من قبلاً همجنسگرا بودم - تا وقتی که این اتفاق افتاد
بهترین زندگی شما

در خانواده باپتیست جنوبی من ، یک پیام به ذهن ما خطور کرد: برای اینکه یک فرد خوب باشید ، باید از نوع افراد اشتباه اجتناب کنید.
هیچ کس هرگز معنای همجنسگرایی بودن را توضیح نداد ، اما من به اندازه کافی درباره 'برنامه همجنسگرایی' شنیده بودم تا بدانم که همجنسگرایان دشمن ما هستند. وقتی یک شخصیت همجنسگرا در یک برنامه تلویزیونی حضور داشت ، پدر من کانال را تغییر داد. او گفت: 'اگر آنها بتوانند امروز شما را به آن بخندند ، شما را متقاعد می كنند كه تا فردا آن را بپذیرید.' اگر اجازه دهیم آنها ازدواج کنند ، چه کسی باید مانع ازدواج آنها با حیوانات یا اشیاan بی جان شود ، مانند درب منزل؟ پدرم از روی منبر این اخطارها را تبلیغ می کرد - او یک پیر در کلیسای ما بود و روی میز شام. من عارف شدم: تابلوها؟
پدر من دو کتاب در زمینه تربیت مسیحی نوشته بود و وقتی با او در تلویزیون مصاحبه کردند ، من با افتخار متورم می شوم. از نظر تجارت مرد روابط عمومی ، شوخ طبع و کاریزماتیک بود ، اما می توانست کودکی هم کند. او یک لبه داشت. او نوعی از شخصی بود که امیدوار بودید از شما خوشش بیاید. اگر او این کار را نکرد ، شما می دانستید
بیشتر عصرها بعد از شام ، پدرم در رایانه خود نوشت. هنگامی که من 13 ساله بودم ، متوجه شدم که وقتی وارد اتاق شدم چگونه سریع پنجره های باز شده روی صفحه خود را به حداقل می رساند. کودکان به طور طبیعی کنجکاو هستند ، اما کنجکاوی من با هشدارهای مداوم در مورد دنیای سکولار تقویت شد. بنابراین یک روز بعد از مدرسه ، در حالی که مادر در باغ بود و پدر در محل کار ، ایمیل های او را خواندم. صدها پیام پر از کلماتی بود که من فقط در راهرو مدرسه شنیده ام: شاخی ، تقدیر . ایمیل ها به مردان و از طرف آنها بود. یکی شامل عکس دو پسر نوجوان برهنه بود که روی تخت خوابیده بودند و یکدیگر را لمس می کردند. خشکم زد. مامان با من تماس گرفت تا میز را بچینم. مرورگر را بستم و همان طور که به من گفتند عمل کردم.
من خودم را متقاعد کردم که این روش پدر برای تبلیغ بشارت به همجنسگرایان است ، که او سعی دارد به دنیای آنها نفوذ کند. این تصور که او می تواند درگیر کاری شود که سالها به من و خواهران و برادرانم هشدار داده بود تصور نمی شد. اعتماد به چشم خودم آسان تر از پذیرفتن آنچه دیده ام آسان تر بود.

و با این وجود ، همانطور که دوران نوجوانی من اتفاق افتاد ، ترس من را عذاب داد: اگر خانواده من آن چیزی که فکر می کردم نبودند؟ من نگرانم که درمورد ما کشف شود ، وقتی 18 ساله بودم ، شکستم و به مادرم گفتم چه چیزی پیدا کردم. او گفت که از قبل می دانسته است. او و پدر سالها قبل به یک مشاور مسیحی رفته بودند. او معتقد بود که پدر 'شفا' یافته است. این اولین باری بود که می دیدم مامان گریه می کند. دو روز بعد ، من راهی دانشگاه شدم.
وقتی برای یک جمع خانوادگی به خانه نیامدم ، پدر مشکوک شد. مامان زنگ زد وی گفت: 'ما باید با شما صحبت کنیم.' 'پدر شما می تواند همه چیز را توضیح دهد.'
من آنها را در یك بستنی فروشی ملاقات كردم ، آنجا كه دیدم یك شیر شیك شکلاتی ذوب می شود وقتی پدر به من گفت كه آنچه در رایانه او دیده ام فقط گواه كنجكاوی زودگذر است. وی گفت: 'این هرگز فراتر از گفتگوی آنلاین نبود.' 'و خدا قبلا مرا بخشیده است.' وقتی او را تحت فشار قرار دادم - پیامهای زیادی برای کنجکاوی او وجود داشت که 'زودگذر' باشد - او عصبانی شد. وی گفت: 'من مطمئن نیستم که چه مشکلی برای شما وجود دارد که شما بسیار مصمم هستید که درباره من ضعیف فکر کنید.'
والدینم به من نشان می دادند که وانمود می کنم همه چیز طبیعی است ، تا اینکه چیز دیگری در تاریخ مرورگر پدرم کشف کردم: یک تبلیغ شخصی که به دنبال برخوردهای محرمانه است. دوباره با پدر و مادرم روبرو شدم. پدر با حمله به خانواده گفت كه من از نظر روانی دچار اختلال می شوم. از شدت ناامیدی ، آنچه را که دیده بودم به کشیش خود گفتم و پدر تکفیر شد. به جماعت گفته شد 'او را به خاطر از بین بردن گوشتش برگردانید.' هر آنچه پدر من برای او ارزش قائل بود - شهرت ، نفوذ ، اجتماع - از بین رفته بود. من مانده بودم که س questionال کنم که چگونه این می تواند همان چیزی باشد که خدا خواسته است.
من می خواستم بدانم دوجنسگرایی یا ترنس یا کوئر بودن چگونه است - همه اصطلاحات جدید برای من است.
علی رغم اینکه پدرم به من گاز داد و من را متقاعد کرد که دارم عقل خود را از دست می دهم ، غرق در همدردی شدم. آیا او فقط از ترس و شرم پنهان نشده بود؟ و آیا او حق نداشت که ترسیده باشد؟
ویرانی عمومی او باعث شد که از کلیسا دور شوم. و یک بار که رفتم ، خودم را کنجکاو دیدم که این چیست ، چه کسی است ، من در تمام این سالها فحاشی می کردم. من داستانهایی درباره تجربه بیرون آمدن را خواندم. من یک مستند در مورد متیو شپارد ، مرد جوان همجنسگرای که به سختی توسط دو مرد همجنسگر مورد حمله قرار گرفت و برای مرگ رها شد ، تماشا کردم. من می خواستم بدانم دوجنسگرایی یا ترنس یا کوئر بودن چگونه است - همه اصطلاحات جدید برای من است. من از آنچه کشف کردم بسیار خراب شدم: سابقه طولانی افرادی مانند من که به اسم 'نجات' آنها به افراد LGBTQ آسیب می رسانند و آنها را آزار می دهند.
من در سال 2008 ، وقتی 22 ساله بودم ، کلیسایم را ترک کردم. ده سال بعد ، من و مادرم به سختی صحبت می کنیم - من و پدرم ، به هیچ وجه. او هنوز هم معتقد است که همجنسگرا بودن شرم آور است و او بر 'مبارزه' خود غلبه کرده است. از دست دادن جامعه ، عزیزانم منجر به تنهایی ترین سالهای زندگی من شد. اما آن زمان لازم بود و ارزش چیزی را داشت. بدون درد ، تغییر عذاب آور ، هرگز نمی فهمیدم که تجربه های دیگر عشق از ارزش زندگی من کمتر نیست.
این داستان در اصل در شماره سپتامبر 2018 منتشر شد یا.
داستان مرتبط