در طول نبرد سرطان من ، Bitmoji من قهرمان شگفتی من بود

بهترین زندگی شما

کارتون ، تصویرگری ، انگشت ، ژست ، قلم ، لبخند ، کلیپ آرت ، .

یک هفته پس از عمل جراحی در دسامبر 2016 ، پستانهای Bitmoji خود را برداشتم. صبح برفی بود و من برای اولین بار از زمان جراحی در خانه تنها بودم و روی مبل و زیر لحاف پیچیدم. من آواتار قد بلند خود را در نظر گرفتم و لباس جدیدی را به او برجسته کردم که قفسه سینه صاف او را برجسته می کرد ، در حالی که سعی می کردم تکان نخورم. اگر کاملاً بی حرکت می ماندم ، می توانستم خیال خودم را راحت کنم. در غیر این صورت ، بخیه های متصل کننده لوله های زهکشی به زیر بغل من روی پوست من قرار گرفت و یک درد ناآشنا ، یک تنگی خرد کننده ، روی سینه من پخش شد.

شروع کردم به دیدن خودم در Bitmoji. او با صراحت ، شوخ طبعی و لطف در مورد مسائل سخت صحبت کرد.

من هنوز آماده نبودم که به زیر باند خودم نگاه کنم. اما Bitmoji من به من اجازه داد که ظاهر مختلف را امتحان کنم ، زیرا می دانم شکل فیزیکی واقعی من به زودی دنبال خواهد شد. می توانستم او را در پاركی لباس كنم! مینی پوش! لباس کیک کیک! همچنین می توانم پستانهای او را بردارم و دوباره روی آنها بگذارم.

دوستی چند ماه قبل من را با برنامه Bitmoji آشنا کرده بود. ما یک ساعت آواتار کارتونی مضحک از خودمان می فرستیم و می خندیم. سپس بلافاصله آن را فراموش کردم و از آن زمان Bitmoji من روی تلفن من خاموش مانده بود. اما در آن لحظه بعد از عمل ، به خودم اجازه دادم با این نسخه های مختلف خودم بازی کنم. و فهمیدم: داشتم سرگرم می شدم.


متن ، کارتون ، کفش ، تصویرگری ، آرم ، شخصیت خیالی ، کلیپ آرت ، .

این دومین تشخیص اولیه سرطان پستان بود. من اولین تشخیصم را دوازده سال پیش دریافت کردم و تحت عمل جراحی ، شیمی درمانی و پرتودرمانی قرار گرفتم. در طی سالهای مداخله ، دو فرزند من به نوجوانی تبدیل شدند و سرطان من بهبود یافت - اما هرگز به طور کامل در گوشه و کنار احساسات من فروکش نکرد. از آنجا که این سرطان دوم من بود ، می دانستم از چه چیزی باید ترس کنم ، اما همچنین می دانستم که چقدر توان تحمل دارم. از آنجا که این سرطان دوم من بود ، من وقت داشتم که در مورد چگونگی اولین بار تأمل کنم ، زمانی که استراتژی های اصلی مقابله من شامل بسیاری از کروسان شکلاتی ، حمایت دوستان و خانواده و فقط ساختن آن ، به نوعی از یک روز به روز دیگر. و از آنجا که این دومین سرطان من بود ، ماستکتومی به شدت توصیه شد. من از تشخیص به شکل جراحی سریع و سرحال به سمت جراحی حرکت کردم.

کارتون ، متن ، کلیپ آرت ، تصویرگری ، قلم ، انیمیشن ، گرافیک ، شخصیت خیالی ، بازی ها ، آرم ، .

یک روز صبح در ژانویه ، من و شوهرم در تاریکی صبح زود از خانه خود در غرب ماساچوست خارج شدیم تا به اولین قرار ملاقات شیمیایی خود در بوستون ، سه ساعت مانده برویم. در تاریکی اواخر بعدازظهر برای خانه طولانی رانندگی ظاهر شدم ، حالت تهوع کمی داشت و پوشه ای پر از توصیفات واضح از عوارض جانبی و عوارض احتمالی را گرفتم. من دوست نداشتم با کسی صحبت کنم ، اما می خواستم مادر و دوستانم را به روز کنم. بنابراین بجای نوشتن متن طولانی ، یک بیتموجی 'چه روزی' ارسال کردم. من لحظه ای به آن خیره شدم ، با انتخابی که برای ارسال Bitmoji داشتم ، مبهوت و مبهوت شدم - اما خیلی عجیب به نظر می رسید. من دیگری ارسال کردم: 'این همان چیزی است که هست'. بلافاصله ، پاسخ های Bitmojis وارد شد.

کارتون ، کلیپ آرت ، تصویرگری ، گرافیک ، هنر ، .

دوستان عزیزم بقیه سفرها مرا به نوبت به بوستون می رساندند تا شوهرم بتواند زندگی را تا حد ممکن برای فرزندانمان حفظ کند. این روزها روزهای طولانی بود - ساعت ها رانندگی ، سپس آزمایش خون ، قرار ملاقات و تزریق پزشکان ، که اغلب توسط عوارضی مانند طوفان برف ، ترافیک و شمارش خون پایین به وجود می آمد.

من ارتباطات منظم و بیشتری را از طریق Bitmojis شروع کردم. انتظار غیرقابل پایان در اتاق های امتحان و درمان منجر به 'انتظار' و 'آیا شما شوخی می کنید؟' Bitmojis. 'ماموریت انجام شد!' و 'انجام شد و انجام شد!' در پایان روز با آسانسور به پارکینگ پارکینگ فرستاده شدند.

آرم ، قلم ، .

این متن ها اطلاعات را منتقل می کردند و باعث صرفه جویی در وقت می شدند. اما آنها همچنین به من اجازه دادند تا لحن مکالمه را با فاصله و سبکی که احساس راحتی و ترمیم می کند تنظیم کنم. شروع کردم به دیدن خودم در Bitmoji. او با صراحت ، شوخ طبعی و لطف در مورد مسائل سخت صحبت کرد. او دیجیتال بود ، اما حضور فیزیکی داشت و احساس رضایت و اطمینان بیشتری نسبت به بدن واقعی من در آن زمان داشت.


آن زمستان ، وقتی تارهای بلند مو روی بالش من باقی ماند ، صبح که خودم را از رختخواب کشیدم ، به طرف دیگر نگاه کردم. با استفاده از این رژیم شیمیایی خاص ، پنجاه درصد احتمال ریزش مو داشتم و تجمع دسته ها در قلم مو و تخلیه دوش شروع شد. من به شامپوی کودک روی آوردم. سپس مسواک زدن را متوقف کردم. سپس دست از شستن موها برداشتم. بعد دست از موهایم دست کشیدم.

کارتون ، انگشت ، تصویر ، ژست ، بازو ، انگشت شست ، دست ، کودک ، خوب ، کلیپ آرت ، .

بعد از یک هفته فهمیدم پیشرفت از کنترل خارج شده است. من برای راهنمایی به Bitmoji خود مراجعه کردم ، گزینه 'bald' را انتخاب کردم و به طور خلاصه سبک بد او را تحسین کردم. من تصمیم گرفتم که بیش از حد طاقت فرسا باشد ، و قرار ملاقات برای یک کلاه گیس تنظیم کردم. من به Bitmoji خود سبک جدیدی دادم - لایه ها و یک تلنگر - زیرا می توانستم. هفته بعد که در قرار خود حاضر شدم ، تلفنم را به متخصص کلاه گیس تحویل دادم. من به او گفتم: 'من یكی می خواهم كه شبیه این باشد' ، و او با جادو گیسوی گیس تولید كرد كه با Bitmoji من مطابقت داشت.

کاریکاتور ، تصویرگری ، آرم ، کلیپ آرت ، .

در ماه مارس ، در سفرم به بوستون برای شیمی درمانی با اکراه با یک جراح پلاستیک دیدار کردم. من تقریباً مثبت بودم که نمی خواهم جراحی ترمیمی داشته باشم ، و می ترسیدم که جراح مرد با انتخاب من بحث کند. ('چه نوع زنی بدون سینه خواهی بود؟' من تصور كردم كه او فریاد می زند. من قبلاً احساس خشم كرده ام.) برای چند دقیقه به او راندم ، بعد از آن او با مهربانی گفت: 'من فکر می كنم شما نمی خواهید جراحی ترمیمی داشته باشید. ' قرار ده دقیقه ای به طرز حیرت انگیزی راضی کننده بود و در اتومبیلرانی که به خانه می رفتم ، بیتموجی خود را با پیراهنی که سینه صاف او را نشان می داد ، پوشیدم. 'به زودی آنجا باش!' من ارسال کردم ، برای گیرندگان آن روشن کردم که تصمیم گرفته ام.

کاریکاتور ، فناوری ، عینک ، هنر کلیپ ، آرم ، بازی ها ، .

من آن تابستان مرتبا و با اضطراب پوست سرم را مطالعه می کردم. شیمی درمانی من در ژوئن پایان یافت. من منتظر موهای کافی برای ظهور مو در موهای عمومی و بدون کلاه گیس بودم. هفته ای که سرانجام از پوشیدن آن متوقف شدم ، Bitmoji خود را تغییر دادم و کوتاه ترین مدل موی موجود را به او دادم. دوستانم پاسخ دادند که من شبیه ناتالی پورتمن در داخل هستم V برای Vendetta و شارلیز ترون در دیوانه مکس آنها گفتند که من مانند یک ستاره راک به نظر می رسیدم. اشتیاق آنها - و نگاه سخت و در عین حال هیپ Bitmoji - به جبران ناراحتی من کمک کرد. و هنگامی که موهای واقعی من به تدریج رشد می کردند ، در واقع شبیه موهای مجازی من بودند (البته کمی مد تر).

او دگرگون کننده من و خویشتن دار من بود. من میتوانست او را کنترل کنید ، و به نوبه خود ، او به من کمک کرد تا در یک دوره سخت زندگی ام حرکت کنم.

وقتی سرطان تشخیص داده می شود ، موارد زیادی وجود دارد که نمی توانید کنترل کنید. شما نمی توانید تصمیم بگیرید که آیا سرطان شما گسترش می یابد یا خیر. شما نمی توانید تصمیم بگیرید که چه مدت باید در مطب دکتر منتظر بمانید ، یا اگر روزی که برای شیمی درمانی برنامه ریزی شده اید کولاک می کند. شما نمی توانید تصمیم بگیرید که آیا موهای شما ریخته است.

کارتون ، کلیپ آرت ، تصویرگری ، گرافیک ، هنر ، لوگو ، بازی ها ، .

اکنون بیش از یک سال از آخرین درمان شیمیایی من می گذرد و در حالی که من فوق العاده خوش شانس بودم که از مراقبت های پزشکی عالی ، امنیت مالی و خانواده و دوستان دوست داشتنی و حمایت کننده برخوردار بودم ، قهرمان غافلگیرکننده کنارم Bitmoji بود. او دگرگون کننده من و خویشتن دار من بود. من میتوانست او را کنترل کنید ، و به نوبه خود ، او به من کمک کرد تا در یک دوره سخت زندگی ام حرکت کنم. و برای آن ، من برای همیشه سپاسگزارم.


تمام تصاویر ارائه شده توسط ربکا تاکر-اسمیت و Bitmoj من.

تبلیغات - ادامه مطلب را در زیر ادامه دهید