سردبیر The Beautiful Ones درباره کار بر روی خاطرات پرنس باز می شود
کتابها

در تاریخ 29 اکتبر ، خاطرات پرنس ، زیبا ها ، آزاد خواهد شد ، وقایع نگاری قابل توجهی از ساختن یک هنرمند است که از طریق کلمات ، شعرها ، نقاشی ها ، عکس ها و سایر موافقت ها گفته می شود. در این داستان از شماره نوامبر O ، جکسون سفر سه ساله خود را در زمینه خلقت و همکاری روایت می کند و اشیایی را از خانه پرنس ، پارک پیسلی ، به اشتراک می گذارد که وی را در طول مسیر راهنمایی می کرد.
در دسامبر 2015 ، سوزان کمیل ، ناشر فقید خانه تصادفی ، سر خود را به دفتر من فرو برد تا بگوید از طرف نماینده ادبی استر نیوبرگ تماس گرفته شده است. مشتری شاهزاده نیوبرگ می خواست کتابی بنویسد. آیا علاقه مند بودیم؟
من از 12 سالگی طرفدار سرسخت پرنس هستم. من در یک خانواده مذهبی محافظه کار بزرگ شدم. هنگامی که من در دهه 80 بچه ای در نیویورک بودم ، پرینس دقیقاً همان شخصیتی بود که والدینم خواستار آن بودند که من از او دور شوم ، که فقط مرا کنجکاو می کند. اولین آهنگ های او که شنیدم بد بو و صریحاً جنسی بود - حتی یک بچه محجوب مثل من به این نکته پی برد: 'عزیزم منو' ، 'من می خواهم عاشق تو شوم' 'قرمز کوچک قرمز.' بعد آمد باران بنفش ، که احساس می کرد یک دنیای درون واکمن من است. آلبوم عملیاتی ، خشن ، ماجراجویی ، فرار بود.
از آن به بعد ، من هر کلمه از هر آهنگ Prince را می دانستم ، به علاوه هر لبخندی و تبلیغاتی. حتی وقتی سلایق موسیقی من تغییر می کرد ، این پرینس بود که با من از خیابان های هارلم که در آن زندگی می کردم تا مدرسه فوقانی ایست ساید که در آن تحصیل می کردم تکان خورد. زمان شور و شوق پرنس من را خنک نکرده است: من شناخته شده ام که در یک بازی زیبا و معتبر از 'وقتی کبوترها گریه می کنند' آواز می خوانم و از کف نوار کارائوکه می خزم.
بنابراین بله ، بله ، من علاقه مند شدم.

یکی: پیانوی پرنس ، آراسته با Love Symbol # 2 ، که مارک تجاری آن بود و در دهه 90 به عنوان نام خود استفاده کرد. دو: یک فدورا که دقیقاً در محلی که پرنس آن را قرار داده است ، روی پیانو باقی می ماند. 3: پرنس در طول سالها گیتارهای مختلف 'Cloud' را نواخت که برای اولین بار در این فیلم محبوب شدند باران بنفش . سرانجام گیتارها توسط سازنده گیتار ، Schecter ، برای پرنس تولید شد ، چیزی که در اینجا می بینید. 4: پیانوی Prince’s Yamaha در بهار سال 2016 تحویل داده شد و در جریان یک مهمانی رقص Paisley Park به گروهی از حاضران رونمایی شد.
ALISON GOOTEEسالها بود که شایعاتی در مورد پروژه های کتاب شاهزاده وجود داشت و هیچ اتفاقی نیفتاده بود ، بنابراین در ابتدا من هیجان خود را فروکش کردم. سپس ، به همراه دو سردبیر دیگر که برای دستیابی به این رقابت تلاش می کردند ، به پارک Paisley ، خارج از مینیاپولیس دعوت شدم تا شخصاً با پرینس ملاقات کنم. دیگر برایم مهم نبود که چقدر شات از راه دور است - اگر پرینس قصد داشت خاطره نویسی کند ، من می خواستم آن را منتشر کنم.
من همیشه پارک Paisley را به عنوان یک سرزمین عجایب Willy Wonka تصور می کردم ، بنابراین وقتی بعد از ظهر ژانویه 2016 حرکت کردیم ، این یک شوک بود که از خارج هیچ چیز 'paisley' یا 'park' در مورد آن وجود نداشت. این سازه سفید غول پیکر می توانست یک مجموعه اداری باشد. ترور ، یکی از دستیاران نزدیک شاهزاده ، بیرون آمد تا به ما توصیه کند تلفن هایمان را کنار بگذاریم ، زیرا پرنس به آنها اهمیتی نمی داد و مراقب زبان ما بود - اکنون که شاهزاده شاهد یهوه است ، هیچ چیز نژادی نمی توان گفت. من عصبی بودم. وقتی به مردم می گفتم که با پرنس ملاقات می کنم ، آنها با انواع هشدارها به من برمی گردند ، مانند 'به چشمان او نگاه نکنید - او از این کار متنفر است.' من فهمیدم که اینها افسانه های شهری هستند ، اما چه کسی می دانست؟

گریل اتومبیل Oldsmobile Grand Prix 1972 که به عنوان بخشی از آثار هنری آلبوم برای آلبوم Prince's 1987 مورد استفاده قرار گرفت O ’the Times را امضا کنید .
آلیسون گوتیورودی غاری پر از عطر و بویی قوی بود ، که به زودی فهمیدم از شمع هایی است که در همه جا می سوزد - از جمله در امتداد راه باریک باریک که به اتاق جلسات می رفتیم - تنها نورپردازی در ساختمان. از کنار موتور سیکلت فریب خورده پرنس عبور کردیم باران بنفش . با بالا رفتن از پله ها به قفسی پر از کبوتر برخورد کردیم. وارد یک راهروی کم نور شدیم که در انتهای آن چراغی تنها قرار داشت. در آنجا ، در شبح ، پرینس ایستاده بود.
اتاقی که وی در آن منتظر بود حاوی میز کنفرانس و پیانو بود. روی سقف نقاشی یک پیانو بود. پرنس به گرمی از ما استقبال کرد. او کوتاهتر از آنچه انتظار داشتم بود ، با یک آفرو شکفته. همانطور که دست دادیم ، او به چشمان من نگاه کرد و گفت: 'فکر می کنم شما را از جایی می شناسم. من قبلا شما را دیده ام. ' من حرف احمقانه ای مانند 'فکر می کنم قبلاً تو را هم دیده ام!'
دیدار من با یک نویسنده احتمالی با حضور در رقابت ، از نظر تجربه من بی سابقه بود و هر یک از ما سعی در برجسته کردن داشت. یکی از ویراستاران ، در مه لحظه ای ، شایعه را به وجود آورد که طراحی این 1999 آلبوم برای نمایش 666 وارونه بود. پرنس اجازه داد که آن یک دقیقه در هوا بنشیند و انرژی در اتاق جابجا شد. او منفی گفت 'نه' ، اما من همچنین احساس ناامیدی کردم: احساس کردم این فقط نوعی چیز است که او را دیوانه کرده است.

یکی: بلوز سفید و ژاکت بنفش در صحنه های اجرای زنده در خیابان اول در این فیلم مشهور شد باران بنفش دو: عکس گیتار Standard Love Symbol pic. 3 & 4: این موتور شیرین کاری است که پرنس در آن سوار شد باران بنفش . این محصول 1981 هونداماتیک CM400T سفارشی است.
آلیسون گوتیاو ضبط یک خط باس لری گراهام را برای ما پخش کرد - این برق بود که می دید موسیقی او همچنان روشن است. او درباره تحسین خود از بروس اسپرینگستین به عنوان رهبر گروه صحبت کرد ، روشی که می تواند کمی به یک عضو گروه اشاره کند یا فقط به آنها نگاه کند ، مثل اینکه آنها سازهایی بودند که او می نواخت. پرینس کشف کرد که من با Jay-Z روی یک کتاب کار کرده ام و گفت که Jay-Z با ارائه معاملات بهتر به هنرمندان و ارائه موسیقی هایشان با وفای بالاتر ، کار خاصی را با سرویس پخش جریانی خود انجام می دهد. چشمانش را چرخاند ، 'اما ،' آنها البته سعی می كنند او را از تجارت دور كنند. '
نژادپرستی و بی عدالتی در صنعت موسیقی برای او بسیار واقعی بود ، و او به همان اندازه با اشتیاق درباره آن صحبت کرد - درباره کنترل و آزادی - همانطور که در مورد خود موسیقی صحبت کرد. اما بعضی اوقات اشاره می کرد که به سمت شایعات بیشتری حرکت کند: 'اوه ، من داستانهای ریک جیمز را گرفتم ،' اما اینها برای کتاب است. نگاه شیطنت آمیز که گاه گاهی اوقات شروع به نام بردن و ارائه نظر می کرد ، من را به واسطه اینکه چه قصه هایی ممکن است در خاطرات بیابند ، هیجان زده می کردم.

پرینس و گیتاریست او دز دیکرسون ، اوایل دهه 1980.
ALLEN BEAULIEUروز بعد دوباره به نیویورک برگشتم و پیشنهادی ارائه دادم. حالا پرنس باید تصمیم بگیرد با کدام ویرایشگر در آنچه قبلاً عنوان کرده کار کند زیبا ها
دو هفته بعد ، این کلمه را دریافت کردم که او مرا انتخاب کرده است. بعد او یک شریک نوشتن را انتخاب کرد ، پاریس ریویو ویراستار دن پیپنبرینگ. سورئال بود ؛ من هیجان زده شدم ، اما احساس کردم هر لحظه ممکن است از بین برود. واقعیت شروع به فرو ریختن کرد تا صبح که من در گوشه بودگا در نزدیکی آپارتمانم در بروکلین بودم و یک شماره ناشناس روی تلفن همراهم آمد. پرینس گفت: سلام ، کریستوفر. من همیشه شیوه تلفظ نام من ، موسیقیایی ظریف آن را به یاد می آورم. در 18 مارس 2016 ، پرنس به نیویورک آمد و در یک کنسرت خصوصی در چلسی به اجرای برنامه پرداخت ، جایی که با نشاط اعلام کرد که با نوشتن و انتشار خاطراتش موافقت کرده است.
طی هفته های بعدی ، دان من یادداشت هایی را درباره پرینس برای من ارسال کرد که پر از جزئیات حس و بافت حافظه بود (نگاه چشمان مادرش ، صدای پیانوی پدرش) همراه با مشاهداتی درباره موسیقی که به طور خاص پرنس بود - درباره فانک ، در مورد مربا های آهسته و عشق ورزیدن - با همان شوخ طبعی حیله گرانه و شدیدی که در ترانه های او داشتید. نمی توانستم بیشتر صبر کنم
در 21 آوریل ، داشتم از ناهار برمی گشتم که غریبه ای مات و مبهوت در خیابان هشتم نزدیک دفتر من به من نزدیک شد و گفت: 'پرنس درگذشت. باورم نمی شود. ' چی؟
در ابتدا فکر نمی کردم که این درست باشد. نگاهم را به سلولم انداختم که با هشدارها و ایمیل ها در حال منفجر شدن بود. من به پشت میزم برگشتم و سعی کردم فرایند پردازش این مرد ملایم ، خوش آمد گویی ، دمدمی مزاج و درخشان را که به تازگی شروع به شناختن آن کردم - بسیار فوق العاده زنده - از دست داده باشد.
وقتی اخبار شروع به فرو ریختن کرد ، من و دن با عوامل کتاب ، استر و همکارش دن کیرشن صحبت کردیم. جولی گراو ، یک شریک حیاتی در پروژه و رئیس من در آن زمان ، نیز در این کار حضور داشت. ما توافق کردیم که طرفداران پرنس قبل از مرگ باید آنچه را در ذهنش بود بخوانند ، و دارایی وی مایل بود که به ما اجازه دهد کتاب را پیش ببریم. اما پرینس یک هنرمند مشهور طلبکار بود ، و مرگ او باعث شد چالش زندگی در دید او دشوارتر شود ، بنابراین ما باید تلاش کنیم تا سطح آزادی و برتری خلاقانه را پیدا کنیم که با او مطابقت داشته باشد. ما این فرصت را داشتیم که یکی از آخرین خواسته های او را برآورده کنیم ، اما برای این کار باید به پارک Paisley برگردیم.

دیوار در اتاق خواب در پارک Paisley ، تزئین شده با کلمات 'همه چیز فکر می کنید درست است.'
آلیسون گوتیپیاده روی در این زمان بسیار متفاوت بود. گروهی از بانکداران میدوسترن که اکنون ناظر بر املاک بودند برای ملاقات ما در آنجا بودند. هیچ شمع سوزان و عطر و بویی خوشبو نبود. چراغ های برقی شعله ور می شدند. هوا احساس راکد می کرد ، گویی که مکان خود در عزاداری است. ما از اتاق به اتاق دیگر می گشتیم ، نقاشی های دیواری ، گیتار ، پیانو ، ضبط ، لباس را بررسی می کردیم. در سطح دوم ، به اتاقی که شامل یک تختخواب ، کاناپه و استریو بود ، برخورد کردیم. آلبوم های ضبط شده در همین نزدیکی انباشته شدند. رنگین کمان بر روی یک دیوار نقاشی شده بود ، و با حروف بزرگ کلمات همه چیزهایی که فکر می کنید درست است.
از طبقه پایین به 'طاق' رفتیم ، که تصور می کردم این یک گنجینه افسانه ای است ، اما به نظر می رسید یک اتاق ذخیره سازی با نور و کنترل دما است. باید پس از مرگ پرنس مورد حمله قرار می گرفت. من شنیده ام که این امر به مداخله یک شرکت امنیتی بین المللی احتیاج داشته است زیرا خود پرینس کد عبور را فراموش کرده بود ، اما تا زمانی که به آنجا رسیدیم ، بدون دردسر توانستیم وارد آن شویم.

شاهزاده در سال 1978.
جوزف جیانتیما از طریق یک پیشخدمت نزدیک شدیم ، جایی که حضور پرینس را کاملا احساس کردیم. در ورودی مواردی وجود داشت که به نظر می رسید برای نشان دادن زندگی او سرپرستی شده است: عکس ها و افتخارات ، نقاشی های او توسط طرفداران و هنرمندان. داخل طاق یک کابینت بزرگ فولادی بود که ما آن را باز کردیم. پر از پرونده های ضبط ، نوارها ، مجموعه ای از سلفی های گرفته شده توسط یک شاهزاده جوان ، عکس لحظه ای از پرنس و پدرش بود. ما احساس کشف را شروع کردیم - گویی خود پرنس ما را از طریق پناهگاه درونی خود هدایت می کند.
آنجا در پارک پائیزلی آشفته ، شاهزاده ای بود که من در تمام زندگی به او گوش می دادم ، اما همچنین خود آن مرد ، وقتی به خط باس مورد علاقه خود ، لری گراهام گوش می داد ، چشمانش را از سرخوشی می بست ، و از شوخی هیچ کس نمی فهمید ، هیستریک می خندد اما او ، عکس های خانوادگی ، نوشته ها ، قطعات هنری را با ما به اشتراک می گذارد. همه اینها سعی کردیم وارد کتاب شویم - آن جرقه درخشان قبل از مرگش که در صفحات دست نویس او می خوانیم و در اشیایی که به دست می گیریم احساس می کنیم. ما امیدواریم که این کتاب جرقه ای را به همراه داشته باشد ، به همان روشی که همه ما که روی آن کار کرده ایم ، همیشه آن را با خود حمل خواهیم کرد.
برای داستان های بیشتر مانند این ، برای ما ثبت نام کنید خبرنامه .