بله، ویرجینیا، بابانوئل وجود دارد. خدا را شکر!

تعطیلات

دبورا یک نویسنده، شفا دهنده و معلم است. هدف او این است که با به اشتراک گذاشتن شادی و عشق به زندگی به مردم کمک کند هر روز بهترین زندگی خود را داشته باشند.

بله - ویرجینیا - بابا نوئل - خدا را شکر - وجود دارد

آیا بابانوئل هنوز زنده است؟

بچه های من بزرگ شده اند. آنها دیگر نوزادان بیگناه چشم گشاد نیستند. اکنون، به عنوان بزرگسالان، آنها می دانند، اما هنوز هم، گاهی اوقات فکر می کنند، آیا بابانوئل واقعی است؟

من همیشه می گویم بله. حتی به بچه های بیست و چند ساله ام. بله، او واقعی است. به همان اندازه واقعی که می توانید تصور کنید. زمانی که هنوز جوان بودند به آنها گفتم که وقتی بچه دار شدیم شماره تلفن او را می گیریم تا هر وقت خواستیم با بابانوئل تماس بگیریم. آنها دیگر آن بخش را باور نمی کنند.

اما آنها همچنان در تعجب هستند. و من هم همینطور. آنها در مورد امکان جادو تعجب می کنند. آنها از امکان معجزه شگفت زده می شوند. آنها از امکان تجلی غیر ممکن تعجب می کنند. من به آنها می گویم بله درست است.

معجزه و جادو هر روز در زندگی ما اتفاق می افتد اگر چشمانمان را باز کنیم و به دنبال آنها بگردیم. بیشتر اوقات، ما با چشمان بسته زندگی می کنیم. البته نه به معنای واقعی کلمه، اما چشمان روحانی ما به روی شگفتی های دنیای اطرافمان بسته است.

با نگاه کردن به اطرافم، وجود بابانوئل را در همه جا می بینم. این در لبخند کارگران معمولا بدخلق والمارت است. در بچه های من است که برای همسایه سالخوردهمان برف می ریزم. این در وکیل در خیابان است که با استفاده از برف‌کش خود، برف را برای بلوک‌ها پاک می‌کند.

در این زمان از سال، روح کریسمس، روح بابانوئل، حضور عشق در همه جا وجود دارد. برای دیدن مهربانی فقط کافیست به انتهای بینی خود نگاه کنید. و وقتی مهربانی را می بینیم اتفاق عجیبی می افتد. خودمون مهربون میشیم

تنزین گیتاسو گفت: 'اگر می خواهید دیگران شاد باشند، شفقت را تمرین کنید.' اگر می خواهید شاد باشید، شفقت را تمرین کنید.

نه تنها در فصل تعطیلات، بلکه در تمام طول سال، این امکان وجود دارد که برای کسانی که با آنها روبرو می شویم، همدردی کنیم. همه در این زندگی دست و پنجه نرم می کنند و دلسوزی برای رنج دیگران باعث شادی زیادی می شود.

روح کریسمس زنده است، زیرا ما با خود و یکدیگر مهربانی می کنیم. مهم این است که همیشه با خود مهربان باشید. هیچ کس با شما مهربانتر از خودتان نخواهد بود. و برای زنده نگه داشتن بابانوئل، فقط باید مهربان باشیم، عشق را به اشتراک بگذاریم و بخشش کنیم.

دوستان Namaste.

مقاله اصلی

مقاله اصلی ابتدا در نیویورک سان منتشر شد. این نامه بارها تکرار شده است، اما پیام بارها و بارها گفتن دارد. یک بابانوئل وجود دارد و او در قلب همه کسانی که ایمان دارند زندگی می کند.

خدایی هست و او نیز در دل همه کسانی که ایمان آورده اند زندگی می کند. این به ما بستگی دارد که معتقدیم عشق، بخشش و شفقت موجودی را که از خودمان بزرگتر است با دیگران در میان بگذاریم. وقتی از قضاوت و محکومیت خودداری می کنیم و عشق، صلح و بخشش را ارائه می کنیم، آنگاه می توانیم معنای واقعی کریسمس را پیدا کنیم.

بله، ویرجینیا، یک بابانوئل وجود دارد. توسط فرانسیس پی چرچ، اولین بار در نیویورک سان در سال 1897 منتشر شد.

ما خوشحالیم که به طور برجسته به پیام زیر پاسخ می دهیم و در عین حال ابراز خرسندی می کنیم که نویسنده وفادار آن جزو دوستان The Sun است:

ویراستار عزیز-

من 8 ساله هستم. برخی از دوستان کوچک من می گویند بابانوئل وجود ندارد. بابا می گوید، اگر آن را در The Sun می بینید، همینطور است. لطفا حقیقت را به من بگویید، آیا بابانوئل وجود دارد؟

ویرجینیا اوهانلون

ویرجینیا، دوستان کوچک شما اشتباه می کنند. آنها تحت تأثیر شک و تردید یک عصر شک و تردید قرار گرفته اند. ایمان نمی آورند جز اینکه می بینند. آنها فکر می کنند چیزی نمی تواند باشد که با ذهن کوچک آنها قابل درک نباشد. همه ذهن ها، ویرجینیا، چه ذهن مردان باشند و چه کودکان، کوچک هستند. در این جهان بزرگ ما، انسان از نظر عقل خود در مقایسه با دنیای بی‌کران پیرامونش، که با هوشی که قادر به درک کل حقیقت و دانش است، یک حشره صرف است، یک مورچه.

بله، ویرجینیا، یک بابانوئل وجود دارد. او به همان اندازه وجود دارد که عشق، سخاوت و فداکاری وجود دارد، و شما می دانید که آنها فراوانند و به زندگی شما بالاترین زیبایی و شادی را می بخشند. افسوس! اگر بابا نوئل نبود دنیا چقدر ترسناک می شد! به قدری وحشتناک خواهد بود که اگر ویرجینیا وجود نداشته باشد. آن وقت هیچ ایمان کودکانه ای وجود نخواهد داشت، نه شعری و نه عاشقانه ای که این وجود را قابل تحمل کند. ما نباید هیچ لذتی داشته باشیم، مگر در حس و بینایی. نور ابدی که دوران کودکی جهان را با آن پر می کند خاموش می شود.

به بابا نوئل اعتقادی ندارید! شاید شما هم به پری اعتقاد نداشته باشید. ممکن است از پدرتان بخواهید که مردانی را استخدام کند تا در تمام دودکش ها در شب کریسمس تماشا کنند تا بابانوئل را بگیرند، اما حتی اگر پایین آمدن بابا نوئل را ندیدید، این چه چیزی را ثابت می کند؟ هیچ کس بابانوئل را نمی بیند، اما این نشانه ای نیست که بابا نوئل وجود ندارد. واقعی ترین چیزها در دنیا چیزهایی هستند که نه بچه ها و نه مردان نمی توانند ببینند. آیا تا به حال پری ها را در حال رقصیدن روی چمن دیده اید؟ البته نه، اما این دلیلی بر عدم حضور آنها نیست. هیچ‌کس نمی‌تواند تمام شگفتی‌هایی که در جهان وجود دارد را تصور یا تصور کند.

جغجغه نوزاد را پاره می‌کنی و می‌بینی چه چیزی در درونش سر و صدا می‌کند، اما پرده‌ای است که جهان غیب را پوشانده است که نه قوی‌ترین مرد، و نه حتی نیروی متحد همه قوی‌ترین مردانی که تا به حال زندگی کرده‌اند نتوانسته آن را پاره کند. فقط ایمان، شعر، عشق، عاشقانه می توانند آن پرده را کنار بزنند و زیبایی و شکوه ماورایی را ببینند و تصویر کنند. آیا همه چیز واقعی است؟ آه، ویرجینیا، در تمام این دنیا هیچ چیز واقعی و ماندگار دیگری وجود ندارد.

نه بابا نوئل! خدا را شکر! او زندگی می کند و برای همیشه زندگی می کند. هزار سال بعد، ویرجینیا، نه 10 برابر 10000 سال بعد، او همچنان قلب کودکی را شاد خواهد کرد.

آیا بابانوئل وجود دارد؟

یک معجزه واقعی کریسمس

یک فصل کریسمس، خانواده ما با تعطیلات بدون پول روبرو شدند. شوهرم تمام پاییز را کار نکرده بود، ما به اضافه پنج بچه دیگرمان یک بچه جدید به دنیا آوردیم و من کم کم وحشت کردم. بالاخره در اواسط نوامبر، او گفت: 'خب، حدس می‌زنم وقت آن رسیده که شما کار پیدا کنید. مدتی بود که کار نکرده بود، اما از من می خواست که اگر شغلی پیدا کرد، پیش بچه ها در خانه بمانم.

روزی که گفت باید کار کنم، رفتم بیرون. من به شیک‌ترین و جدیدترین رستوران منطقه رفتم و به این فکر کردم که این یک راه آسان برای دریافت فوری پول نقد است. من درخواست را پر کردم و خواستم با یک مدیر صحبت کنم. مدیر وظیفه خوب بود اما صریح بود، 'متاسفم، ما الان استخدام نمی کنیم.' شاید دو یا سه هفته دیگر، نزدیکتر به کریسمس. ما معمولا در طول تعطیلات خیلی شلوغ می شویم.

بدون ترس جواب دادم: 'تو نمی فهمی. من امروز نیاز به کار دارم من نمی توانم دو یا سه هفته صبر کنم. او لبخند زد، 'خوب. برای شروع تمرین روز سه شنبه اینجا باشید.

من در طول تعطیلات، حتی در روز شکرگزاری و شب کریسمس کار کردم. متأسفانه، چاله ای که در حالی که شوهرم کار نکرده بود، حفر کردیم، بسیار عمیق بود. ما در موقعیتی نبودیم که به هدایای کریسمس فکر کنیم. این هدیه ای بود که چراغ ها و گرما هنوز کار می کنند.

من در شب کریسمس در بازگشت از محل کار به خانه حدود 50 دلار به Goodwill بردم. آنها هنوز باز بودند و من سعی کردم آنقدر بخرم که شبیه کریسمس شود.

هر شب تا ماه دسامبر، من برای بچه‌ها داستان‌های کریسمس تعریف می‌کردم، طوری طراحی شده بود که آنها را در مورد معنای واقعی کریسمس فکر کنند. بدون هیچ هدیه ای در زیر درخت، آسان نبود که آنها را بر اهمیت تولد مسیح متمرکز کنید و به دوستان و خانواده خود عشق و زمان هدیه دهید.

هر کودک زمانی را صرف کار بر روی هدایایی برای خواهر و برادر خود کرد. کارت ها و دانه های برف درست کردند، شعر نوشتند و نقاشی کشیدند. زمانی که دیوانه‌وار داشتم گود ویل را جمع‌آوری می‌کردم، آن‌ها انبوهی از هدایا را برای زیر درخت، با کاغذهای ضایعاتی، مداد رنگی، و چسب درست کرده بودند.

بعد از اینکه با کیف های ناچیزم در شب کریسمس رسیدم، سعی کردم همه را وارد روحیه تعطیلات کنم. ما برای بابانوئل آهنگ خواندیم و شیرینی تزئین کردیم. تا زمان خواب، بچه ها با هیجان منتظر ورود بابانوئل بودند و مشتاقانه در مورد آنچه که او ممکن است برایشان بیاورد زمزمه می کردند.

حوصله نداشتم به آنها بگویم بابانوئل نمی آید. من از صمیم قلب امیدوار بودم که برخی از خانواده های کلیسا به طور معجزه آسایی از مصیبت ما باخبر شوند و در آخرین لحظه ما را نجات دهند.

صبح کریسمس طلوع کرد و با آن، کودکان هیجان زده وارد اتاق نشیمن شدند. گیج به اطراف نگاه کردند.

بابانوئل واقعاً نیامده بود. همه چیز همان بود. همان درخت همان هدیه ها همان کوکی ها در همان بشقاب نشسته اند. دلم برای خوردن کلوچه های بابانوئل حوصله نداشت و هنوز منتظر آن معجزه کریسمس بودم. به بچه ها گفتیم که می توانند کادوهایشان را باز کنند.

آنها با مهربانی از یکدیگر برای اشعار و تصاویر زیبا، دانه های برف و کارت ها تعریف کردند. آن‌ها وانمود می‌کردند که برای دستپاچگی‌های Goodwill علاقه دارند.

بزرگترین هیجان از قوطی های چیپس سیب زمینی پرینگلز بود. از زمانی که بزرگ‌ترین بچه‌ها نوزاد بودند، این یک سنت بود. هر کودک قوطی پرینگل خود را داشت. آنها ضربه روز بودند.

با گذشت روز، متوجه شدم که کسی برای نجات ما نمی آید. این کریسمس ما بود. نکته خنده دار این بود که پس از اینکه بچه ها ناامیدی اولیه خود را از عدم حضور بابانوئل پشت سر گذاشتند، به روز خود ادامه دادند. آنها روی این واقعیت که او ظاهر نشده بود، فکر نکردند. آنها مثل همیشه خوشحال ادامه دادند.

روز بعد از کریسمس، دوباره سر کار بودم. رستوران بعد از تعطیلات شلوغ بود و من پول زیادی به جیب زدم. دو روز بیشتر از راهنمایی‌های بهتر از حد متوسط ​​به من ایده داد.

یک شب بعد از کار، به دنبال فروش بعد از کریسمس به والمارت رفتم. برای حدود صد دلار، من یک سبد خرید از چیزهای تخفیف دار کریسمس پر کردم. همه چیز را در یک جعبه بزرگ گذاشتم و جعبه را در ماشینم گذاشتم. بعد از اینکه بچه ها به رختخواب رفتند، جعبه را برداشتم، آن را با چسب چسباندم و زیر درخت کریسمس که هنوز تزئین شده بود گذاشتم. بعد یادداشتی نوشتم.

بچه های عزیز، من این جعبه را در برف بیرون از قطب شمال پیدا کردم. باید از سورتمه بابانوئل افتاده باشد. ببخشید که خیلی طول کشید تا به اینجا رسیدیم، اما ما هنوز در قطب شمال مشغول هستیم. خوب بودن را فراموش نکن، زیرا ما همیشه مراقب هستیم. عشق، الف ها

صبح روز بعد، کمی طول کشید تا بچه ها متوجه جعبه جدید زیر درخت شوند. تعجب آنها را با خواندن نامه و سپس یافتن جعبه ای از شگفتی ها تصور کنید. هیجان آنها بهترین هدیه تاریخ بود. برای لحظه‌ای، همه فرزندانم، از بزرگ‌ترین تا کوچک‌ترینشان، به جادوی کریسمس ایمان داشتند.

از آن زمان سعی کردم به همه فرزندانم اهمیت ایمان به نعمت ها و اعتقاد به چیزی بالاتر از خودمان را بیاموزم. وقتی بتوانیم زندگی را بزرگتر از آنچه با چشم ها می بینیم تصور کنیم، آنگاه می توانیم زندگی واقعا عالی داشته باشیم.

فرزندان من می آموزند که نعمت ها واقعی هستند، و اینکه خدا واقعی است، و همه ما این قدرت را داریم که زندگی خود را دقیقاً همانطور که می خواهیم تجلی دهیم، بدون محدودیت هایی که توسط کسانی که تصورات کوچک و محدودی برای زندگی ما قائل می شوند. ما قدرت خود را داریم که هر کاری که می خواهیم باشیم و انجام دهیم.

نامه کریسمس که زندگی من را تغییر داد.

نامه کریسمس که زندگی من را تغییر داد.

بهترین باشگاه کتاب تا کنون

بهترین بابا نوئل همیشه

سال ها بعد، من تازه طلاق گرفته بودم و شش فرزند در خانه زندگی می کردند. من سخت کار کردم، اما به عنوان یک مادر مجرد، می دانستم که نمی توانم کریسمس زیادی برای فرزندانم فراهم کنم.

فکر می‌کردم امنیت داشتن یک خانه با کرایه پرداخت شده و بدون ترس از اخراج، همراه با گرما، چراغ و غذا یک هدیه کریسمس خوب است.

البته گروه ها و خیریه هایی هستند که به خانواده های نیازمند هدیه می دهند اما من خانواده ام را نیازمند ندیدم. ما اصول اولیه را پوشش داده بودیم. ما به چیزی 'نیاز' نداشتیم. تا آنجا که در آن سال به من مربوط بود، آنچه در زندگی به دست آورده بودیم بسیار بیشتر از هر هدیه ای بود که می توانستم بخرم.

با این حال، دشوار است که به کودکان خانه دار توضیح دهیم که آزادی، امنیت و امنیت آنها مهمتر از هدیه است. برای بچه ها، دنیا حول محور کریسمس و هدایا می چرخد. فرزندان من در طول سال ها معجزه های کریسمس را تجربه کرده بودند، بنابراین وقتی توضیح دادم که در طول تعطیلات چیز زیادی نخواهیم داشت، دلسرد نشدند.

دو دختر نوجوان هر دو کار می کردند و به من اطمینان دادند که از کریسمس برای خواهر و برادر کوچکترشان مراقبت خواهند کرد. من که نمی خواستم درباره شرایطم ناله کنم، فقط به کار ادامه دادم، می دانستم که همه چیز درست می شود، صرف نظر از تعداد هدایای روز کریسمس.

من در آن زمان به یک باشگاه کتاب تعلق داشتم، و اگرچه احساس نمی‌کردم از نظر اجتماعی و اقتصادی مناسب باشم، دختران باشگاه کتاب من همیشه مهربان بودند. شروع کردم به این احساس که به جایی غیر از محل کار تعلق دارم، و در طول سالها، دوستی نزدیکی در گروه خود ایجاد کرده بودیم.

وقتی طلاقم را پشت سر گذاشتم و تغییراتی را که همراه با آن اتفاق افتاد، دوست دخترهای باشگاه کتاب من همیشه آنجا بودند تا گوش یا شانه ای برای گریه کردن داشته باشند. آنها اغلب توصیه های خوبی در مورد اینکه چگونه زندگی ام را به جلو ببرم ارائه می کردند. آن گروه از زنان در آموزش به من نقش مهمی داشتند که ما زندگی خود را خلق می کنیم و در برابر خود و فرزندانمان مسئول هستیم تا بهترین زندگی را که ممکن است بسازیم.

با نزدیک شدن به کریسمس در آن سال، زنان در باشگاه کتاب نامه بالا را به من دادند. من شروع به گریه کردم زیرا آنها توضیح دادند که ده نفر از آنها از کریسمس برای خانواده من مراقبت خواهند کرد. تنها چند هفته مانده به پایان، نفس راحتی کشیدم، چون می‌دانستم هر طور که می‌توانند کمک خواهند کرد.

من تا شب کریسمس متوجه سخاوت و مهربانی آنها نبودم، تا اینکه نزدیک نیمه شب چندین ماشین کاملاً پر از هدایا به خانه من رسیدند. بچه ها به رختخواب رفته بودند، برای اولین کریسمس ما در خانه جدیدمان هیجان زده بودند، و در مورد پتانسیل بابا نوئل هیجان زده بودند، بعد از تمام سال های سختی که قبلاً تجربه کرده بودیم.

همانطور که دوستانم و همسرانشان را تماشا می کردم که هدایا را تخلیه می کردند، شروع به گریه کردم. من نمی توانستم به طور کامل قدردانی و شگفتی خود را از کاری که آنها انجام داده بودند ابراز کنم. هر بچه چندین هدیه داشت و حتی من هم چند هدیه داشتم! این واقعاً یک معجزه کریسمس بود.

زمانی که آنها تخلیه هدایا را تمام کردند، کل اتاق نشیمن تا زانو در هدایایی پیچیده شده بود. آنها هر کدام مرا در آغوش گرفتند و کریسمس را به خانواده ما تبریک گفتند، سپس به خانه های خود رفتند تا برای صبح روز بعد آماده شوند.

من به سختی می توانستم بخوابم، برای بچه هایم خیلی هیجان زده بودم. آنها هرگز شگفتی را باور نمی کنند. مطمئناً تا ساعت 5 صبح، فریادهای شادی از اتاق نشیمن بلند شد و کوچکترین پسرم وارد اتاق من شد تا من را بیدار کند.

'مامان مامان!! بیا ببین. بابانوئل واقعی است دیشب اومد و از ما دیدن کرد.

با دیدن تعجب و شگفتی در چشمانشان دوباره شروع به گریه کردم. همه لباس ها مناسب هستند. و دوستانم همانطور که من درخواست کرده بودم فقط جوراب و لباس زیر نخریدند، بلکه برای هر یک از بچه ها جوراب با اسباب بازی و برای من آب نبات و سورپرایز پر کردند.

بیان زیبای دوستی و عشق آنها یکی از شادترین خاطرات کریسمس را ایجاد کرد که خانواده ما در طول سالها به اشتراک گذاشته است.

کوزه کریسمس - پس انداز کوچک، تاثیر بزرگ.

کوزه کریسمس - پس انداز کوچک، تاثیر بزرگ.

کارآگاه لباس

چگونه در کریسمس معجزه بسازیم

در طول سال‌ها سعی کرده‌ام به فرزندانم بیاموزم که مهم نیست چقدر یا چقدر کم داریم، همیشه به اندازه کافی برای اشتراک‌گذاری داریم.

یک روز کریسمس، یک دوست خوب به من کتابی به نام «کوزه کریسمس» به همراه یک کوزه سنگی به من هدیه داد. این کتاب داستان شخصی را روایت می کند که پول خرد پس انداز کرده و سپس قبل از تعطیلات، کوزه پر از پول را به خانواده ای نیازمند هدیه می دهد. این یک داستان زیبا نوشته شده است که به ما یادآوری می کند که معنای واقعی تعطیلات بهتر کردن زندگی کسی است.

همانطور که من داستان را برای بچه هایم می خواندم، الهام گرفتیم که کوزه کریسمس خود را شروع کنیم. تقریباً روز شکرگزاری بود، و من شک داشتم که بتوانیم یک شیشه کامل را با سکه پر کنیم. ما به وایومینگ نقل مکان کرده بودیم و من با حداقل دستمزد کار می کردم. با اینکه فقیر نبودیم، چیز اضافی هم نداشتیم.

به این نتیجه رسیدم که این فرصت عالی برای تدریس یک درس خوب است. ما همیشه به اندازه کافی برای به اشتراک گذاشتن داریم. آهسته آهسته تغییر اضافه شد و من گهگاه اسکناس های دلاری را اضافه می کردم. من حتی یک بیست اضافه کردم. بالاخره یک هفته قبل از کریسمس، کوزه ما پر شد. باورم نمی شد واقعا این کار را کرده بودیم.

بچه‌ها همگی کمک هزینه‌های ناچیز خود را در این تغییر کمک کرده بودند و هر چه سکه در راه پیدا می‌کردند به آن اضافه می‌کردند. در نتیجه کوزه کریسمس ما پر شد. زمان انتخاب گیرنده فرا رسیده بود. ما در مورد افرادی که در شهر می شناختیم فکر کردیم. ما به خانواده‌های نیازمند غذا تحویل داده بودیم و چند نفر را می‌شناختیم که مطمئناً می‌توانستند از پول اضافی استفاده کنند، اما بالاخره بچه‌ها تصمیم گرفتند همسایه سالخورده‌مان را که یک بیوه خانه‌دار بود، انتخاب کنند.

کلوچه های تازه پختیم، سپس یک بشقاب پر از شیرینی ها به همراه شیشه و یک یادداشت به در خانه او بردیم، زنگ را زدیم و فرار کردیم. به اندازه‌ای نزدیک بودیم که صدای هیجان‌زده‌اش را بشنویم، وقتی کوزه پول را در آستانش پیدا کرد.

بچه‌های من از اینکه بخشی از خود را با کسی که نیازمند به اشتراک گذاشتند، از خوشحالی درخشیدند.

بله، بچه ها، یک بابانوئل وجود دارد

بابانوئل واقعی است جادو و معجزه کریسمس را می توان در طول سال دید و احساس کرد، اگر فقط به دنبال آن باشید و آن را به دیگران تقدیم کنید. هدایای عشق و بخشش بزرگترین معجزات و جادو را در زندگی مردم به ارمغان می آورد. با این هدایا خود را از زیر بار خشم و کینه رها می کنیم. ما افرادی را که دوستشان داریم از زندان خشم، شرم و ترس رها می کنیم. و ما در زندگی خود معجزه ایجاد می کنیم.

این محتوا تا جایی که نویسنده می‌داند دقیق و درست است و قرار نیست جایگزین توصیه‌های رسمی و شخصی از یک متخصص واجد شرایط شود.