من تا جایی که می توانم از یک کلیشه لزبیین اجتناب کردم
بهترین زندگی شما

تا آنجا که پشیمانی است ، خوش شانس هستم. من عشق بزرگ گمشده ای ندارم که نام آن را در خواب غر بزنم یا فرصتی برای کوله پشتی از طریق نیوزیلند که اجازه می دهم از آن بگذرم. ای کاش به جای زبان اسپانیایی در کلاس سوم برای زبان لاتین ثبت نام می کردم؟ در واقع ، بله - اما تأمل در این تصمیم باعث نمی شود که بخواهم خودم را در لحظه ای از شرم بچرخانم. اگر هر چیزی باشد ، 30 سال زندگی من بیش از این است که ریسک پذیری داشته باشم. اما به ورزش های دوران کودکی اشاره کنید ، و من خودم را به ورزش خودم می فشارم درهای کشویی منظره جهنم
من در بیشتر زندگی ام به عنوان یک ورزشکار شناخته شده ام. من مایل زمان را در کلاس بدنسازی خرد کردم و بسکتبال را غرق کردم. من در دوره راهنمایی والیبال بازی کردم و در دبیرستان بازی های وانت-توپ را انتخاب کردم. علاقه اصلی من هاکی روی زمین بود. من حتی از طریق دانشگاه مسابقه می دادم ، ساعت ها را صرف آموزش می کردم و کاپیتان سال ارشد خود شدم.
اما سافت بال - که از حدود 9 سالگی شروع به بازی کردم - گوشه ای لطیف از قلبم را تسخیر کرد. این اولین ورزش تیمی بود که من بازی کردم - و خوب هم بودم. مانند ، دوتی هانسن در مارلا هووچ ملاقات می کند لیگ خودشان خوب من پاپ آپ ها را ربودم ، درایوهای خط را تعقیب کردم ، هومرها را از نرده های نامرئی کوبیدم. مادرم یک بار دیر به یک بازی رسید و به صندلی سفیدکننده رایگان در کنار گود تیم دیگر سرازیر شد. وقتی به سمت بشقاب رفتم ، او از پدر یا مادر شنید كه اعلام كرد: 'اینجا هیتر می آید.'

پس چرا من آن را در کلاس هفتم به دلیل لاکروس رها کردم؟ چرا کلاه و شلوار کوتاه را با روبان مو و یک کوره نامناسب عوض کردم؟ من 14 ساله با لیستی طولانی از جوابها آماده شدم: لاکروس درست مثل هاکی روی زمین بود - در هوا! سافت بال شامل ایستادن در اطراف ، در مقابل lax (که این علامت عامیانه برای لاکراس است) به سرعت و سرعت دویدن است! وقت آن رسیده بود که با مهارت های جدید ورزشی خودم را به چالش بکشم! من با دختران سست دوست بهتری بودم!
با نگاه به گذشته ، این دلایل باعث خجالت و پشیمانی است. آنها به من یادآوری می کنند که من یک زمانی خودم را کم می دانستم ، زیرا آنها درست نیستند. حقیقتی که اکنون می دانم: من می ترسیدم که سافت بال من را بیرون بکشد قبل از اینکه حتی بدانم که معنای آن چیست.
برخی از نوجوانان مشکلی در باز کردن پرچم عجیب خود ندارند. دیگران باید ارتباط خود را با غیر بودن به طور استراتژیک محاسبه کنند. من فضای دوم را شناور کردم. قبل از کلاس هفتم ، تناقضات ناخوشایند را پذیرفتم: من می توانم یک تامبو / پانک / ورزشکار / گیک تئاتر / دانش آموز خوب / دلقک کلاس بدون هیچ مشکلی یا بررسی ناخواسته باشم. من در جوراب های لوله ای ، شلوارک باری و دکمه های مبهم هاوایی لباس پوشیدم ، اما با این حال یک دوست پسر کاملاً کاک دار با ویژگی های نرم داشتم که شبیه دوان ساوا بود کاسپر . اما وقتی هورمون ها شروع به بیرون آمدن کردند ، چون محبوبیت به زنانه تبدیل می شود ، درون من یک جنگ طناب کشی غیرقابل پیروزی است.

سیالیت جنسیتی در سال 2002 بخشی از واژگان من نبوده است ، و خصوصیات هنوز احساس انحراف می کنند ، نه دی ریگور . مطمئناً می توانستید تماشا کنید ویل و گریس - تا زمانی که نبودی واقعاً شعله ور مانند جک مک فارلند ، که من بسیار محترم او را دوست داشتم و از مظلومیت کمپین و مچ دستش برخوردار بودم. بعلاوه ، این لحظه حساب شخصی مصادف با زمانی نه چندان دور بود که واژگان جمعی ما کوچک شد و تقریباً همه چیزهای بد با عنوان 'همجنسگرا' عنوان شد. C را روی کاغذ می گیرید؟ همجنسگرا از خواهر کوچک خود نگهداری می کنید؟ همجنسگرا یک غذاخوری که از سیب زمینی سرخ کرده خارج شده است؟ به نوعی همجنسگرا
من نمی توانستم آن را بیان کنم ، اما می دانستم که به اندازه کافی نزدیک آتشی ایستاده ام که تهدید می کند تمام زندگی من را می سوزاند - و بازی سافت بال مانند احساس آرامش در یک استخر بچه پر از مایعات سبک تر بود. من مجبور شدم احساسات خود را ، هرچند که سوسو بزنم و سریع خاموش کنم.
داستان های مرتبط

اعتراف: احساسات من گیج کننده بود. من برای آنچه می خواستم ، زبانی نداشتم و نقشه ای برای بیرون آمدن از آن دنبال نمی کردم - اما اگر مجبور بودم در آن زمان کلاژ احساسی خواسته های نوپای خود را ایجاد کنم ، کمی شبیه این خواهد بود: ستایش برای هر ببر بیت وسط با برش قارچ ؛ قفس پرنده ؛ توری آموس همزمان دو پیانو می نوازد. beiyan از Hot Topic؛ دختران ادویه؛ dungarees از Delia’s ؛ ویژه های کمدی پائولا پوندستون (و جلیقه ها) ؛ و فیونا اپل ' جنایی ”موزیک ویدیو. برای بیان وضعیت روانی من راه دیگری: اگر از شما خواسته شود بین لئوناردو دی کاپریو و کیت وینسلت انتخاب کنید تایتانیک ، احتمالاً عرق وحشت کرده ام و وانمود می کنم که به مادرم بدهکارم.

سافت بال - با کشویی کشیده ، موضع میدان پایین و میدان تند و تیزکننده خفاش - تهدید می کند هویت من را با اضطراب تکه تکه کرده و به منطقه خطر می اندازد. پرتاب توپ مثل دختر توهین به پسران بود. با پرتاب بیشتر و سریعتر از همسالان پسر خود با چه تمسخری روبرو خواهم شد؟ (اگر فکر می کنید بنظر من هیسترونیک است ، بگذارید یادآور طعمه همجنسگرایانه النا کاگان ، قاضی دادگاه عالی - که خود را به عنوان همجنسگرا معرفی نمی کند - که هنگام مواجه شدن با یک عکس قدیمی از او در خفاش ظاهر شد در طی جلسات تأیید وی در سال 2010.) تنها اقدامی که فکر کردم انجام دهم پاک کردن آثار پوستی و از بین بردن لکه های ورزشی است ، مبادا شخصیت من را از یک دختر مستقیم تهدیدآمیز از بین ببرد. من سعی نمی کردم خودم را جذاب تر کنم. من می خواستم به اندازه کافی نامرئی باشم تا هرگز خط پانچ کسی نباشم.
حقیقتی که اکنون می دانم: من می ترسیدم که سافت بال من را بیرون بکشد قبل از اینکه حتی بدانم که معنای آن چیست.
سرانجام ، دیوار آجری که در اطراف خودم ساخته ام باید خراب شود. مجبور شدم قلبم از هم بپاشد و گفتگوهای سختی با خانواده داشته باشم. مجبور شدم به خودم خیره شوم و لبخند چند شوخی شوم. من در حقیقت نمی توانم صادقانه بگویم که می دانستم در کمد خانه زندگی می کنم ، زیرا صرف داشتن زندگی در آینده به عنوان یک بزرگسال همجنس گرا قابل تصور نبود. اکنون ، من نمی توانم کسی را تصور کنم که جز کسی هستم که هستم. هر کس برای نجات چهره ، وقتی جوان تر است ، مصالحه می کند ، وفاداری عجیب خود را به چیزی یا کسی که مورد تحقیر ، پوزخند راهرو یا بدتر از آن باشد ، انکار می کند. امروز چقدر شگفت آور است که از آن انگیزه خود ویرانگر امتناع ورزیدیم.
داستان های مرتبط

اما به همان اندازه که اکنون دنیای من رنگین کمانی روشن است ، بخشی از من گم شده بود. من فضای بسیاری از جنبه های بیرونی (مانند محو شدن شدید یا دیدن k.d. لنگ در کنسرت ... دو بار) را ایجاد کرده ام که زوئی جوان را شوکه می کند. چراغ چراغ می گوید من این همه مدت دور شدم؟ آنها ابرقدرت های من هستند. اما شوخی رقابتی ، شاید اولین جنجالی که من کاملاً لغو کردم ، تا سه سال پیش هنوز مورد بررسی قرار نگرفته بود. آن زمان بود که برای یک مسابقات محلی سافت بال زنان در بروکلین امتحان کردم.
نه اینکه بگویم من اول کبوتر کردم. من به دوستان و همکارانم احتیاج داشتم تا دوباره بندهای تخت خود را بند کنم. و اگر دوست دخترم حاضر نبود ساعت 8:45 صبح با من سوار اتوبوس شود تا به پارکی که بازیکنان نرم افزاری در آن جمع شده بودند ، جوجه ریزی کنم. من در حالی که ده ها سوال از ذهن من پر شده بود ، با انرژی پوکی پر شدم: اگر لیگ به اندازه کافی سخت نباشد چطور؟ اگر خیلی سخت باشد چه؟ آیا من آنقدر همجنسگرا هستم که بتوانم عضو شوم؟ آیا من بیش از حد همجنسگرا هستم؟ اگر همه با دنده های خنک بیرون بیایند و من شلوار عرق کالج دانشکده باشم چه؟ من نمی دانستم که آیا آماده تسلیم کلیشه ای هستم که برای براندازی سخت کار کرده ام.

اما به محض اینکه اولین شناور خود را جمع کردم ، احساس کردم که به خانه آمده ام. شما می دانید که پیدا کردن یک قطعه پازل گمشده در زیر کاناپه شما چیست؟ این را در 100 ضرب کنید. هدف من هنوز خوب بود ، اجرای سریع من سریع بود و ضربه من - خوب ، من می توانستم روی آن کار کنم. دختر آغشته به عرق با جورابهای کثیف و زانوهای خشن که سالها در آن قفل شده بودم ، سرانجام آماده بزرگ شدن بود - و او می خواست این قدرت را تجسم و مالک آن کند که مدتها به عنوان ضعف شناخته شده است. او آماده دیده شدن بود.
داستان های مرتبط


من همچنین آماده بودم که مقاطع مختلف زندگی عجیب و غریب را ببینم. من این را نمی دانستم ، اما لیگ یک تجربه بزرگ LGBTQ است. اگرچه فقط مختص زنان کر نیست ، اما بسیاری از شرکت کنندگان چنین مواردی را مشخص می کنند - و ما نکات مختلفی را در یک پراکندگی زیبا پوشش می دهیم: ما پیر و جوان ، سفید پوست ، لاتینکس و سیاه ، معلمان و وکلا و کارمندان عمومی ، والدین و همسران ، ورزشکاران باسابقه هستیم و تازه واردین ، نیویورکی ها و پیوندهای متولد و پرورش یافته. آینده پر از شادی و احتیاطاً شادی که از کودکی نمی توانستم آرزو کنم؟ اکنون هر هفته که وارد یک مزارع غبار آلود می شوم ، اثبات آن را می یابم.
و تیم من ، Beavers - بله ، Beavers که از روی طعنه نامگذاری نشده است - بخشی از خدمه من ، خانواده منتخب من شده اند. من به شوخ طبعی و شن و ماسه و سر و صدا آنها نیاز دارم تا مرا به چنگ آورند. هر یک از اعضا یادآوری متبرکی از آنچه که به نظر می رسد هنگام پیدا کردن افراد خود است. بنابراین عضلات کشیده شده ، انگشتان دست گرفته ، خاک می سوزند؟ ارزشش را دارد ، زیرا من برای افرادی که همین کار را می کنند ، تلاش می کنم. ما شتاب می زنیم و سخت آویزان می شویم تا به یکدیگر نشان دهیم بقا چگونه است. و وقتی خفاش را برمی دارم ، به دختری فکر می کنم که یک بار از اینکه 'دایک' نامیده شود بسیار ترسیده است - و شما می توانید شرط ببندید که من به سختی تاب می خورم.
برای راه های بیشتر برای بهترین زندگی خود به علاوه همه چیز اپرا ، برای دریافت خبرنامه ما ثبت نام کنید!
تبلیغات - ادامه مطلب را در زیر ادامه دهید