ایلیا کالدرون از یونیویژن می گوید مردم اغلب باور نمی کنند او لاتین است
سرگرمی

- ایلیا کالدرون اولین آفریقایی-لاتین است که اخبار ملی روز یک هفته را در ایالات متحده لنگر می اندازد
- کالدرون در خاطرات جدید خود هویت خود را به عنوان یک آفریقایی-لاتین باز می کند. مصاحبه تاریخ ساز او با رهبر گروه نفرت مادر بودن و ازدواج ؛ و نقش او به عنوان یک روزنامه نگار در یک آمریکای تقسیم شده.
- در زیر ، کالدرون در مورد ماه های اول حضور خود در ایالات متحده پس از مهاجرت از کلمبیا صحبت می کند
در سال 2017 ، مجری اخبار Univision ایلیا کالدرون خبرساز شد خودش بعد از مصاحبه با کریس بارکر ، رهبر Ku Klux Klan در کارولینای شمالی. او به سردی به کالدرون ، مهاجر کلمبیایی و شهروند ایالات متحده اطلاع داد که وی اولین فرد سیاه پوست در 20 سال گذشته در دارایی خود است و تهدید به 'سوزاندن' وی کرد. Calderón در حالی که صدایی بی تردید داشت در هنگام مشاجره خودش را حفظ کرد و گفت: 'رنگ پوست من از من تعریف نمی کند.'
داستان های مرتبط


این فقط در آغاز خاطرات نورانی او است ، وقت من برای صحبت کردن: بازیابی پیشینیان و مقابله با نژاد ، که کالدرون به ترس خود در آن لحظه اعتراف کرد ، با روبرو شدن با نسخه شدید نژادپرستی که ثابت زندگی او بوده است.
'من در مقابل نفرت شخصی نشستم ، به رحمت همان نفرتی که همیشه می خواستم به چشمانم نگاه کنم با امید یافتن پاسخ بسیاری از س questionsالاتی که از کودکی داشتم. چرا آنها ما را رد می کنند؟ چرا رنگ پوست ما را تعریف می کند؟ منشأ چنین نفرت پاک چیست؟ ' کالدرون در صفحات آغازین کتاب می پرسد.
در طول وقت من برای صحبت کردن: بازیابی پیشینیان و مقابله با نژاد ، کالدرون به چگونگی تلاقی مسابقه او با جاه طلبی او می پردازد - ابتدا به عنوان یک آفریقایی-لاتین در کلمبیا که از تحریک حیاط مدرسه آسیب دیده است. بعداً ، به عنوان مهاجر به ایالات متحده ، بخشی از اقلیت حاشیه نشین Latinx ، و سپس به عنوان اولین Afro-Latina اولین مجری برنامه اخبار ملی در ایالات متحده

کالدرون در ال چوکو ، منطقه ای در غرب کلمبیا متولد شد که به خاطر سواحل زیبا ، تنوع زیستی باورنکردنی - و بالاترین نرخ فقر در کشور . این منطقه همچنین محل زندگی یک اکثریت جمعیت آفریقایی-کلمبیایی ، کالدرون بخشی از آن است.
'شکی نیست: من ، ایلیا کالدرون چمات ، سیاه هستم. کلمبیایی ، لاتین ، اسپانیایی تبار ، آفریقایی-کلمبیایی ، مختلط و هر چیز دیگری که ممکن است مردم بخواهند با من تماس بگیرند یا من تصمیم بگیرم که خودم را صدا کنم ، اما من همیشه سیاه پوست هستم. کالدرون می نویسد: من ممکن است نام خانوادگی یهودیان و عرب های سوری کاستیا را داشته باشم ، اما از نظر جهانیان به راحتی سیاه پوست هستم.
کالدرون هنگامی که برای کار با Telemundo در سال 2001 به فلوریدا نقل مکان کرد ، با دانستن اینکه شخصی می تواند کلمبیایی باشد ، با بسیاری از افراد شوکه شده روبرو شد. و سیاه. او جهش از کلمبیا به ایالات متحده را در حدود 11 سپتامبر به عنوان 'پرش سه گانه از یک ذوزنقه بدون تور' توصیف کرد. روبرو شدن با موانع زبانی و فرهنگی ، حتی سفر به فروشگاه مواد غذایی می تواند 'او را به ناامیدی فرو برد'.
در متن زیر ، کالدرون تجربه خاص خود را از نوع شوک فرهنگی توصیف می کند که بسیاری از خارجی ها آن را آشنا می دانند. 'این مرحله ای است که همه تازه واردین به درجه کم یا زیاد رنج می برند. او می نویسد کسانی که آن را تجربه کرده اند کاملاً مرا درک خواهند کرد. مشکلات او فقط پس از 11 سپتامبر - هنگامی که نام خانوادگی دیگر او ، چمات ، سو susp ظن را برانگیخت ، تشدید شد.
دفتریار با من انگلیسی سریع صحبت کرد. وقتی به او التماس کردم که به اسپانیایی ادامه دهد یا آرام آرام صحبت کند ، زن - سیاه و در پنجاه سالگی - عینکش را گذاشت تا نگاه بهتری به من پیدا کند.
او گفت: 'عزیزم ، به من نگو که انگلیسی صحبت نمی کنی.'
بلافاصله آنچه را که اتفاق می افتاد فهمیدم: او فکر می کرد من هم مثل او یک آمریکایی سیاه هستم! یا باید بگویم 'آفریقایی-آمریکایی'؟ در آن لحظه ، فهمیدم كه سیاه پوستان امریكا را سیاه پوستی می دانند. خیلی زود متوجه شدم که ، گرچه احساس کلمبیایی می کردم ، به نظر کلمبیایی نمی آمدم - حتی برای هموطنان کلمبیایی خودم که مدتی اینجا زندگی می کردند.
'شما کلمبیایی هستید؟ واقعاً؟ ' آنها می پرسیدند ، تعجب خود را در فروشگاه ، مطب پزشك یا رستوران پنهان نمی كنند. 'من می توانستم قسم بخورم که شما آمریکایی هستید ، که اسپانیایی صحبت نمی کنید.'

برخی از مردم از من س ifال می کردند که آیا من دومنیکن هستم یا پورتوریکو؟ دیگران به من گفتند که چهره من خیلی شبیه اینجا یا آنجا است. آنها همیشه دلیلی برای فهرست کردن من به عنوان چیزی غیر از لاتین ، و حتی کمتر کلمبیایی پیدا می کردند. من به راحتی شبیه نمونه اولیه ای نبودم که همه در آن همه سریال های موفق شبانه از کشور من دیده اند. این ضربه سختی به من وارد کرد زیرا در تمام طول زندگی خودم احساس می کردم بیشتر از قهوه از کلمبیا از موز و جنگل شکلاتم کلمبیایی هستم.
سوالی که همیشه در پی پرسش درباره منشا my من بود این بود: 'اما ... در کلمبیا سیاه پوستان وجود دارند؟' قبل از اینکه بگویم ، 'بله ، البته' ، من نفس عمیق می کشم زیرا نمی خواستم بی ادب به نظر برسم. به زودی فهمیدم که ما فقط خودمان را مسئول این خط تحقیق می دانیم ، زیرا ما ، کلمبیایی ها به عنوان یک ملت ، مدت طولانی بود که تاریخ خود را سفید می کردیم - تا آن روز ما حتی آن پرتره از خوزه خوزه نیتو گیل را سفید کردیم : نیتو گیل تنها بود رئیس جمهور سیاه پوست کلمبیا] .
'من به نظر نمی رسیدم نمونه اولیه ای باشد که همه در آن همه سریال های موفق شبانه از کشور من دیده اند.'
اگر در رمان های خودمان ظاهر نمی شویم ، یا در کمپین های بازاریابی بین المللی برای خوان والدس و قهوه غنی وی یا هر چیز دیگری که صادر می کنیم ، چگونه می توانم دنیا را سرزنش کنم که نمی دانستند ما موجود هستیم. چگونه می توانستم انتظار داشته باشم كه همسایه نیوجرسی یا كنتاكی بداند كه ما در ال چوكو چه رنگی هستیم اگر او نمی دانست ال چوكو از كجا شروع كند؟ حتی سایر لاتین ها در مهمانی ها و شب های پر زرق و برق میامی می رقصیدند تا Grupo Niche را استراحت دهند و از دیدن من در زمین رقص ، با پوست تیره و لهجه کلمبیایی ، با تعجب رفتار می کردند. مهم نیست که همه اعضای Grupo Niche شبیه من هستند!
از کف رقص تا خیابان ها ، داستان ها متوقف نمی شدند. حتی مادرم ، وقتی سرانجام به دیدن من آمد ، درست در آنجا افتاد. 'او گفت:' به آن مرد سیاه نگاه كنید كه با آن ماشین گران قیمت رانندگی می كند. ' 'این را در کلمبیا نمی بینید!' در سر او ، هیچ تصویری از یک مرد تبار آفریقایی با پول دیده نمی شد ، مگر اینکه او یک ورزشکار یا یک هنرمند باشد. اما در میامی ، افراد از نژاد آفریقا در رستوران های گران قیمت غذا می خوردند ، از فروشگاه های شیک خرید می کردند و به نظر نمی رسید کسی تعجب کند. من این تفاوت ها را بین سیاه پوستی در اینجا و سیاه پوستی در آنجا به این واقعیت نسبت دادم که در خاک آمریکا می توانستیم از فعالیت تاریخی ای که قبلاً در مورد آن صحبت کردم ، استفاده کنم.
در کلمبیا ، ما مانند ایالات متحده دچار سرکوب رسمی نشده ایم ، بنابراین از جنبش حقوق مدنی به پیچیده و انقلابی مانند جنبش این کشور - با دستاوردهای بزرگ و تقابل های بزرگ - که در دهه 1960 تجربه کرده بود ، بهره نبردیم. .
به طور خلاصه ، در این دنیای جدید که هیچ کس نمی توانست ملیت من را حدس بزند ، حداقل فرصت های بیشتری به نظر می رسید ، اگرچه بدیهی است که هرگز سرزمین موعود برابری یا برابری نبوده و نبوده است و هنوز مبارزات زیادی وجود دارد برای جنگیدن و پیروزی. به تازگی ، آنچه در ذهن من گیر کرده است ، تصویر آن است دو پلیس سوار در گالوستون ، تگزاس ، هدایت یک مرد سیاه پوست با طناب. اقدامی تحقیرآمیز ، فقدان کامل انسانیت ، چشم اندازی که سالهای سخت برده داری را به یاد ما می آورد. دفتری که به این دو مامور گمارده شده بود از آنها عذرخواهی کرد و قول داد که این عمل را از بین ببرد تا چنین اقدامی ظالمانه تکرار نشود. حتی نمی توانستم باور کنم که این در قرن بیست و یکم در خاک آمریکا هنوز قانونی بوده و پذیرفته شده است!
علی رغم تکرار متأسفانه برخی از الگوهای تبعیض ، فرصتهایی که من همیشه در مورد آنها صحبت می کنم در مقایسه با کلمبیا ، جایی که به نظر می رسد سیاه پوستان محکوم به فقیر بودن و خوشبختی هستند ، کمی بیشتر است.
این محتوا از اینستاگرام وارد می شود. شما ممکن است بتوانید همان مطالب را در قالب دیگری پیدا کنید ، یا ممکن است بتوانید اطلاعات بیشتری را در وب سایت آنها پیدا کنید.مشاهده این پست در اینستاگرامپستی که توسط ایلیا کالدرون به اشتراک گذاشته شده است. (iliacalderon)
در كشورهای ما ، آنها تصویری از ما ضعیف و نادرست نشان داده اند كه محتوای سیاهپوست ضعیف است ، و روزهای خود را با شادی آواز و رقص ، پاهای خود را در شن و ماسه ، و بدون پول در جیب خود می گذراند. این یک دروغ بزرگ است که برای توجیه کمبود فرصت های موثر بر این جوامع ایجاد شده است. این بدان معنا نیست که مردم ما نمی خواهند از خود پیشی بگیرند ، یا نمی دانند چگونه ، به همین سادگی دسترسی به تحصیلات و مشاغل پردرآمد محدود و تقریباً بی فایده است. با وجود امکانات صفر و فساد در همه سطوح ، سرقت پولهایی که به محروم ترین جوامع اختصاص یافته است ، البته مردم در فقر گیر کرده اند!
فقر ، آنها بهترین کار ممکن را انجام می دهند. اما نمی توانیم به خودمان فکر کنیم که ترجیح می دهند به جای رفتن به دانشگاه یا راه اندازی تجارت ، سالسا برقصند. این یک دیدگاه باستانی ، امپریالیستی و نو استعمارگرایی است ، شایسته آن آقایانی است که عکس نیتو را در زیرزمین پنهان کرده اند تا کسی یک سیاه پوست را ببیند که روی سینه هایش ریش رییس جمهور باشد.
دوباره به خیابان های میامی برگشتم ، و علی رغم مادرم ، که چیزهای خوبی در کشور جدید من دید ، تردیدها مرا مورد حمله قرار داد: آیا من به کشور مناسبی آمده ام؟ آیا از نظر شخصی و حرفه ای در کلمبیا جلوتر می رفتم؟ استرس 11 سپتامبر و گردباد بعدی اطلاعاتی که در بدو ورود در آن گرفتار شدم ، من را دچار تردید کرد ، خصوصاً به دلیل اینکه همه چیز تغییر کرده بود.
'تردیدها به من حمله کردند: آیا من به کشور مناسبی آمده ام؟'
کل کشور تا 11 سپتامبر و عواقب آن تغییر شکل داد: ترس های جدید ، قوانین و قوانین جدید ، یک وضعیت اقتصادی جدید ، و احساسات جدید بیگانه هراسی و ضد مهاجر. همه چیزهایی که عربی به نظر می رسید ترس و بی اعتمادی را بیدار می کردند. تبعیض علیه جهان اسلام به رد کلاسیک و ریشه دار سیاه پوستان پیوست و گاه از آن پیشی گرفت.
این سناریوی جدید باعث شد تا در دومین نام خانوادگی خود ، چامات ، تجدیدنظر کنم ، که باعث سو susp ظن در فرودگاه ها می شد. من از کشوری با جامعه بزرگ خاورمیانه می آیم. صحبت در مورد کلمبیا بدون درج مشارکت های سوریه و لبنان ، امتناع از دیدن تصویر کامل است. پدربزرگ پدری من یکی از آن هزاران به اصطلاح ترک بود که در پایان قرن نوزدهم در فرار از امپراتوری عثمانی در کارتاگنا فرود آمدند. سوریه ، لبنان و فلسطین تحت سلطه ترکیه باقی ماندند. شایعات در مورد کشورهای جدید و مهیج در آن سوی اقیانوس اطلس ، جایی که آنها می توانند آزاد باشند ، این جرات را به آنها داد تا در سفرهای یک طرفه ثبت نام کنند.
'اینجا بود که من با یک نام خانوادگی عربی و پوست سیاه به جهان سفر می کردم.'
در بیشتر موارد ، آنها مردان جوان مشاوری ، فروشندگان تجاری در باررانکیلا ، کارتاگنا و بوگوتا بودند. در طول دهه ها ، آنها اولین مشاغل خود را در زمینه فروش پارچه ، نخ و انواع وسایل باز کردند. در اواسط قرن بیستم ، جامعه سوریه و لبنان توانست با ارسال فرزندان خود به دانشگاه و تأسیس مشاغل موفق ، سلسله مراتب اجتماعی کشور را مقیاس بندی کند. بنابراین یافتن نام خانوادگی عربی در میان پزشکان ، وکلا ، روشنفکران و سیاستمداران بزرگ عجیب نبود. دون کارلوس چمات و مغازه کوچکش در گوشه ای از ال چوکو ، پسر یکی از آن سوری های پیشگام و ماجراجو ، و یک زن آفریقایی-کلمبیایی که عاشق او شده بود ، بخشی از این موج بود.
حالا ، اینجا بود که من با یک نام خانوادگی عربی و پوستی سیاه به جهان سفر می کردم. وقتی از من در ایست های بازرسی مهاجرت س wasال شد و من انگلیسی صحبت کردم ، لهجه قوی من کمکی نکرد و حتی باعث ازهم زدگی بیشتر شد. من تصمیم گرفتم به زبان اسپانیایی پاسخ دهم تا منشا خود را روشن کنم ، 'بله ، من کلمبیایی هستم ، البته من کلمبیایی هستم ... بله ، مردم کلمبیا در کلمبیا وجود دارند ... بله ، چقدر کنجکاو ، درست ...' من مکالمه مشابه یک ضبط خراشیده را بارها و بارها انجام می دادم.
برای داستان های بیشتر مانند این ، برای دریافت خبرنامه ما ثبت نام کنید .
این محتوا توسط شخص ثالث ایجاد و نگهداری می شود و برای کمک به کاربران در ارائه آدرس های ایمیل خود ، در این صفحه وارد می شود. شما می توانید اطلاعات بیشتر در مورد این و مطالب مشابه را در piano.io تبلیغات بیابید - ادامه مطلب را در زیر بخوانید