من به دختر 4 ساله ام گفتم كه حامله هستم - و سپس سقط كردم
بهترین زندگی شما

در تابستان سال 2017 ، من و شوهرم به وجد آمدیم: دو خط صورتی. باردار دومین نوزادی که آرزویش را داشتیم.
ما برنامه ای داشتیم ، می بینید. سه نوزاد ، هر کدام با فاصله سه سال. اولین دختر خواهد بود. دومی هم دختر خواهد بود. و سوم - خوب ، چرا آن یکی را پسر نمی کنیم؟
طبق برنامه ریزی های انجام شده ، دختر ما در سال 2014 برای اولین بار وارد شد ، از هر لحاظ یک کودک کامل. سه سال بعد ، ما بلافاصله باردار شدیم. همه چیز شنا پیشرفت کرد - تا لحظه ای که در یک معاینه نه هفته ای فهمیدیم کودک ما ضربان قلب ندارد. 'سقط جنین فراموش شده' نامیده می شود - شما فکر می کنید هنوز باردار هستید ، اما بدن شما ایده های دیگری دارد.

انکار اشک چانه زدن شکلات. پذیرش - پذیرفته شدن.
همانطور که دکتر من توصیه کرد ، پس از انتظار برای یک دوره قاعدگی ، دوباره سعی کردیم. ما قبلاً یک کودک سالم داشتیم. این یک بار مصرف بود. خوب میشویم
بلافاصله بعد از تلاش دوباره باردار شدیم. در شش هفته ، من سقط کردم - این بار یک سقط از دست رفته نیست ، بلکه یک واقعیت واقعی است ، لگن خون و بافت در حمام یک سالن سینما AMC بیرون می ریزد.
ما شش ماه طولانی (طولانی) را به تعقیب متخصصان و اجرای آزمایشات پرداختیم. به سختی وقت غصه خوردن را داشتم. صادقانه بگویم ، سقط جنین به سرعت پشت سر هم اتفاق افتاد - باردار در اوت 2017 ، D&C برای از بین بردن مسئله جنین در ماه سپتامبر ، باردار در ماه اکتبر ، سقط جنین در ماه نوامبر - که آنها در ذهن من مخلوط شدند تا زمانی که آماده شدیم دوباره تلاش کنیم.
سقط جنین خیلی سریع اتفاق افتاد و با هم مخلوط شد.
احتمال سه سقط پشت سر هم پشت سر هم کمتر از یک درصد هستند . این زمان متفاوت خواهد بود. این نوزاد سالم بود. احساس کردیم ما اسکن تیروئید ، غربالگری اضافی پانل خون ، معاینه ایمنی ، قرار ملاقات با پزشکان باروری ، اسکن تخمدان ، کارها را انجام داده ایم. متخصصان انگشت شست را به ما دادند.
دوباره امتحان کردیم. و برای سومین بار از زمان تولد دختر تقریبا چهار ساله ام ، من باردار بودم. از نو.
داستان های مرتبط

علائم آن شدید بود: تهوع صبحگاهی فراتر از آنچه من با دخترم تجربه کرده بودم. سینه های دردناک. یبوست. نوسانات خلقی. بررسی ، بررسی ، بررسی کنید. هرگونه حالت تهوع ، هر خستگی روحیه ام را تشویق می کند. علائم قوی برابر با بارداری قوی است.
در حقیقت ، ما در این بارداری کاملاً پیشرفته چنان احساس اطمینان کردیم که وقتی دخترم پرسید ، 'آیا نوزادی در شکم تو وجود دارد؟' تایید کردم می توانستم برای محافظت از او دروغ بگویم ، اما چرا؟ این عزیزم خوب می شود
دختر نازنین و پرورش دهنده من درباره کودک جدیدش خیال پردازی می کند.
برای چند هفته آینده ، دختر نازنین و پرطرفدار من درباره کودک جدیدش خیال پردازی می کند. او می خواست کتابهایی را در مورد یک خواهر بزرگ بودن بخواند ، به نوزادان در خیابان اشاره می کرد ، خواهر و برادرهای کوچک دوستانش را خنک می کرد. حتی اگر شوهرم و من نام واقعی خود را از قبل انتخاب کرده بودیم ، او دوست داشت که مانیتورهای احمقانه خود را انتخاب کند (Smigola!) و از صحبت کردن در مورد نحوه مراقبت از آنها لذت می برد. او به ما اطلاع داد ، او بهترین خواهر بزرگ جهان خواهد بود و این نیز خواهد بود او عزیزم.

ما یک روز بعد از ظهر جولای ساعت نه هفته به دفتر OB برگشتیم ، دست در دست هم گرفتیم و زیر لب دعاهایم را زمزمه کردیم ، گویا با اراده کامل می توانستیم بدشانسی را بدرقه کرده و خدایان باروری را احضار کنیم. دکتر من عصا را بیرون آورد و صفحه زنده زنده لرزید. در حالی که صورت او را جستجو کردم او به دنبال ضربان قلب. لبشو گاز گرفت. آن وقت بود که فهمیدم
کودک ضربان قلب نداشت - سومین سقط متوالی ما در یازده ماه گذشته. یک بار دیگر ، بدن من تشخیص نداد که نوزادی که به دنیا آورده دیگر زنده نیست. یکبار دیگر ، بدنم مرا از کار انداخت.
مشاهده این پست در اینستاگرامپستی که نادین جولی کورتنی به اشتراک گذاشته است (nadinejoliecourtney)
از این بدتر ، شانس آینده من رو به کاهش بود. بر اساس کلینیک مایو ، بعد از سه سقط ، احتمال سقط در آینده 28 درصد است.
هنگامی که سعی کرده اید درد خود را حفظ کنید ، سد در نهایت خراب می شود. درد عاطفی این سقط جنین خفه کننده بود - امواج غم و اندوه حاصل از دو سقط قبلی ، غرق در من شد. این نوزاد قرار بود از شانس سرپیچی کند. از این متخصصان به این نوزاد چراغ سبز نشان داده شده است. این بچه قواره پاک ما بود.
هنگامی که به خانه برگشتیم ، بی حس شدم ، احساس درد و رنج و احساس افسردگی نکردم - که بعداً اتفاق خواهد افتاد - بلکه درعوض ، گناه طاقت فرسا و خرد کننده. چطور می توانم اینقدر احمق باشم که به دخترمان بگویم؟ چرا من فقط کارهای عادی را انجام نداده بودم و دروغ گفت به او؟
مشکلی نیست مامان ما یک کودک دیگر بزرگ خواهیم کرد.
من و شوهرم هنگام تحویل خبر زانو زدیم. ما از استعاره باغبانی استفاده کردیم و توضیح دادیم که کودک ما یک بذر کاشته شده است ، اما گاهی اوقات بذرها قادر به رشد کامل نیستند. پاسخ او: 'مشکلی نیست ، مامان. ما یک کودک دیگر بزرگ خواهیم کرد. ' سپس ، او چهره من را در دستان چاق خود گرفت و اخم کرد. 'اما واقعا ناراحت کننده است.'

من بیشتر ماه اوت را روی تخت خوابیده و بیش از حد تماشا کردم آمریکایی ها و شکلات پرخوری. به عنوان یک نویسنده آزاد ، هرگز مرخصی نمی گیرم (حتی در حالی که بر تعطیلات) ، اما من یک اعلان خارج از دفتر کار قرار دادم - کاری که حتی هنگام مرگ مادرم یا به دنیا آمدن دخترم نیز انجامش نداده بودم - و با انباشته شدن ایمیل ها ، وقفه زندگی ام را ادامه دادم.
من می توانم از طریق اینستاگرام پیمایش کنم ، و در اعلامیه های بارداری و عکسبرداری های نوزاد متولد می شوم. هنگامی که مگان مارکل بارداری خود را اعلام کرد - چیزی که من ، به عنوان یک پیرو سلطنتی و هوادار مشتاق مگان ، معمولاً نسبت به آن هیجان زده بودم - این یک سیلی بود که به صورتش خورده بود.
چرا اینقدر لعنتی شدم اکنون ؟ از چه چیزی باید شکایت می کردم؟ من در حال حاضر یک کودک زیبا و سالم دارم. شوهرم فوق العاده و حمایت کننده است. من دوستان مادام العمر ، رضایت خلاق ، جسمی سالم و غیره دارم. چندین نفر از دوستانم خیلی بیشتر از این بدتر شده بودند و بچه هایشان را در سه ماهه دوم یا سوم از دست داده بودند. من تراژدی شدیدی را تجربه کرده ام و همیشه آنقدر که توانسته ام جمع کنم و با شهامت و نیرنگ از آن عبور کرده ام. چرا این- این خواب رد شد- من را خنثی کرد؟
سه نوزاد احتمالی ما هرگز به طور کامل وجود نداشته اند و با این وجود از دست دادن آنها به اندازه مرگ مادرم برای من بسیار مشتاق بود. احتمالات پاک شد. تمام عمر از بین رفت.
در میان غم و اندوه ، واقعیت به وجود آمده است. من در حال حاضر یک فرزند دارم و او برای من همه چیز است.
در میان غم و اندوه ، واقعیت به وجود آمده است. من قبلاً دارند یک کودک ، و او برای من همه چیز است. وقت آن بود که دیگر بر آنچه ندارم تمرکز کنم. این یک روند روز به روز بود ، اما وقتی سپتامبر دور آن چرخید ، من خودم را از روی کاناپه راندم. زمان بازگشت به مدرسه بود و کارهایی برای انجام وجود داشت. دخترم سزاوار بهتر بود.
داستان های مرتبط

من و شوهرم به توصیه پزشک متخصص زنان و زایمان نام نوزادان خود را گم کردیم و لحظاتی آرام و روشن با شمع به احترام هر یک از آنها داشتیم - اقدامی که برای شروع حرکت به جلو لازم بود. من به آرامی فهمیدم که هر ضرر معتبر است - مهم نیست که در طول بارداری شما چقدر فاصله داشته است - و نباید آن را با ضرر دیگری مقایسه کرد. و اگرچه ما برای شروع تلاش مجدد تلاش کرده ایم ، من نمی دانم آینده چه چیزی در انتظار است و سعی می کنم هر روز را با آمدن.
به آرامی ، با از دست دادن احتمالی خانواده سه نفری رویایی ام ، صلح کردم. خیلی آهسته
وقتی آینده شما نامشخص است ، می توانید علیه بی انصافی زندگی کنار بیایید - یا می توانید تسلیم شوید ، اعتراف کنید که گاهی اوقات ، همه چیز از کنترل شما خارج است. این یک درس سخت برای یک برنامه ریز نوع A است ، اما تنها کاری که می توانید انجام دهید این است که یاد بگیرید در فواصل بین آنها زندگی کنید. لحظه ها را دوست داشته باشید. قدر آنچه را می دانید ، بدانید انجام دادن دارند.
دخترم دیگر در مورد خواهر و برادرش س askingال نکرده است ، اگرچه گاهی اوقات یک حیوان شکم پر را زیر لباسش می گذارد ، دست انداز را گهواره می کند و سپس با پیروزی 'کودک' خود را تولید می کند. اگر من آنقدر خوش شانس هستم که دوباره باردار شوم ، نمی دانم چه زمانی به او می گویم. من نمی خواهم او - یا ما - را از طریق درد غیرضروری بیشتر تحمل کنم. اما من می دانم که خانواده ما ، بدون توجه به اینکه چه تعداد عضو دارد ، ایده آل است.

شانس ما ، حتی در برابر غم و اندوه ، هرگز برای من بارزتر از زمان خواب نیست. هر شب ، شوهرم و من به نوبت برای خوابیدن با دخترمان در خواب می مانیم. وقتی وقت مامان است ، من با او در رختخواب می خزم ، هنگامی که به طور متناوب بین پچ پچ و خمیازه می کشد ، او را نوازش می کنم. صحبت می کنیم ، می خندیم ، اذیت می کنیم. من به منحنی های صورت او خیره می شوم ، تعجب می کنم که دستی در خلق این معجزه زیبا داشته ام. با او احساس رضایت می کنم. با او ، من یادآوری کردم که چقدر باید قدردان باشم
دروغ می گویم اگر بگویم هنوز آرزو نمی كنم ، امیدوارم و دعا می كنم كه یك بچه سالم دیگر در کارتهای ما باشد. قدردانی به ما کمک می کند تا خسارات ما کاهش یابد ، بنابراین ما تصمیم می گیریم که بر خانواده فعلی خود تمرکز کنیم. بیشتر می تواند یک معجزه باشد ... اما آنچه که من در حال حاضر دارم کاملاً لعنتی است.