با بازگشت به زندگی گذشته ام ، عشقم به کتاب و نوشتن را دوباره کشف کردم
سلامتی

عجیب یا سلامتی یک مجموعه OprahMag.com است جایی که کارمندان به این س answerال پاسخ می دهند: آیا ما واقعاً نیاز به مد های 'woo-woo' که ما در برنامه های مراقبت از خود مدام در شبکه های اجتماعی مشاهده می کنیم؟ ما درمان های پر سر و صدا از هالوتراپی به بهبود چاکرا برای آزمایش ، بنابراین مجبور نیستید - همه به نام بهترین زندگی شماست.
سورن کی یرگگارد ، فیلسوف دانمارکی یک بار گفت: 'زندگی را فقط می توان به عقب فهمید. اما باید به جلو زندگی کرد. '
تعقیب معنای آن نقل قول همان چیزی است که من را به تلاش برای درمان رگرسیون زندگی در گذشته تشویق کرد در حالی که یک شب در ماه مارس روی تختخواب اندازه ملکه در آپارتمان استودیوی کم نور خود نشسته بودم. چشمانم را با ماسک خواب خزدار و چاپ پلنگی پوشانده بود ، یک غریبه کاملاً به داستان من گوش می داد در حالی که عمیق ترین و درونی ترین افکار من را ضبط می کرد تا بینش و درک معنوی در مورد چگونگی عوامل زندگی گذشته من در زندگی فعلی من ارائه دهد.
غریبه مورد بحث آن برهم ، LMFT ، یک درمانگر رگرسیون زندگی گذشته و نویسنده کتاب 2016 بود ، چشم انداز زندگی گذشته: کشف طبیعت واقعی خود در طول چندین زندگی . با استفاده از تکنیک های مختلف هیپنوتیزم (مانند تنفس کند و شمارش معکوس) ، برهم به عنوان یک راهنمای مراقبه ، به مشتریان خود کمک می کند تا در جستجوی قطعاتی که می توانند زندگی فعلی آنها را بهبود ببخشند ، به دوره قبل از زندگی برگردند. گاهی اوقات مشتری های او تجربه های دردناکی را کشف می کنند. بار دیگر ، آنها خاطره خوشی را کشف می کنند ، مانند خاطره ای که در آن شب سرد در آپارتمان شهر نیویورک پیدا کردم.
از 34 سالگی در فوریه ، من آنچه را روانشناسان بحران وجودی می نامند تجربه کردم. بنابراین هدف من از این جلسه زندگی درمانی گذشته حل معضل قدیمی این بود که آیا زندگی من معنا دارد یا خیر. و گرچه من از اینکه کلیشه باشم متنفرم ، این یک تجربه کاملاً دگرگون کننده بود. من با برهم به این سفر رفتم و انتظار داشتم ثابت کنم که قهقرایی زندگی گذشته واقعاً نتیجه ساخت خاطرات نادرست بوده است. درعوض ، خودم را در ذهن مجسم كردم كه تصويرها ، بوها ، افراد و تجاربي را كه موازي زندگي كنوني من هستند ، مي آورم.
در اینجا چه اتفاقی افتاده است که من هیپنوتیزم شدم.
سلب مسئولیت: این اولین برخورد من با برهام نبود. در قرار قبلی که فقط یک ماه زودتر از آن انجام شده بود ، و با احساس گناه نسبت به مرگ پدرم ، من تصمیم گرفتم که به درمان رگرسیون زندگی در گذشته بپردازم تا با رابطه (یا فقدان آن) پدرم در زمانی که زنده بود کنار بیایم.
این یک جلسه دو ساعته اشک آور بود که منجر به یک جلسه شد لحظه آه : اینکه من بالاخره می توانستم از نظر معنوی با پدرم رابطه داشته باشم ، حتی اگر بدنش دیگر از نظر جسمی اینجا نبود. من نمی خواستم در طول دوران کودکی درد ناشی از زنده ماندن ضربه و فرصت های از دست رفته را تحمل کنم ، بنابراین برای دومین تلاش زندگی گذشته ام با برهم ، ما تصمیم گرفتیم به جای آن یک چشم انداز شاد از گذشته را کشف کنیم ، دیدگاهی که می تواند احساسات اضطرابی را برطرف کند من قصد انتقال به یک شهر جدید و شروع کار جدید را داشتم.
برهم به من اطمینان داد: 'پیش بینی یک مسئله دشوار یا چالش برانگیز فشار را از بین می برد.'


حتی اگر من در جلسه قبلی خود توانستم به خاطرات قبلی یک زندگی گذشته کمک کنم ، اما هنوز در مورد چگونگی بازیابی یک خوشحال زندگی گذشته به هر سوالی که در مورد سوال فعلی خود داشتم پاسخ می داد. ناگفته نماند ، من به دلیل اضطراب شدید در رسیدن به حالت مراقبه یا آرامش مشکل داشتم.
اما در آنجا من دوباره درحال تسلیم شدن به صدای و دستورالعمل های برهم بودم. روند کار با این شروع شد که برهم از من خواست در زمان آرام ترین و خوشحال ترین حالت به ذهنم خطور کند. آن خاطره ، برای من ، اخیراً بود تعطیلات من در نوامبر 2018 به جامائیکا رفتم. یکی از روزهای گذراندن در ساحل را تصور می کردم ، هنگامی که به خانه های ییلاقی خصوصی زیر آب نگاه می کردم ، انگشتانم را در ماسه سفید تکان می دادم و احساس می کنم باد گرم و در عین حال سرکوب کننده ای که به اطرافم می وزد.
این درب منجر به یک زندگی قبل شاد و موفق می شود که به شما در ایجاد اعتماد به نفس کمک می کند.
برهم به من گفت: 'حتی اگر بدنم آرام و آرام روی تختم در بروکلین نشسته باشد ،' مثل اینکه آگاهی من در ماجراجویی خودش قرار بگیرد ، 'رفتار کنم. آگاهی سرگردان من در این مرحله ، مرا از منطقه آفتابی و پرآفتاب کارائیب دور کرد و به راهرویی با نورپردازی با درهای مختلف در هر دو طرف قدم زدم.
برهم گفت: 'هر دری شخصیت ، شخصیت و ساخت خاص خود را دارد.' 'اما یک درب خاص وجود دارد که شما را صدا می کند. این درب منجر به یک زندگی قبلی شاد و موفق می شود که با دیدن آن به شما کمک می کند تا از تلاش های فعلی خود اطمینان پیدا کنید. '
یک در چوبی سفید و دسته ای طلایی به من اشاره کرد و وقتی ناخودآگاه خودم در را دیدم و شروع به فشار دادن آن کردم ، برهم شروع به شمارش معکوس کرد ، '5 ، 4 ، 3 ، 2 ، 1'.
دنبال صداش رفتم تا رسیدن برهم به شماره یک ، من یک دختر جوان سیاه پوست را دیدم که صورت بیضی شکل و دانه های دودی در طرف دیگر در دارد. به نظر می رسید او در حدود 14 سالگی است. برهم از من خواست آنچه او پوشیده است را توصیف كنم ، و من دختر جوان را با یك توری سفید ، لباس لایه ای با خطوط و برش های آبی ، جوراب های برهنه و دمپایی های باله با رنگ گوشت دیدم. لباس او بسیار متفاوت از سیاه و سفید بود لباس شنا و لغزشهای Keds که من در جامائیکا پوشیدم ، و مطمئناً شبیه صورتی بزرگ نیستند لباس خواب من قبل از شروع جلسه رگرسیون زندگی گذشته ام با برهم لباس خود را پوشیدم. بنابراین می دانستم که در حداقل موارد ، قسمت هیپنوتیزم درمان واقعی است.
من در حالی که این دختر با احتیاط در اتاق قدم می زد ، تمام مبلمان ظریف و فرشهای آراسته موجود در آنچه را که به نظر می رسید یک کتابخانه شخصی است ، لمس کرده و مشاهده می کردم ، همراه او حرکت کردم. صدها کتاب پشت قفسه ها قرار گرفته بود. من می خواستم بدانم که هدف من از دیدن این اتاق چیست و آیا معنایی در زندگی فعلی من دارد.

آن زمان بود که برهم از من خواست که توجه خود را به خانه کودکی ام یا اتاقی که آشناتر است برگردانم. با نفس های عمیق ، از داخل و خارج ، جلوی مدرسه ابتدایی فرسوده خود در زادگاهم در جورجیا فرود آمدم. من فکر می کنم ذهن من یا بدن جسمی من سعی در مقاومت در برابر حافظه و انتقال داشت ، زیرا نفس من تند شد و ضربان قلب من سریعتر شد. ظاهراً ، حتی خود سابق من به چه میزان مربوط بود اضطرابی که در دوران دانشجویی تحمل کردم .
برهم ، که شاهد بالا و پایین رفتن سریع قفسه سینه من بود ، سپس مرا از ساختمان آجری راهنمایی کرد که زمانی مدرسه ام را در ابتدای سفر به اتاق کتابخانه برگردانده بود. او این کار را انجام داد تا ما را در مسیر خوشبختی نگه دارد و بررسی کند که چگونه این صحنه مربوط به انتقال من به یک شهر جدید و شروع کار جدید است. یک بار دیگر ، همان دختر کوچک را دیدم که لباس مجللی را پشت میز شام با زنی پوشیده بود که دقیقاً شبیه مادر واقعی من بود ، اما فقط نسخه کوچکتر از آنچه در تصاویر قدیمی به یاد می آوردم بود. زن متمرکز بر پذیرایی از میهمانان خود بود و دختر به شدت خواستار توجه خود بود.
بله ، من ناخودآگاه در طول زندگی پریدم.
سپس برهم از من خواست که به یک زمان مهم در زندگی آن دختر جوان فکر کنم. وقتی او انگشتانش را شکست ، من دختری 20 ساله را دیدم که از خانه زن بیرون رفت و شبیه مادر من بود. مقصد نهایی او: یک پانسیون در کارولینای جنوبی ، جایی که وی در آنجا زندگی می کرد و در مدرسه تحصیل می کرد.
آیا این ناخودآگاه من مرز بین خاطرات واقعی و کاذب را قطع کرده است؟
آنچه در مورد این چشم انداز زندگی گذشته جالب توجه است این است که من هرگز در کارولینای جنوبی زندگی نکرده ام ، اما در سال 2012 در دانشگاه کارولینای جنوبی در مقطع تحصیلات تکمیلی پذیرفته شدم. آیا این ناخودآگاه من مرزهای خاطرات واقعی و کاذب را مخدوش می کند؟
به برهم گفتم: 'او هیجان زده است.' 'یک فارغ التحصیلی وجود دارد زیرا او کلاه و روپوش پوشیده است. مادر واقعی من آنجاست و من مدام می شنوم که او زن جوان بزرگسال را 'یاسمن' صدا می کند. یکی از اساتید قدیمی دانشگاه من نیز از او به عنوان 'یاسمن' استقبال می کند. '
چهره ها همان گونه است که از سال های لیسانس آنها را به یاد می آوردم ، اما چهره یاسمین ، این دانشگاه در کارولینای جنوبی و مراسم فارغ التحصیلی چیزی نیست که در سال های گذشته دانشجویی تجربه کردم.
برهم می خواست بداند که این صحنه چگونه به زندگی فعلی من مربوط می شود و یاسمن چگونه با حال حاضر من ارتباط دارد. من خیلی ناامیدانه می خواستم بفهمم که چرا دیدن این مسئله از اهمیت برخوردار است ، اما هیچ چیز خودش را نشان نمی داد. و حتی چند هفته بعد از جلسه درمانی ، هنوز نقاط را بهم متصل نکرده ام. اما به گفته برهم ، اطلاعات جدید همیشه پس از جلسه شناخته نمی شوند. در عوض ، او مشتریان خود را تشویق می کند تا 'آگاه باشند' و از یادداشت ها و ضبط هایی که سه ماه بعد ارائه کرده است ، دوباره بازدید کنند.
وی پس از جلسه من گفت: 'گاهی اوقات تغییرات در مناطقی است که به نظر نمی رسد بلافاصله با مسئله ای که ما در جلسه دنبال می کردیم مرتبط باشد. بنابراین شما باید به دنبال ارتباطات ظریف باشید.'

در حالی که هنوز تحت هیپنوتیزم بود ، برهم من را به سمت یک اتفاق مهم دیگر در زندگی راهنمایی کرد. مانند ساعت ، با ضربه انگشتان او ، همین دختر را در یک شهر بزرگتر و جدید که در نیویورک ، جورجیا یا کارولینای جنوبی نبود تصور کردم. من یاس را دیدم که در یک دفتر در یک آژانس بازاریابی یا تبلیغات مشغول کار بود ، زیرا او با مشتریان احتمالی تماس سرد برقرار می کرد. من متوجه شدم که یاسمن استرس واضحی داشت. و هنگامی که چشم انداز به سمت رسیدن او به آپارتمان یک خوابه اش حرکت کرد ، من می توانم کتابهایی را که در کف زمین پراکنده شده اند و یک ماشین تحریر را مشاهده کنم که برای زندگی عزیزان به لبه میز کوچک آشپزخانه او آویزان شده است. بعضی از کتابها باز بود و در آن حاشیه ها و خط کشی ها نوشته شده بود.
در این مرحله آشکار شد که یاس ، به نوعی یا مد ، در اوقات فراغت خود نویسنده یا خواننده ای متفرق است. اگرچه من این شهر را تشخیص ندادم ، اما این نقطه عطفی است که زندگی جاسمین شروع به کم نور شدن آینه من ، به ویژه ماشین تحریر ، کتاب ها و بله ، حتی استرس می کند. من هم قصه گو هستم.

پس از انتقال این اطلاعات به برهم ، وی سپس به من دستور داد تا ببینم آیا می توانم از یاسمن به عنوان زنی در اواسط 40 سالگی تصویر کنم. او چه شکلی است؟ او چه کار می کند؟ آیا او هنوز مشغول خواندن است ، در آژانس تبلیغاتی کار می کند یا می نویسد؟
من به برهم گفتم: 'به نظر می رسد او شادتر ، راضی تر و آرام تر است.' 'من او را در کتابخانه می بینم که حدود 15 کتاب روی میز با همان پوشش قهوه ای صورت یک زن در آینه است. شاید اینها کتاب های او باشد. هرچند او هیچ پولی برای آنها نمی گیرد. '
اولین نقطه ای که توانستم بین یاسمن و خودم ارتباط برقرار کنم این است که من همیشه آرزو داشتم که کتاب خودم را بنویسم و از بچگی آرزو داشتم که در یک ناشر کتاب کار کنم. بارام ، یک بار دیگر ، مرا راهنمایی کرد که تا 70 سالگی در زندگی یاس حرکت کنم ، سپس مرا واداشت تا روز مرگ یاس را به یاد بیاورم.
دقیقاً چگونه خاطره ای از مرگ به من کمک می کند تا از این جلسه درمانی خاطره خوشی را بدست آورم؟ بی صدا توی سرم تعجب کردم. هنوز هم ، من به برهم اعتماد داشتم كه مرا به سوي پاسخ سوق دهد.
من بلافاصله یاسمن را روی تخت بیمارستان دیدم که با پرستاران شوخی می کرد. متوجه شدم که او غمگین ، ضعیف و ضعیف به نظر نمی رسید. شاید رفتار خوش او با کارکنان بیمارستان ، حتی در بستر مرگش ، مربوط به تمام اوقات من در زندگی واقعی با مادرم در خانه سالمندان محل کار وی باشد که 21 سال در آنجا کار می کرد. یا این می تواند نشان دهد که من ممکن است روزی در حالی که جوک می گویم ، در آینده ای امیدوارم دور بروم. در هر صورت ، دید گرم و خوشایند بود ، نه غم انگیز. در حالی که یاسمین آخرین نفس خود را می کشید ، عکس های فوری را در سر او مشاهده کردم ، از دختر جوان در کتابخانه گرفته تا تصاویر مادری که شبیه من بود - و جلد کتاب.
این همان چیزی است که من از کشف زندگی گذشته ام یاد گرفتم.
'بیایید پس از مرگ به آن مکان برویم ، جایی که ما می توانیم از منظر بالاتر به زندگی که به تازگی به پایان رسیده است نگاه کنیم. چه می گویید درسهای مهم آن تجربه زندگی چیست؟ ' برهم از من پرسید ، اندکی پس از شرح آخرین نفس های یاسمن و آنچه در ذهن او می گذرد.
در پاسخ ، من شروع کردم به جستجوی یک لیست غیرمنسجم از مضامین مبتنی بر زندگی یاس: صرف وقت با افرادی که دوستشان دارید. انجام آنچه دوست دارید قدردانی از چیزهای کوچک و روزمره پشتکار و پایداری نزدیک به پایان زندگی در یک حالت آرام باشید.
با این حال ، در نهایت ، با نگاه به گذشته ، حتی اگر نمی توانستم با همه چیز در زندگی واقعی خودآگاه خود موازی سازی کنم ، فکر می کنم این را فهمیدم. دیدن یاسمن که با کتاب احاطه شده و احتمالاً در اوقات فراغت خود در خارج از دفتر مشغول نوشتن است ، به من یادآوری کرد که برای چیزهایی که قبلاً لذت می بردم ، مانند خواندن ، وقت بیشتری بگذارم. این مرا تشویق کرد که شاید حتی هدف کودکی خود را از نوشتن کتاب یا ادامه کار ناشر کتاب دوباره مرور کنم.
یادم آمد که به برهم گفتم: 'به نظر می رسد یاسمین از نظر خودش خوشحال بود.' 'حدس می زنم این باعث می شود که من اطمینان پیدا کنم که در آینده دوستان و خانواده ام را خواهم داشت ، اما مهمتر از همه ، لذت سرگرمی و علایق خود را خواهم دید.'
در اینجا نحوه باور داشتن زندگی گذشته ام با زمان حال وجود دارد.
نزدیک به پایان جلسه ، درست قبل از آنکه برهم مرا به هوش بیاورد ، از من خواست که به شکل یا مفهومی فکر کنم که فکر می کنم آن را یک قدرت بالاتر مانند خدا ، جهان یا یک فرشته است. او خواست که براساس این چیزی که من دیده ام و تجربه کرده ام ، از این راهنمای معنوی س questionالی بپرسم. هنگامی که من از این قدرت بالاتر خواستم تا معنای زندگی یاسمن را به من نشان دهد ، اولین تصویر آرام که خود را نشان داد نوسان رفت و برگشت ، همراه با کلمات 'اعتماد' و 'فشار' بود.


برهم گفت: 'در مواقعی که به جلو می روید ، دچار استرس و چالش هایی خواهید شد.' 'اما اگر به خود و آنچه در زندگی شما مهم است آویزان شوید ، در پایان می تواند بسیار شگفت انگیز اتفاق بیفتد.'
و با این اوصاف ، برهم مرا از حالت خواب آور خارج كرد و مرا راهنمایی كرد تا شخصیت قبلی ام سیاه شود و توجه به تنفس مرا جلب كند. همانطور که برهم تا 10 شمرد ، من به بدن جسمی خود بازگشتم - ترمیم شده ، هوشیار و با احساس تمرکز و قصد ، انرژی گرفتم.
ماسک چشم را برداشتم و اجازه دادم چشمانم با نور فلورسنت از اجاق آشپزخانه من سازگار شود. من فقط می توانم احساس آن لحظه را تسکین دهنده توصیف کنم. احساس سبکی یا شاید روشن بینی کردم. همه چیز منطقی بود. من خوشحال شدم که می دانم پس از دیدن سفر یاسمن طی چندین دهه ، از 14 تا 70 سالگی ، زنی که دقیقاً شبیه مادر من بود یک وسیله ثابت است. بلافاصله به من یادآوری شد که با هر مرحله و لحظه مهم ، مادر واقعی من همیشه آنجا بوده است تا از من حمایت کند. حدس می زنم مشترکات من و این زن یاسمی خیلی بیشتر از کتاب ، نویسندگی و استرس باشد.
داستان های مرتبط


من اولین نفری خواهم بود که اعتراف می کنم ، به عنوان یک داستان نویس ، مطمئن نیستم که اگر تصویری که برای برهم ترسیم کردم نتیجه تصورات زنده خودم است ، یا اگر واقعاً دوباره مرور کردم ، به هوش آمدم و دوباره با بدنم ارتباط برقرار کردم. تجارب زندگی گذشته. برهم این را به عنوان یک تفکر رایج که در کتابش مطرح می شود ، تصدیق کرد.
'گاهی اوقات ، مشتریان پس از عقب نشینی نگران می شوند که شاید' فقط آن را ساخته اند 'یا این فقط تصورات آنها بوده است. در طرح همه چیز ، این مهم نیست. در وهله اول ، ما می توانیم داستان های زندگی گذشته را به عنوان استعاره های گویا از مسائل و تأثیرات موجود در زندگی فعلی فرد در نظر بگیریم.
صرف نظر از اینکه چطور من دختری را دیدم - و ، بعداً ، یک زن - به نام یاسمن وقتی در شخصیت قبلی من ضربه می زند ، در طول یک عمر زندگی سرگردان است ، من در مورد قول کیرکگارد درباره زندگی رو به جلو فکر کردم. من می فهمم که من قدرت بازگشت به عقب را دارم. اما با وجود همه چیزها و افرادی که اکنون باید در زندگی من سپاسگزار باشند - به علاوه آنچه سفر هیجان انگیز کتاب احتمالاً در آینده در انتظار من است - من کاملاً به پشت سر گذاشتن گذشته بسنده می کنم.
برای راه های بیشتر برای بهترین زندگی خود به علاوه همه چیز اپرا ، برای دریافت خبرنامه ما ثبت نام کنید !
این محتوا توسط شخص ثالث ایجاد و نگهداری می شود و برای کمک به کاربران در ارائه آدرس های ایمیل خود ، در این صفحه وارد می شود. شما می توانید اطلاعات بیشتر در مورد این و مطالب مشابه را در piano.io تبلیغات بیابید - ادامه مطلب را در زیر بخوانید