رول تندر ، نویسنده گریه من را بشنو Mildred D. Taylor صحبت می کند و به حماسه خانواده لوگان پایان می دهد
کتابها

بیش از 40 سال پیش ، Mildred D. Taylor’s آهنگ درختان خوانندگان را با Logans ، یک خانواده می سی سی پی ، که فقط چند نسل از برده داری حذف شده اند ، آشنا کرد. آن کتاب توسط کلاسیک اکنون دنبال شد رول تندر ، گریه من را بشنو ، که موفق به کسب مدال نیوبری شد و کاسی لوگان را به یک قهرمان ادبی برای اعصار تبدیل کرد. تمام روزهای گذشته ، همه روزهای آینده آخرین جلد در حماسه لوگان است که خانواده را از طریق جیم کراو و رکود ردیابی کرده است ، و نشان دهنده قدرت و عشقی است که برای مقاومت در برابر کشیده شدن توسط نژادپرستی یا پاره شدن توسط باد تغییر نشان می دهد. در این نتیجه پیروزمندانه ، تیلور لوگان ها را از طریق جنگ جهانی دوم ، مهاجرت بزرگ و جنبش حقوق مدنی ، تا زمان اوباما به ارمغان می آورد.
در یک مصاحبه نادر ، تیلور با او صحبت کرد یا لی هابر ، سردبیر کتاب ، درمورد آنچه که باعث شده است وی طی دهه های گذشته توجه خود را به این خانواده متمایز نشان دهد
وقتی این شخصیت ها را خلق کردید ، امیدوار بودید که به چه نتیجه ای برسید؟
می خواستم منتشر شوم! و من می خواستم داستان یک خانواده قوی سیاه مانند خودم را تعریف کنم. من ناراحت شدم که چگونه خانواده های سیاه به عنوان یک خانواده کامل نشان داده نمی شوند - که آنها بدون پدر هستند ، که مردان بچه ها را آزار می دهند و می روند.
این تجربه شما نبود
اصلا. هرکسی که می شناختم ، مثل ما با مادر و پدرشان زندگی می کرد. برادران پدر من همه ازدواج کرده بودند. این همان چیزی است که من در خانواده ام دارم - مردان و زنان سیاه پوست قوی. دوست داشتم مردم آنها را ببینند.

وقتی بزرگ می شدید ، آیا کتابهایی وجود داشتند که منعکس کننده شما باشند؟
نه ، نبود در کتاب های درسی هم نیست. یادم می آید که کلاس پنجم بودم - ما تازه به محله ای تازه ادغام شده در تولدو نقل مکان کرده بودیم - و من یکی از معدود بچه های سیاه در مدرسه جدیدم و تنها بچه کلاسم بودم. ما در حال مطالعه برده داری و جنگ داخلی بودیم و نحوه تصویرگری بردگان من را عصبانی کرد.
چرا؟
آنها به عنوان فردی مطیع به تصویر کشیده شدند و سرنوشت خود را بدون تلاش برای آزادی ، بدون هیچ گونه ویژگی قهرمانانه یا غرورآفرینی پذیرفتند. من متفاوت می دانستم ، زیرا پدربزرگ بزرگ من در برده داری به دنیا آمد. آنچه که به ما آموخته می شد ، محکومیت نیاکان من و من بود.
چه کار کردین؟
من به سختی می نشستم و عصبانی می شوم. سرانجام ، یک روز ایستادم و به یک س answerال پاسخ دادم و شروع کردم به گفتن درباره پدربزرگم ، که پدرش صاحب مزارع بود و مادرش ، برده ای با تبار هند و آفریقایی آمریکایی. همانطور که صحبت می کردم ، برخی از دانش آموزان پوزخند زدند و به نظر نمی رسید معلم من را باور کند. نشستم ، تحقیر شدم و دیگر در این مورد صحبت نکردم.
در دبیرستان سرانجام شخصیتی داستانی پیدا کردید که می توانید هنگام خواندن و دوست داشتن با او ارتباط برقرار کنید کشتن مرغ مقلد .
من کردم. من رابطه بین Scout و Atticus را بسیار زیبا دیدم.
Scout و Cassie شباهت هایی به هم دارند ، درست است؟
بله ، هارپر لی و پیشاهنگی تأثیر مهمی داشتند ، اما برای کاسی ، من از زندگی خودم و داستان هایی که در ایوان خود در می سی سی پی شنیده بودم استفاده کردم.
هنگامی که مرد کوچک با کاسی ، خواهرش ، در اتوبوس است ، یکی از این داستان ها به صحنه ای در کتاب جدید تبدیل شد. آنها برای دیدار با والدین خود به خانه می روند. آنها در عقب اتوبوس هستند اما وقتی مسافران سفیدپوست بیشتری سوار می شوند مجبورند دورتر بنشینند. پرده ای روی میله جلو و عقب را از هم جدا می کند و راننده مدام آن را حرکت می دهد و فضای مسافران سیاهپوست را هرچه بیشتر کوچکتر می کند. که از یک حادثه واقعی الهام گرفته شده است؟
آره. یکی از عموهای من قبل از اعزام به جنگ جهانی دوم از فورت هود به خانه می رفت. او از مدرسه اعزام شد و از اینکه مجبور به جنگیدن در جنگی که به نظر او یک سفیدپوست است ، در یک ارتش جداگانه خوشحال نبود. در اتوبوس ، او از اینکه مجبور شد دورتر به عقب حرکت کند بسیار ناامید شد و از راننده شکایت کرد ، که می توانست او را دستگیر کند. در حالی که هنوز خیلی مایل فاصله داشت ، او ترجیح داد از اتوبوس پیاده شود تا اینکه تحمل کند.
شما و لوگان ها این همه تغییر دیده اید. ما فکر می کنیم که اکنون تنش های نژادی فراوان است ، اما چه تحولی را دیده اید؟
ما در آن زمان کاملاً از هم جدا بودیم ، بنابراین حتی با وجود همه آشفتگی های فعلی ، این احساس یکسان نیست. در دهه 1960 ، سیاه پوستان نمی خواستند با سفید پوستان کنار بیایند و سفیدپوستان واقعاً نمی خواستند با سیاه پوستان کنار بیایند. الان عالی نیست ، اما خیلی بهتر است.
وقتی رئیس جمهور اوباما انتخاب شد چه احساسی داشتید؟
من با مادر 90 ساله و عموهایم در تولدو بودیم. هیچ یک از ما فکر نمی کردیم که هرگز این اتفاق بیفتد. شب خوبی بود. گریه کردیم اوه خدای من ، ما وحشی شدیم.
برای داستان های بیشتر مانند این ، برای ما ثبت نام کنید خبرنامه .
تبلیغات - ادامه مطلب را در زیر ادامه دهید