نویسنده امیلی ام. دانفورث الهام پشت کمدی ترسناک گوتیک حماسی خود را نشان می دهد
کتابها

یک هیولای له شده را تصور کنید هنری جیمز ، سارا واترز و رایان مورفی ، و شما ممکن است احساس هیجان و لرزهایی را داشته باشید که در صفحات Plain Bad Heroines ، فیلم موفق رمان امیلی ام. دانفورث. در کمی بیش از 600 صفحه ، با عاشقانه ها ، پاورقی ها و تصاویر ممنوع ویکتوریایی پر شده است - و جدول زمانی چند قرن. همچنین به عنوان جهنم سرگرم کننده است.

داستان در سال 1902 در بروخانتس ، یک مدرسه شبانه روزی تمام دختران نخبه در رود آیلند آغاز می شود ، جایی که گروهی از نوجوانان با تأثیرپذیری مضراب یک فمینیست رادیکال را می یابند - خاطره ای که توسط مری مک لاین ، صاحب سبک زندگی واقعی تشویق می شود ، زنان جوان را تشویق به پرهیز از پوچی می کند (و دگرجنس گرایی) و 'خواسته های واقعی آنها و بافت های روح آنها' را فاش کند. درس های این کتاب دختران را در اختیار دارد و به پایان سخت و ناگوار منجر می شود: آنها توسط یک دسته کت های زرد که احتمالاً ماورا طبیعی هستند ، آنها را خسته می کند.
بیش از یک قرن بعد ، هالیوود در حال ساخت یک فیلم از آنچه در بروخانت اتفاق افتاد است. درگیر این پروژه: دختر یک ملکه جیغ دهه 80 ، یک سلسبیان کریستن استوارت و یک نویسنده تازه کار که کتاب خود را در مورد مدرسه در قالب یک فیلمنامه تطبیق داده است. به منظور اصالت ، آنها در حال فیلمبرداری در محل هستند. ترسناک شبح و hijinks گوتیک ، با طعنه کنایه از شیطنت و یک عروسک از عشق یاقوت کبود.
یا میشل هارت ، دستیار ویرایشگر کتاب ، با دانفورت (کتاب قبلی اش ، سو Mاستفاده از کامرون پست ، به یک فیلم برنده ساندنس تبدیل شد) از طریق زوم از خانه اش در رود آیلند برای صحبت در مورد چگونگی شروع رابطه عاشقانه نویسنده با وحشت ، اینکه چرا تاریخ ماری مک لین را فراموش کرده است و موارد وهم انگیزی که هنگام نوشتن اتفاق افتاده است Plain Bad Heroines .
در چه زمانی فهمیدید که دو داستان وجود دارد که می خواهید بگویید؟ معاصر ، در مورد ساخت فیلم ، و تاریخی در مورد آنچه در مدرسه واقعاً اتفاق افتاده است؟
خیلی طولانی ، مثل 350 صفحه. یک مدرسه شبانه روزی متروکه وحشتناک است ، و من مدت هاست که به عنوان یک لزبین ، این نوع مکان را عاشقانه کرده ام. من این محیط وهم انگیز را داشتم که برای فیلمبرداری یک فیلم عالی بود ، اما نمی دانستم چرا مدرسه رها شده است. در تلاش برای پاسخ به این س questionال برای خودم ، شروع به انجام تحقیقات زیادی در مورد مدارس شبانه روزی و کالج های زنان در اوایل قرن بیستم کردم. من بیشتر و بیشتر شیفته آنچه می یافتم شدم. من مدام سعی می کردم آن را به کتاب ، داستان معاصر برسانم از راه هایی که فقط کارساز نبود. من واقعاً می خواستم در گذشته در کنار این شخصیت ها باشم. چند سالی به انجام این کار نگذشته بود که به راحتی حاصل نشد. همه اینها یک پروسه هشت ساله بود.
روند تحقیق چگونه بود؟ این یکی از آن کتابهایی است که می خوانید و احساس می کنید نویسنده از نوشتن آن بسیار لذت برده است. آیا به مکان های عجیب و غریب رفتید؟ کتاب های عجیب و غریب بخوانید؟
من از نوشتن لذت بردم چیزهایی در آن وجود دارد که برگرفته از واقعیت است و فکر نمی کنم مردم مانند Spite Tower ، مکانی واقعی در Little Compton ، رود آیلند داشته باشند.
Spite Tower نامیده می شود؟
آره. این نیست من Spite Tower ، بدیهی است. [در رمان ، برج واقع در نزدیکی محوطه مدرسه ، محل صحنه های اوج گیری است.] من آزادی های زیادی گرفتم. اما این داستانهای بزرگ آخرالزمانی درباره ساختن اساساً به عنوان نمادی از شکایت بین دو همسایه را دارد. در حقیقت ، به نظر می رسد همه موافق هستند که این برج در واقع یک برج چاه بوده است ، اما این چیزی نیست که نیوانگلندها درباره آن گفتند. این برج Spite Tower نامیده می شد زیرا ظاهراً برای مسدود کردن خطوط دید استفاده می شده است.
با این حال ، گاهی اوقات ، تحقیقات درگیر خودم می شدم خواندن هنری جیمز و داستانهای کوتاه ادیت وارتون. آنها هر دو داستان ارواح نوشتند ، حتی اگر فکر نمی کنیم وارتون چنین کاری انجام دهد. اما او این داستان های شبح خارق العاده را دارد. داشتم عباراتی را از آنها می گرفتم. آنها استعاره نیستند ، اما این چرخش ها تقریباً یک کیفیت عالی دارند که وارتون بعضی از آنها را در جایی که لذت جمع شدن برای شنیدن یک داستان ترسناک را فرا می گیرد ، می گیرد و از طریق راوی می گوید: 'همه ما جمع شده بودیم با حالتی برای ترساندن خودمان. من این را دوست داشتم این همان کاری است که من از کلاس اول دبستان انجام داده ام ، مثل اینکه 'ترسناک ترین داستانت را برایم بگو'. من می خواستم به این ایده برسم که یک راوی داستان ترسناک را تعریف کند و از اینکه آنها آن را تعریف می کنند بسیار آگاه باشد.
و سپس وجود دارد داستان مری مک لین ، که شاید برای برخی از خوانندگان به طرز شگفت انگیزی یک کتاب واقعی باشد.
آره! یکی از چیزهایی که بیشتر از آن هیجان زده ام این است که برای خوانندگانی که او را نمی شناسند و کار او را نمی دانند کشف یا کشف مجدد آن است.
مرا به عنوان یکی از خوانندگانی که هرگز نام او را نشنیده ام ، ایجاد کن. هنگامی که من برای اولین بار رمان شما را برداشتم ، تصور کردم که مری مک لین یک خلاقیت خیالی است - بسیار قانع کننده! - و با کشف اینکه او واقعاً واقعی است شوکه شد. من فکر می کنم بیشتر شوکه شده بودم زیرا هرگز نام او را نشنیده بودم - این خاطره نویس عجیب و غریب ، فمینیست.
شما فقط تجربه ای را که من داشته ام روایت کرده اید. من مثل این بودم که: 'چطور من از مری مک لین نمی دانم؟ اینجا خانه چرخ من است! او نویسنده ای زن دوجنسگرای اهل مونتانا بود. چگونه من از مری مک لاین نمی دانم و 30 ساله هستم! ' و او بسیار مشهور بود!
او در 19 سالگی خاطره نویسی کرد ، آن را منتشر کرد و به یک کتاب پرفروش بزرگ در سراسر کشور تبدیل شد. فقط در ماه اول آن چیزی در حدود 80،000 نسخه فروخته شده است. این کار او را به این مسیر ستاره شدن ادبی سوق داد. هنگام تحقیق ، روزها به خواندن داستان های مری مک لین در مطبوعات پرداختم: نقد کتاب ، مصاحبه. مردم فقط درمورد آنچه او انجام می داد گزارش دادند: «اکنون او در شیکاگو است. حالا او در بوستون است. حالا ممکن است او به رادکلیف برود. حالا او در نیوپورت است. '
اما او نیز مورد تحقیر قرار گرفت.
بسیاری از مطبوعات منفی بودند ، و این کتاب را به عنوان یک رسوایی ، یک نیروی اخلاقی فاسد ، نفی می کردند. دختران نوجوانی در سراسر کشور وجود داشتند که به احترام او باشگاه هایی تشکیل داده بودند. یکی از داستانهای مورد علاقه من این است که یک زن جوان بود که به جرم سرقت اسب در شیکاگو دستگیر شد و او یکی از طرفداران کتاب بود. و وقتی او جلوی قاضی بیرون رفت ، قاضی گفت ، 'چرا می خواهی؟ شما دختری با موقعیت اجتماعی خوب هستید؟ چرا این اسب را می دزدی؟ شما قبلاً هرگز چنین کاری نکرده اید. ' او گفت ، 'خوب ، من مجبور بودم مانند مری مک لین درباره آن چیزی بنویسم.'
فکر می کنید چرا علی رغم شهرت فرقه ای که در آن زمان داشت ، او به جراید تاریخ گم شده است؟
بخشی از آن ممکن است مربوط به فاصله ستاره از استراتوسفر باشد. او واقعاً هرگز نتوانست آن را با چیزی پیگیری کند که دوباره موفق باشد. این یک اتفاق عجیب بود ، حتی اگر او خاطرات دیگری هم نوشت. اما مردم او را بیشتر به عنوان یک احساس می شناختند ، مانند پاریس هیلتون اولیه یا تأثیرگذار. این بسیار انکار می کند که داستان او چقدر عالی است و چگونه او آن را گفته است. این کتاب خنده دار ، خودهوش ، خودآگاه ، شاعرانه ، فقط با طراوت و صداقت است.
در توصیف لحن کتاب ماری مک لین ، می توانید در مورد کتاب خود صحبت کنید. روش های زیادی وجود دارد که رمان شما می توانست لحن بسیار تیره تری داشته باشد. این کار با مرگ دو دختر آغاز می شود. می توانست به راحتی توسط اتفاقات فریب خورده ای بلعیده شود. اما سبکی در آن وجود دارد. آیا این تا حدی واکنش به خاطرات مری مک لین بود؟ لحن این جمله: 'ما نباید اینقدر جدی بگیریم؟'
من احتمالاً مقداری از آن را در راوی خود ، این خودآگاهی ، و لذت بردن از این نوع داستان پردازی ، هدایت می کردم. بله ، چون اتفاقات تاریکی در کتاب رخ می دهد ، من این ترکیب را دوست دارم. اگر ما به مکان های بسیار ناخوشایند و گوتیک می رویم ، قطعاً من هم می خواهم یک شب خرما و خونسرد را در لس آنجلس معاصر به تصویر بکشم.
صحنه ای وجود دارد که در آن آدری ، بازیگر ، برای نقش خود در فیلم ترسناک آماده می شود و اتفاقات عجیبی شروع می شود. آیا وقتی نویسنده آن را می نوشتید چنین چیزی اتفاق افتاد؟
آره! آنچه واقعاً سرگرم کننده و غیرمنتظره بوده است این است که من همه این داستانهای کت زرد را از خوانندگانی می گیرم که کتابی دارند که انتظار آن را نداشتم. آنها در صندوق ورودی من یا در DM نشان داده می شوند. در بعضی موارد ، حتی با عکس. افرادی که چنین بوده اند ، 'من این برخورد را با یک زنبور داشتم.' یا 'اکنون لانه زنبوری در کوره من وجود دارد.' من انتظار نداشتم که به مخزن داستانهای زنبورهای مردم تبدیل شوم ، اما کاملاً آن را می گیرم.
من آن موقع به تو نمی گویم
به من نگو!
من سه سال در طبقه سوم در یک خانه قدیمی زندگی کردم و هرگز با اشکال و زنبورها مشکلی نداشتم. در حالی که من برای شروع مطالعه کتاب شما در ابتدای تابستان بود ، یک زنبور به آپارتمان ما پرواز کرد ، حتی اگر پنجره بسته بود. اولین بار در سه سال گذشته که هرگز اتفاق افتاده است. من تعجب کردم که آیا این نوعی تبلیغات تبلیغاتی است که ناشر شما در جریان آن بوده است!
همه اینها طبق برنامه کار می کنند! من از شنیدن این داستان ها به طرز عجیبی خوشحال شده ام. من یکی از همین کتابفروشان را شنیدم که می گفت: 'من پنج سال اینجا کار کردم ، هرگز زنبور نبودیم. من کتاب را تمام کردم و دارد مرا از راهروهای کتابفروشی تعقیب می کند.
آیا چنین اتفاقی برای شما افتاده است؟
در روزهای اوایل تهیه پیش نویس ، وقتی فکر کردم واقعاً داستان معاصر ساخت فیلم ترسناک است ، من در خانه ای بودم که مادرم در آن زندگی می کرد ، در خانه ای که در آن بزرگ شدم ، که این آجر بزرگ بود خانه ای در مونتانا. آنها در آن تابستان یک هجوم ژاکت زرد وحشتناک داشتند. کل شهر با آنها سر و کار داشت. من پشت میز اتاق ناهار خوری او بودم که در صفحات اولیه کار می کردم و لانه بزرگی درون آجر بود. هنگام کار می شنیدم که زنبورهای خانگی به پنجره های اتاق غذاخوری چشمک می زنند. سرانجام من رفتم تا چند قاتل زنبور پیدا کنم. این آلودگی چنان بد بود که یکی از فروشگاه های سخت افزار در شهر گفت: 'ما هیچ موردی نداریم. باید منتظر بمانید تا وارد شود. '
آنها تمام داستانهایشان را در مورد چگونگی بد بودن زنبورها برای من تعریف می کردند. سپس به دوستی برخوردم که سالها از طریق دبیرستان و اوایل دانشگاه با او نجات پیدا کردم. ما در مورد این زنبورها صحبت می کردیم. او مثل این بود ، 'خوب ، شما به یاد دارید که ما آن فیلم ترسناک را ساختیم؟' یادم نبود. تابستان بعد بود پروژه جادوگر بلر بیرون آمده بود ما البته به عنوان نوجوان خسته کننده در این شهر کوچک تصمیم گرفته بودیم که مطمئناً می توانیم از چنین چیزی فیلم بگیریم. اصلاً مهارتی در کار نبود. بدیهی است که می توانستیم آن را کنار بگذاریم. با دوربین فیلمبرداری شخصی سعی در فیلمبرداری فیلم ترسناک بدون نسخه داریم. ما در حال فیلمبرداری صحنه ای بودیم که قاتلی درحال تعقیب مردم در حاشیه رودخانه بود. چند نفر از بازیگران کوچک نجات غریق ما وارد لانه زمینی کت های زرد شدند و مجبور شدند برای دور شدن از آنها به رودخانه بپرند. این احتمالاً مبهم بود و تا وقتی که او به من گفت که همه برگشت.
چه موقع در مراحل نوشتن متوجه شدید که سایر عناصر فرامتنی برای بیان داستان مورد نیاز است - یعنی تصاویر؟
هنرمند، سارا لوتمن ، یکی از طرفداران اولین کتاب من بود و او در مورد همکاری با من تماس گرفت. وقتی واقعاً به خودم اجازه نوشتن قسمت تاریخی رمان را دادم و از آن لذت می بردم ، شبیه این شدم: 'این همان چیزی است که سارا باید آن را نشان دهد. این باید کاملاً دارای تصاویر دوره باشد ، مانند رمان های مدرسه شبانه روزی در آن زمان. ' ما رفت و برگشت کردیم و او همه این ایده های عالی را داشت. و از آنجا که ما قبل از پایان کار و فروش کتاب با هم کار می کردیم ، مواردی وجود داشت که سارا می دید یا روش هایی که می توانست صحنه ای را طراحی کند که از نوشتن من الهام گرفت.
در سنت گوتیک ، شخصیت ها می توانند فضول باشند ، در کمین باشند ، و چیزهایی را ببینند که قرار نبوده باشند. این س ofال وجود دارد که چه کسی چه چیزی را می بیند. داشتن این تصاویر عملی دیگر از نگاه کردن به این شخصیت ها است و این جهان برای من منطقی است. من نمی توانم کتاب را بدون روش دیدن سارا تصور کنم.
در سنت گوتیک ، شخصیت ها می توانند فضول باشند ، در کمین باشند ، و چیزهایی را ببینند که قرار نبوده باشند. این س ofال وجود دارد که چه کسی چه چیزی را می بیند.
واضح است که شما کمی هیاهوی فیلم ترسناک هستید. چه زمانی و چگونه این کار آغاز شد؟
وقتی هشت یا نه ساله بودم ، دیدم دیده بان در جنگل . در این فیلم بت دیویس در یکی از نقش های آخر خود بازی می کند و هنگامی که دیزنی این فیلم های کاملاً ترسناک را ساخت فیلمبرداری شد و اهمیتی نمی داد که این بچه های تماشای آنها را به وحشت می اندازند
و در یک خواب عالی دوره ابتدایی ، تماشا کردم شهری که از غروب خورشید وحشت داشت . در این خواب شبانه انواع شیطان وجود داشت. دختران لباس زیر پوشیده بودند. خانه در زیرزمین یک میز استخر داشت و دختران در آن مشغول عکس گرفتن بودند که احتمالاً بعداً قصد انجام کارهایی را دارند - به گمانم به پسران می دهند. و سپس گوشه گوشه بعضی از ما این کار را نمی کردیم. ما در هنگام میان وعده احتمالاً مشغول بازی Scrabble بودیم. ما فیلم های ترسناکی تماشا کردیم که یکی از آنها بود غروب خورشید ، ظاهراً بر اساس قتل های واقعی است. این کار به عنوان یک خبر فروشی تقریباً پیش درآمد آن انجام می شود جادوگر بلر . ساعت 3 بامداد بود و من تنها کسی بود که این را تماشا می کردم ، در خانه شخص دیگری در وسط مونتانا با درهای صفحه به تاریکی وسیع نگاه می کرد. ترس من از آن فیلم برای همیشه در ذهن من نقش بسته است.
تا به امروز ، به دلیل جادوگر بلر ، که در مدرسه راهنمایی دیدم ، کابوس می بینم که وارد خانه می شوم و پسری را می بینم که به دیوار خیره شده است.
آن لحظه بسیار درخشان است. هیچ خونی وجود ندارد آن فیلم کاملاً کامل انجام شده است. این از نظر میراث خود به عنوان یک فیلم ضبط شده سزاوار مکانی است که هم اکنون در آن جای گرفته است. با دوستان هم دیدم ما مجبور شدیم دو ساعت از بیابان مونتانا رانندگی کنیم تا شاهد نمایش ساعت 10 شب باشیم. همه متحجر شده بودیم که به خانه می رفتیم. وارد خانه پدر و مادرم شدم و همه چراغ ها خاموش بودند ، بنابراین روی زمین خارج از اتاق آنها خوابیدم. آنها صبح بیدار شدند و پا روی من گذاشتند و گفتند: 'چه مشکلی داری؟ تماشای این فیلم ها را متوقف کنید! ' اما من دوستش دارم. برای من جذابیت داستان های ترسناک همین است: من می خواهم ترسیده باشم ، و سپس می توانم آن را خاموش کنم.
می توانید بگویید کدام فیلم ها تأثیر مستقیم داشتند Plain Bad Heroines ؟
همراه با جادوگر بلر ، یک فیلم به نام وجود دارد دریاچه مونگو ، یک فیلم مستند 'فیلم یافته' استرالیایی ، که همچنین تأثیر زیادی در رمان داشت ، زیرا همچنین با نحوه انتقال داستان بازی می کند. اولین باری که آن را تماشا کردم به طرز نگران کننده ای واقعی به نظر می رسید - ویرایش ، بافتن قطعات مختلف داستان بسیار مثر بود. البته ، فیلم های سرسخت دهه 80 و 90 الهام گرفته از داستان داستانی مادر آدری بود [در رمان ، او تهیه کنندگی جیمی لی کورتیس و فیبی کیتس است]. جیغ بزن ، به ویژه ، روشی را که من ژانر را برای همیشه در نظر گرفتم شکل داد: وحشتناک ، وحشیانه ، خنده دار ، خودآگاه بود.
همچنین فیلم هایی وجود دارند که گویا نفرین یا اتفاقات شومی را ضمیمه تولیدات خود کرده اند: فال ، جن گیر ، Poltergeist . یک فیلم ترسناک بسیار جدیدتر که گفته می شود 'نفرین شده' 2012 بود در اختیار داشتن . آتش سوزی در تریلر لباس در Plain Bad Heroines به طور مستقیم از تاسیسات ذخیره سازی در حال سوختن در طول تولید الهام گرفته شد در اختیار داشتن .
Plain Bad Heroines حماسه وحشت است که پر از لزبین است. هنگام خواندن ، این احساس که یک شخصیتی ذاتی برای ژانر وحشت وجود دارد را تحت تأثیر قرار داد. تعداد بسیار زیادی از افراد LGBTQ طرفدار فیلم های ترسناک هستند و هنوز تعداد کمی از این فیلم ها وجود دارند که صریحاً در مورد ما باشند.
من فکر می کنم مسلماً چیزی حداقل از نظر ریشه ژانر وجود دارد. اگر به چیزی شبیه به این نگاه کنیم کارمیلا ، همیشه آنجا بوده است ، میراث آن تصویر خون آشام ها است. اما من همچنین فکر می کنم شناسایی هیولا به عنوان 'دیگری' چیزی دارد ، درست است؟ من مطمئناً می توانم به فیلم هایی فکر کنم که - شاید گفتن آن خیلی ساده باشد - من با هیولا همذات پنداری کردم ، یا با دیگری خزنده همذات پنداری کردم. این طوری است که ما اغلب احساس می کنیم. حدس می زنم همچنین ، در یک سطح ساده تر ، یک شناسایی واقعی با تمام دختران نهایی آندروژین فیلم های اسلشر وجود دارد ، درست است؟ سیدنی پرسکوت ، شوخی می کنی؟ لوری استرود؟
بنابراین بسیاری از کتاب های شما درباره بازنویسی موارد است: بازنویسی گذشته و به تصویر کشیدن افرادی که از نظر تاریخی از آنها گذشته است. آیا بخشی از پروژه شما می گفت: 'ما همیشه در این فضا وجود داشته ایم؟'
بله ، این کاملاً آگاهانه روند کار بود ، این که بخواهیم رمان فقط به طور انحصاری با شخصیت های عجیب و غریب زندگی کند و این یک چیز باشد. من واقعاً می خواستم کمی فضای این ژانر را پس بگیرم. مثل خانم دانورس در ربکا ، لزبین کدگذاری شده ، پاک شده ، پنهان شده است. آن زمان شرایط اجتماعی بود. اما رمان من قرار است با این شخصیت ها سر و کار داشته باشد و هیچ سوالی در مورد معنای آنها برای یکدیگر وجود نخواهد داشت.
برای راه های بیشتر برای بهترین زندگی خود به علاوه همه چیز اپرا ، برای دریافت خبرنامه ما ثبت نام کنید!
تبلیغات - ادامه مطلب را در زیر ادامه دهید