. این از مادری ناشی شده است که تمام زندگی خود و همچنین سالها قبل از آن از میکروب ترسیده است. مادری که از دریچه آلودگی به جهان نگاه می کند ، دائماً محاسبه می کند چه چیزهایی برای لمس ایمن است و چه چیزهایی نیست ، چه مدت ویروس ها می توانند روی یک سطح زندگی کنند. مادری که می داند این عادات افراطی است - اما هرگز نمی دانسته از کجا آمده یا چگونه می تواند آنها را متوقف کند.

دستان پسرم در یک فیلم سفید حباب پوشانده شده است و در این مرحله ، هنوز هم می توانم به خودم بگویم کاری که او انجام می دهد طبیعی است. اما وقتی سرانجام شستشو داد ، بدن کوچک خود را به سینک ظرفشویی متمایل کرده و تلاش می کند تا شیر آب را با آرنج خاموش کند.

'چه کار می کنی؟' من از او بی سر و صدا می پرسم ، از قبل جواب را می دانم.

'این چگونه است شما این کار را بکن ، 'پاسخ می دهد ، و به من نگاه می کند.

او را به آرامی از سینک ظرفشویی عقب می کشم و دیواره اشک پشت گلویم را می بلعم.

'شما مجبور نیستید این کار را انجام دهید'

'من نمی کنم؟'

می گویم: 'نه'. 'شما نمی کنید.'


من همیشه یک فرد مضطرب بوده ام. من کودکی مضطرب بودم و احتیاج داشتم از مهمانی های خواب در شب زود او را انتخاب کنم زیرا اغلب از معده ام احساس بیماری می کردم. سپس من یک نوجوان مضطرب بودم و به مشاور ارشاد مدرسه عقب نشینی کردم تا درمورد اینکه چقدر خودم را درگیر کمال گرایی تحت فشار قرار داده ام صحبت کنم.

اما در اوایل بیست سالگی من ، اضطرابی شدیداً ناراحت کننده و شدیدتر ریشه گرفت. وقتی از زادگاه کوچکم در کانکتیکت به بوستون نقل مکان کردم ، دنیا متفاوت به نظر می رسد. من اغلب شروع به تجسم صفحه کلید کامپیوتر ، نرده های مترو ، کتاب جیبی ، نامه ، کلیدهایم ، همه چيز ، در یک فیلم نامرئی از باکتری ها و ویروس ها پوشانده شده است. در حال حاضر ، من فکر می کنم: من این چیز کثیف را لمس می کنم ، و می خواهم دستانم را بشویم . و به محض این که احساس کردم حالم بهتر شد.

مدتی به یک درمانگر مراجعه کردم ، اما به دلیل خجالت ، هرگز نتوانستم عمق مشکلم را فاش کنم. بعلاوه ، احساسات ناراحت کننده ای که در مورد میکروب ها داشتم گیج کننده بود. از این گذشته ، ژرموفوبیا یک ترس قابل قبول از نظر اجتماعی است که در دنیای مدرن ما وجود دارد ، جایی که توزیع کننده های پورل و هشدارها در مورد فصول مرگبار آنفولانزا به وفور یافت می شود. هر شخص دیگری که به طور عادی ملاقات می کنید ، خود را ژرموفوب می نامد. من اضطراب خود را به دنبال یک کنجکاوی شخصیت.

برای من مسئله این بود که وسواس من در مورد میکروب ها بر زندگی روزمره من تأثیر می گذارد.

دکتر کاتارین فیلیپس ، روانپزشک در Weill Cornell Medicine و NewYork-Presbyterian می گوید: 'ژرموفوبیا اصطلاحی غیر روحانی است که بیانگر ترس است.' وی گفت: 'اما هراس ممکن است به اندازه کافی مشکل ساز باشد و در دسته بندی هراس قرار نگیرد بی نظمی '

فیلیپس تصریح می کند که ژرموفوبیا در گروه 'مسئله ای نیست' قرار دارد ، به این معنی که به طور رسمی توسط آن شناخته نمی شود راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی کتابچه راهنما به عنوان یک تشخیص مستقل. این بر خلاف است آگورافوبیا به عنوان مثال ، هر نوع فوبیای متفاوتی که معمولاً افراد را به اجتناب از مکان ها یا موقعیت هایی که قبلاً باعث اضطراب آنها شده است ، سوق می دهد - که در گروه 'اختلال' قرار می گیرد. بنابراین اگر یک ژرموفوب واقعی باشید ، باید آگاهی بیشتری نسبت به میکروب ها داشته باشید و اقدامات احتیاطی بیشتری برای سالم ماندن انجام دهید ، اما در عملکرد روزانه شما اختلالی نخواهید داشت.

برای من مسئله این بود که وسواس من در مورد میکروب ها بود بود زندگی روزمره من را تحت تأثیر قرار می دهد - به طور فزاینده ای طی یک دوره 10 ساله. در ابتدا ، این فقط به این معنی بود که من باید مستقیم به یک حمام بروم تا پس از پیاده شدن از مترو دستهایم را بشویم. سپس ، من فقط با آستین کت ، دستهای واقعی خود را روی تیرهای قطار نگه داشتم. در نهایت، که احساس می کردم کت من آلوده است ، بنابراین من سعی می کنم جلوی دست زدن به کت خود را بگیرم و دوباره خود را در معرض دید قرار دهم. زمانی که من و شوهرم ازدواج کردیم و برای ایجاد خانواده به کنتیکت بازگشتیم ، خوشحال شدم که استرس روزمره زندگی در یک شهر بزرگ را پشت سر گذاشتم.

اما به جای اینکه با تغییر مناظر آرامش پیدا کنم ، ترس از میکروب من فقط رشد کرد. حامله با پسر اولم ، اکنون مسئولیت دو برابر مسئولیت اجتناب از قرار گرفتن در معرض عوامل بیماری زای مضر را داشتم. صفحه کلید و موس خود را در محل کار با دستمال مرطوب کننده ضدعفونی کننده چندین بار در روز تمیز کردم. با ترس از اینکه می توانم با نوک انگشتان میکروب را به موهای خود منتقل کنم ، با پشت دست شروع به بیرون کشیدن موهایم از صورتم کردم. شب بیدار دراز می کشیدم و به خودم اطمینان می دادم که هیچ چیز آلوده به لیستریا نخورده ام ، وقتی از کار به خانه آمده ام دستهایم را فراموش نکرده ام ، و در جلسه ای به همکار سرفه ام خیلی نزدیک ننشسته ام.

من به کسی نگفتم که چه چیزی را پشت سر می گذارم.

وقتی پسر دومم را گرفتم و یک مادر تمام وقت خانه نشین شدم ، مهم نبود که دیگر در بیرون از خانه کار نمی کنم. قرار گرفتن در معرض بالقوه بود هر کجا . فروشگاه مواد غذایی ، مطب متخصص اطفال ، زمان دایره در کتابخانه ، رستوران ها ، کافی شاپ ها. هرچه تعداد بچه های من بیشتر باشد مسئولیت بیشتری نسبت به محافظت از آنها و حفظ امنیت آنها احساس می کنم. وقتی پسر سومم به دنیا آمد ، مدیریت اضطراب من در مورد تمام راه هایی که می توانیم بیمار شویم یک کار تمام وقت است.

من به کسی نگفتم که چه چیزی را پشت سر می گذارم ، حتی اگر برای شوهر و مادرم کاملاً واضح بود که مشکلی پیش آمده است. من برای همیشه خسته ، مکرراً استرس داشتم و گوشه گیر بودم. از آنجا که می توانستم محیط آنجا را کنترل کنم ، راحت تر ماندن در خانه بود ، اما خودم را مجبور کردم بچه ها را به بیرون از خانه ببرم تا تجربه آنها را محروم نکنم. ساعاتی پس از بازگشت به خانه ، مخفیانه مشغول انجام آیین های ضد عفونی ، تلاش برای پنهان کردن شدت شستشو ، مالش و پاک کردن من از شوهر و بچه هایم بود.

این محتوا از {embed-name} وارد می شود. شما ممکن است بتوانید همان مطالب را در قالب دیگری پیدا کنید ، یا ممکن است بتوانید اطلاعات بیشتری را در وب سایت آنها پیدا کنید.

در تابستان 2018 ، پسرانم را - سپس 7 ، 5 و 3 نفر - به باغ وحش برانکس در شهر نیویورک بردم. آنها در باغ پروانه ها پرسه می زدند ، از وسایل بازی بالا می رفتند و صورتشان را به شیشه نمایشگاه فشار می دادند تا از نزدیک حیوانات مورد علاقه خود را ببینند. شوهرم با خوشحالی از كنار تماشا می كرد ، در حالی كه من از نزدیك می چرخیدم ، با اصرار برای دور نگه داشتن آنها از جمعیت و سطح های مشترك مبارزه می كرد ، وحشت را بر سر منابع بیشمار آلودگی در حمام عمومی می بلعید و دقیقه ها را می شمرد تا بتوانیم با خیال راحت برگردیم. در مینی ون ما در یک مرحله ، سوار مونوریل ، احتمال سقوط پسر کوچکم از روی نرده به نمایشگاه ببر ثابت شدم. نمی توانستم فکر را از ذهنم بیرون کنم. وقتی سواری تمام شد ، تقریباً اشک می ریختم.

در آن لحظه ، متوجه شدم ترس از میکروب و اضطرابم دو چیز جداگانه نبودند. آن شب ، بعد از اینکه بچه هایم به رختخواب رفتند ، من اختلالات اضطرابی را در گوگل دیدم. من در یک وب سایت در مورد اختلال وسواس فکری عملی یا OCD قرار گرفتم و بخشی درباره علائم 'آلودگی OCD' توجه من را به خود جلب کرد. یکی یکی از لیست افکار وسواسی ، تشریفات و اجبارها پایین رفتم. یکی یکی جعبه های سرم را از نظر روحی چک کردم. من این کار را می کنم و آن. بله ، آن نیز

طبق گفته فیلیپس ، متخصصان بهداشت روان در هنگام تشخیص OCD در بیماری که در ابتدا معتقد است ممکن است به ژرموفوبیا مبتلا باشند ، معیارهای زیر را بررسی می کنند:

1) درگیر شدن در آیین هایی که تکراری یا وقت گیر هستند و بیش از یک ساعت در روز جمع می شوند. مثالها: تمیز کردن میز آشپزخانه با مالیدن الکل و سفید کننده ، یا دستان خود را دقیقاً پنج بار بشویید.

2) تجربه اضطراب در مورد میکروب هایی که به شدت ناراحت کننده هستند - مانند حملات وحشت - یا احساس پریشانی هنگام انجام تشریفات.

3) در کارکرد روزمره مشکل دارید زیرا اضطراب شما بر تعهدات اجتماعی ، روابط خانوادگی یا عملکرد شغلی تأثیر می گذارد.

هنگامی که سرانجام به پایین صفحه وب رسیدم ، فکر کردم که آیا این امکان وجود دارد ... آیا آنچه من به عنوان ژرموفوبیا رد کرده بودم می تواند OCD باشد در تمام این مدت ، و من هرگز نمی دانستم؟

پاسخ کوتاه بله است. بیشتر مردم نمی دانند که OCD یک اختلال اضطرابی است ، اما آنجلا فیکن ، LICSW ، یک درمانگر خصوصی در بوستون ، می گوید که OCD در یک 'پیوستگی اضطراب' وجود دارد ، که هنگام حرکت از یک انتها به سر دیگر شدت می یابد.

'یک فرد متوسط ​​در پایان این پیوستار است ، و تحت تأثیر اضطراب در زندگی روزمره خود قرار نمی گیرد. اما اگر کسی حرکت کند بالا به طور مداوم ، آنها ممکن است هر روز احساس اضطراب و ناراحتی جسمی بیشتری داشته باشند ، 'توضیح می دهد ، و اضافه کرد که این نقطه میانی جایی است که ممکن است فردی با اختلال اضطراب عمومی (GAD) بنشیند. همچنان بیشتر ، پیوسته OCD نهفته است ، که فیکن آن را 'اضطراب اکتان بالا' توصیف می کند.

داشتن چیزی مانند GAD لزوماً به معنای پیشرفت اضطراب در سطح بالاتری نیست ، اگرچه سابقه بیماری روانی شما را مستعد ابتلا به OCD می کند. در هر کلینیک مایو ، این اختلال می تواند هنگامی ایجاد شود که چندین عامل - ژنتیکی ، عصبی و محیطی - در کنار سایر عوامل خطر احتمالی ، مانند تغییرات عمده زندگی یا ضربه شخصی ، همگرا شوند. و با توجه به بنیاد بین المللی OCD ، این طوفان کامل اغلب در اواخر نوجوانی یا اوایل بیست سالگی فرد اتفاق می افتد.

در باره از هر 40 بزرگسال 1 نفر از OCD رنج می برند - و این تعداد احتمالاً بسیار کم گزارش شده است.

مکانیسم نحوه عملکرد OCD در واقع کاملاً ساده است. به گفته فیکن ، شما شروع به اضطراب شدید در مورد چیزی می کنید - اغلب سناریوی خاصی که نمی خواهید با آن روبرو شوید. و از آنجا که هیچ کس احساس اضطراب نمی کند ، مغز شما سعی می کند با ارائه تشریفات و اجبارهایی که اضطراب را کاهش می دهد ، به شما کمک کند. مسئله این است که این رفتارها غالباً فقط یک کمک باند هستند. وی توضیح می دهد: 'شما نیرنگ را می زنید و اضطراب شما پایین می آید ، اما بعد از آن چرخه دوباره اتفاق می افتد ، زیرا شما مسئله را حل نکرده اید.'

بدتر از آن ، هرچه بیشتر مراسم را انجام دهید تا احساس بهتری داشته باشید ، مغز شما بیشتر فکر می کند نیاز آن مراسم را برای جلوگیری از اضطراب. این دقیقاً همان کاری است که من ده سال انجام داده بودم. من تنها نیستم: طبق گفته فیلیپس ، بین سه تا چهار میلیون نفر در ایالات متحده از OCD یا حدود آن رنج می برند از هر 40 بزرگسال 1 نفر . و ، این تعداد احتمالاً دست کم گرفته شده است.

فیلیپس تأیید می کند: 'برای بسیاری از اختلالات روانی ، در تشخیص اغلب تأخیر وجود دارد.' 'برخی از مبتلایان از خجالت و خجالت سعی می کنند علائم را پنهان کنند. دیگران ممکن است نوع دیگری از اضطراب تشخیص داده شوند ، یا اگر در دوران نوجوانی اتفاق بیفتد ، یک مرحله گذرا تلقی می شود. '

اضطراب به چیزی موذیانه تبدیل شده بود ، چیزی که دیگر نمی توانم آن را کنترل یا انکار کنم.

به عبارت دیگر ، غیر معمول نبود که بیش از یک دهه طول کشید تا من اضطراب خود را با OCD مرتبط کنم. و حتی وقتی این کار را کردم ، مطمئن نبودم که با دانش باید چه کار کنم. از این گذشته ، من در طول این سالها به چندین درمانگر مراجعه کرده ام و صدها دلار در هزینه های مالی خرج کرده ام و هنوز نتوانسته ام به ماهیت واقعی اضطراب خود پی ببرم.

تا آن روز که کودک پنج ساله ام دست هایش را می شستم. سپس ، آن را دیدم: اضطراب به چیزی موذیانه تبدیل شده بود ، چیزی که دیگر نمی توانم آن را کنترل یا انکار کنم. در آن لحظه ، پسرم آینه ای بود که تمام بدترین قسمتهای من را بازتاب می داد. بالاخره من به اندازه کافی کافی داشتم. وقت اقدام بود.

اندکی بعد دوباره به یک درمانگر مراجعه کردم. این بیش از یک سال پیش بود و من از طریق درمان شناختی رفتاری ، روان درمانی مناسب و قرار گرفتن در معرض (مانند لمس عمدی دستگیره های درب با دست به جای آستین) ، من شروع به کنار زدن رابطه خود با OCD کردم. طبق گفته فیلیپس ، این سه روش درمانی معمولاً به عنوان استاندارد طلایی در درمان وسواس شناخته می شوند - و اگر به درستی انجام شود ، می توانند علائم را به طور كامل بهبود بخشیده و حتی گاهی اوقات از بین ببرند.

با تشکر از درمان ، من کاملا پیشرفت می بینم و احساس آرامش می کنم.

من نمی دانم چه چیزی برای من بعدی است. با تشکر از درمان ، من کاملا پیشرفت می بینم و احساس آرامش می کنم. هرچه علائم من بیشتر شود ، بیشتر می خواهم به آن پایبند باشم. اما همه آنها مراحل کودک هستند و ممکن است سالها طول بکشد تا چرخه OCD من کاملاً شکسته شود. و کاملاً ممکن است که در پایان ، من هرگز به طور کامل به آنجا نروم.

بنابراین در حال حاضر ، من می بینم که پسرانم از نرده راه پله گرفته اند یا صورتشان را به یک پنجره اثر انگشت فشار می دهند ، و این واقعیت را خسته می کنم که دنیا برای آنها پاک و ایمن به نظر می رسد. این نوعی آزادی است.


برای داستان های بیشتر مانند این ، برای ما ثبت نام کنید خبرنامه .

این محتوا توسط شخص ثالث ایجاد و نگهداری می شود و برای کمک به کاربران در ارائه آدرس های ایمیل خود ، در این صفحه وارد می شود. شما می توانید اطلاعات بیشتر در مورد این و مطالب مشابه را در piano.io تبلیغات بیابید - ادامه مطلب را در زیر بخوانید