فصل اول Deacon King Kong توسط James McBride ، آخرین گزینه انتخاب کتاب کتاب Oprah را بخوانید

کتابها

شماس mcbride کتابهای Temi Oyelola / Riverhead

به دنبال او برنده جایزه کتاب ملی پرنده خوب لرد (به زودی یک مینی سریال نمایش با بازی ایتان هاوک) ، نویسنده جیمز مک براید با دیکن کینگ کنگ ، رمانی چند صدایی درباره محله ای گره خورده در دهه 1960 بروکلین ، بازگشت.

گاهی اوقات دلخراش ، گاهی خنده دار و همیشه خیره کننده ، این کتاب ، که به تازگی به عنوان جدیدترین انتخاب باشگاه کتاب اوپرا اعلام شده است ، با یک صدا آغاز می شود ، به معنای واقعی کلمه: در یک حیرت به ظاهر مست ، یک شماس در کلیسای محلی ملقب به Sportcoat ، اسلحه می زند فروشنده مواد مخدر در مقابل کل محله.

این یک هک از افتتاحیه یک رمان است و می توانید همه آن را در زیر بخوانید. دیگر هرگز به همین روش به پنیر فکر نخواهید کرد.


'پنیر عیسی'

Deacon Cuffy Labkin of Five Ends Baptist Church در یک بعد از ظهر سپتامبر سال 1969 به یک مرد مرد در حال راه رفتن تبدیل شد. این روزی است که شماس پیر ، که برای دوستانش به عنوان Sportcoat شناخته می شود ، به میدان پروژه های مسکن Causeway در جنوب بروکلین لشکر کشید و گیر کرد باستان .38 کلت در مقابل یک فروشنده نوزده ساله مواد مخدر به نام Deems Clemens ، و ماشه را کشید.

شماس کینگ کنگجیمز مک براید bookshop.org اکنون خرید کنید

نظریه های زیادی در مورد این پروژه شنیده می شد که چرا Sportcoat پیر - مردی لاغر ، قهوه ای و خنده دار که سرفه کرده ، خس خس کرده ، هک کرده ، گاف کرده و قسمت زیادی از هفتاد سال خود را از طریق خانه های Cause نوشیده است - یک سال - بی رحمانه ترین فروشنده مواد مخدر را که این پروژه ها دیده اند ، شلیک کرد. او هیچ دشمنی نداشت. او چهارده سال مربی تیم بیس بال پروژه ها بود. همسر فقید او ، هتی ، خزانه دار کلیسای کریسمس کلیسایش بود. او مردی صلح جو و محبوب همه بود. پس چه اتفاقی افتاد؟

صبح روز پس از تیراندازی ، اجتماع روزانه کارگران بازنشسته شهر ، آلاچیق های گلخانه دار ، خانم های خانه دار بی حوصله و محکومین سابق که در میانه پروژه ها در نیمکت پارک نزدیک میله پرچم جمع شده بودند تا قهوه رایگان بنوشند و جلال قدیمی را همانطور که هست تحسین کنند. انواع مختلف نظریه ها درباره اینکه چرا Sportcoat قدیمی این کار را انجام داده است

خواهر ورونیکا گی ، رئیس انجمن مستاجران خانه های کاهوز و همسر وزیر در کلیسای باپتیست Five Ends ، جایی که Sportcoat برای پانزده سال در آنجا خدمت می کرد ، اعلام کرد: 'Sportcoat تب روماتیسمی داشت.' وی در این گردهمایی اظهار داشت كه Sportcoat قصد دارد اولین خطبه خود را در روز دوستان و خانواده آینده در Five Ends Baptist با عنوان 'پانسمان را بدون اعتراف نخورید' موعظه كند. وی همچنین اظهار داشت كه پول باشگاه كریسمس كلیسا مفقود شده است ، 'وی خاطرنشان كرد ، اما اگر Sportcoat آن را گرفت ، به دلیل آن تب بود.'

شماس پیر نمی توانست بیش از این که چرا ماه به نظر می رسد از پنیر ساخته شده توضیح دهد که چرا او به Deems شلیک کرده است

خواهر TJ Billings ، معروف به 'Bum-Bum' ، سرآغاز Five Ends است ، شوهر سابق او تنها روح در تاریخ داستان آن کلیسا بود که همسرش را به خاطر یک مرد رها کرد و زندگی کرد تا در مورد آن صحبت کند (او به آلاسکا رفت ) ، نظریه خاص خود را داشت. وی گفت Sportcoat به Deems شلیک کرد زیرا مورچه های مرموز به ساختمان 9 بازگشتند. 'Sportcoat ،' او با ناراحتی گفت ، 'تحت طلسم شیطانی است. یک موجو در مورد وجود دارد. '

خانم ایزی کوردرو ، نایب رئیس انجمن ایالتی پورتوریکو ، که در واقع فقط 30 فوت دورتر ایستاده بود ، هنگامی که Sportcoat گلوله مروارید باستانی خود را به جمجمه دیمز نشان داد و بریدگی را از بین برد ، گفت: 'گانگستر شیطانی اسپانیایی' ، و او دقیقاً می دانست که این گانگستر چه کسی است و قصد داشت همه چیز را درباره پلیس به پلیس بگوید. البته همه می دانستند که او در مورد شوهر سابق دومنیکن خود ، خواکین ، که تنها دونده شماره های صادقانه پروژه ها بود ، صحبت می کند و اینکه او و خواکینش از روده های یکدیگر متنفر بودند و هر یک تلاش کرده بودند تا دیگری را در بیست سال گذشته دستگیر کنند سال ها. بنابراین وجود دارد که

داستان های مرتبط خواهر و برادرهای 'جاده پنهان دره' صحبت می کنند تمام 86 کتاب موجود در کلوپ کتاب اوپرا کتابهایی که زندگی اپرا را تغییر دادند

Hot Sausage ، سرایدار خانه های Cause Houses و بهترین دوست Sportcoat ، که هر روز پرچم را برافراشته و مراقبت های رایگان قهوه از مرکز بزرگسالان Cause Houses را انجام می داد ، در جلسه گفت که Sportcoat به دلیل بازی بیس بال سالانه بین Cause Houses و رقیب آنها ، خانه های دیده بان ، دو سال قبل لغو شده بود. او با افتخار گفت: 'Sportcoat تنها داور مجاز هر دو تیم است.'

اما این دومینیک لفلور ، احساس پخت و پز هائیتی ، که در ساختمان Sportcoat زندگی می کرد ، بود که به بهترین وجه احساسات همه را خلاصه می کرد. دومینیک تازه از یک دیدار 9 روزه برای دیدن مادرش در بندر او پرنس برگشته بود ، جایی که او منقبض شد و سپس ویروس عادی عجیب جهان سوم را که در نیمی از ساختمان او قرار داشت ، منتقل کرد ، باعث می شد ساکنان دست به گپ بزنند و بخورند و روزها از او دوری کنند. - اگرچه به نظر نمی رسید ویروس هرگز بر او تأثیر بگذارد. در حالی که داشت اصلاح می کرد ، دومینیک کل شیادی احمقانه را از طریق پنجره حمام خود دید. او وارد آشپزخانه خود شد ، برای خوردن ناهار با دختر نوجوان خود که با دمای 103 در حال لرزیدن بود نشست و گفت: 'من همیشه می دانستم که Sportcoat قدیمی یک کار بزرگ در زندگی انجام می دهد.'

واقعیت این است که ، هیچ کس در این پروژه ها واقعاً نمی دانست چرا Sportcoat به Deems شلیک کرد - حتی خود Sportcoat. شماس پیر نمی توانست بیش از این که چرا ماه به نظر می رسد از پنیر ساخته شده است ، یا چرا مگس های میوه ای می آیند و می روند ، یا اینکه چگونه شهر از بندرگاه Causeway بندر مجاور هر خیابان سبز رنگ می کند ، توضیح دهد که چرا او Deems را شلیک کرده است. روز پدی. شب قبل ، او خواب همسرش ، هتی ، را دید که در طوفان برف بزرگ سال 1967 ناپدید شده بود. Sportcoat دوست داشت آن داستان را برای دوستانش تعریف کند.

او مردی صلح جو و محبوب همه بود. پس چه اتفاقی افتاد؟

وی گفت: 'روز زیبایی بود.' 'برف مانند خاکستر از آسمان پایین آمد. فقط یک پتو بزرگ و سفید بود. پروژه ها بسیار مسالمت آمیز و تمیز بود. من و هتی آن شب خرچنگ خوردیم ، سپس کنار پنجره ایستادیم و مجسمه آزادی را در بندر تماشا کردیم. بعد خوابیدیم.

'در نیمه شب ، او مرا تکان داد بیدار. چشمهایم را باز کردم و نوری را دیدم که در اطراف اتاق شناور است. مثل کمی شمع بود. دور و دور آن رفت ، سپس از در بیرون رفت. هتی گفت ، 'این نور خداست. من باید گلهای ماه را از بندر بیاورم. او کتش را پوشید و بیرون آن را دنبال کرد. '

وقتی از او س askedال شد که چرا او بعد از او به بندر Causeway در نزدیکی او نرفت ، Sportcoat باورنکردنی بود. او گفت: 'او به دنبال نور خدا بود.' 'به علاوه ، فیل آنجا بود.'

او یک نکته داشت. تامی الفانت ، فیل ، یک بچه بزرگ بود و از ایتالیایی هایی که کت و شلوارهای نامناسب را ترجیح می داد ، استفاده می کرد و مشاغل ساختمانی و حمل و نقل خود را از یک اتومبیل قدیمی راه آهن در اسکله بندر در دو بلوک از خانه های Cause و فقط یک بلوک از کلیسای Sportcoat’s اداره می کرد. فیل و ایتالیایی های ساکت و ناخوشایند او ، که شب ها کار می کردند و خدا را می داند چه چیزهایی در داخل و خارج از آن اتومبیل باکس وجود دارد ، یک رمز و راز بود. آنها گریه را از همه ترساندند. حتی Deems هم که شیطانی بود با آنها گول نخورد.

مشاهده این پست در اینستاگرام

پستی که توسط Oprah’s Book Club به اشتراک گذاشته شده است (oprahsbookclub)

بنابراین Sportcoat تا صبح روز بعد منتظر شد تا به دنبال هتی بگردد. یکشنبه بود. او زود بلند شد. ساکنان پروژه هنوز در خواب بودند و برفی که تازه ریزش کرده بود تا حد زیادی دست نخورده بود. او مسیرهای او را تا اسکله دنبال کرد ، جایی که آنها در لبه آب به پایان رسید. Sportcoat به آب خیره شد و زاغی را دید که بالای سرش پرواز می کرد. او به دوستانش گفت: 'زیبا بود.' 'آن را چند بار دور ، سپس پرواز بالا و رفته بود.' او پرنده را تماشا کرد تا زمانی که از دید دور شود ، سپس از میان برف به سازه کوچک بلوک سنگ مخروطی که کلیسای باپتیست Five Ends بود ، رفت و جماعت کوچک آن برای مراسم هشت صبح خود جمع می شد. او دقیقاً در حالی که کشیش گی ، در بالای منبر خود در مقابل تنها منبع گرمائی کلیسا ، یک اجاق گاز قدیمی ایستاده بود ، در حال خواندن لیست دعای بیمار و خاموش بود ، وارد آنجا شد.

Sportcoat در میان چند نمازگزار خواب آلود در جایگاه خود قرار گرفت ، برنامه كلیسای كوچك و كوچكی را گرفت و با دست لرزان 'Hettie' را خط زد ، سپس آن را به خواهر گی ، كه لباس سفید پوشیده بود ، تحویل داد. . درست وقتی پاستور گی شروع به خواندن لیست با صدای بلند کرد ، او آن را به سمت شوهرش پیش برد و آن را به او تحویل داد. این لیست همیشه طولانی بود و به هر حال معمولاً همان اسامی را به همراه داشت: این یك بیمار در دالاس ، یكی دیگر در كویینز در جایی از دنیا رفت و البته خواهر پل ، بنیانگذار اصلی Five Ends. او 102 ساله بود و آنقدر در خانه قدیمی مردگان در بنسونورست زندگی می کرد که در واقع فقط دو نفر از اعضای جماعت او را به یاد می آوردند. در حقیقت این س wasال وجود داشت که آیا خواهر پل هنوز زنده است یا خیر ، و در جامعه کلی سر و صدا وجود دارد که شاید کسی - مانند کشیش - باید آنجا سوار شود و بررسی کند. پاستور گی گفت: 'من می رفتم ، اما من دندان هایم را دوست دارم.' همه می دانستند که سفیدپوستان بنسونوهرست علاقه به سیاه پوست ندارند. علاوه بر این ، کشیش با خوشحالی خاطرنشان کرد ، دهانه خواهر پل 4.13 دلار از طریق پست الکترونیکی هر ماه صادقانه می آمد ، و این نشانه خوبی بود.

این محتوا از {embed-name} وارد می شود. شما ممکن است بتوانید همان مطالب را در قالب دیگری پیدا کنید ، یا ممکن است بتوانید اطلاعات بیشتری را در وب سایت آنها پیدا کنید.

ایستاده در بالای منبر خود و با ناراحتی از بیمار و شاتو در لیست دعا ، پاستور گی کاغذی را که نام Hettie را داشت بدون چشم برهم زدن دریافت کرد. وقتی او نام او را خواند لبخندی زد و مسخره کرد: 'برادرت در روحت قدم بردار. همسر شاغل برای زندگی خوب است! ' این یک حفره خنده دار در Sportcoat بود ، که سالها کار ثابت نکرده بود ، در حالی که هتی تنها فرزندشان را بزرگ کرد و هنوز هم مشغول کار بود. Reverend Gee مردی خوش تیپ و خوش اخلاق بود که از یک شوخی خوشش می آمد ، گرچه در آن زمان خودش را از رسوایی خارج کرده بود ، که اخیراً در Silky's Bar در خیابان ون مارل دیده شده بود و سعی در تبدیل یک رهبر هادی زن مترو با مشاعره هایی به اندازه میلواکی او به دلیل آن با جماعت در یخ نازکی بود ، بنابراین وقتی کسی خندید ، چهره او سخت شد و نام هتی را با صدای بلند خواند ، سپس آواز 'Somebody’s Calling My Name' را خواند. جماعت وارد شدند و همه آنها آواز و دعا خواندند و Sportcoat حال بهتری داشت. Reverend Gee نیز همینطور.

آن شب هتی هنوز به خانه نیامده بود. دو روز بعد ، مردان فیل کشف کردند که هتی در نزدیکی ساحل اسکله شناور است و هنگام بیرون آمدن از آپارتمان ، صورت او را به آرامی با روسری ای که به دور گردن خود بسته بود ، پوشانده بود. آنها او را از خلیج بیرون کشیدند ، او را در پتوی پشمی پیچیدند ، و او را به آرامی روی یک دسته بزرگ برف سفید و تمیز در نزدیکی اتومبیل خواباندند و سپس به دنبال Sportcoat فرستادند. وقتی به آنجا رسید ، آنها یک پنجم اسکاچ را بدون هیچ حرفی به او تحویل دادند ، پلیس را صدا کردند و سپس ناپدید شدند. فیل هیچ سردرگمی نمی خواست. هتی از او نبود. اسپرت کت فهمید.

مراسم خاکسپاری هتی اسراف معمول مرگ در Five Ends Baptist بود. پاستور گی یک ساعت به خدمت تأخیر افتاد زیرا نقرس پاهای او را بسیار متورم کرده بود و نمی توانست کفش های کلیسایش را بپوشد. مدیر مراسم تشییع جنازه ، پیرمرد سفیدپوش موریس هارلی ، که همه او را هری دخترانه می گفتند پشت سرش ، زیرا خوب ... همه می دانستند که موریس ... خوب ، او ارزان و با استعداد بود و همیشه دو ساعت با بدن تأخیر داشت ، اما همه می دانست که هتی مانند یک میلیون دلار به نظر می رسد ، کاری که او انجام داد.

این تأخیر به پاستور گی فرصتی داد تا بتواند در مورد گل آرایی بین آشیانه گذاران رئیس شود. هیچ کس نمی دانست آنها را کجا قرار دهد. هتی کسی بود که همیشه می فهمید که گلها کجا می روند ، شمعدانی ها را در این گوشه و گلهای رز نزدیک این گلدان و آزالیاها را در کنار شیشه رنگی قرار می دهند تا این یا آن خانواده را راحت کند. اما امروز هتی میهمان افتخار بود ، این بدان معنا بود که گلها هلیمری پراکنده شده اند ، درست در جایی که تحویلچیان آنها را رها می کردند ، بنابراین برای فهمیدن این مسئله خواهر گی لازم بود که طبق معمول وارد عمل شود.

داستان های مرتبط 9 کتاب آنجلا دیویس را که باید بخوانید 25 مورد از جذاب ترین رمان های مهیج 13 بهترین رمان سفر جاده ای

در همین حال خواهر بیب ، ارگ نواز ارادی کلیسا ، که در سن پنجاه و پنج سالگی ضخیم بود ، صاف و قهوه ای به عنوان یک شکلات آب نبات شکلاتی بود ، به شکل وحشتناکی رسید. او یک بار در حال آمدن بود از سال گناه جامبوری ، یک شب تمام ، دو مشت ، مشروبات الکلی ‑ غوغا ، سوئیچ air رابطه عاشقانه زبان روبرو شد ‑ شیار ‑ لیسیدن و عشق ‑ لبخند زدن با دوست پسر گاهی او ، سوسیس داغ ، تا اینکه سوسیس به دلیل عدم تحمل از جشن ها کنار کشید. 'خواهر بیب ،' او یک بار به Sportcoat شکایت کرد ، 'یک آسیاب است ، و منظور من عضو نیست.'

او با یک سردرد کوبنده و یک شانه دردناک از نوعی کشیدن از سعادت زوزه شب گذشته وارد شد. او در حالی که جماعت به آنجا پرت می شدند ، در حالی که سر او به کلیدها بود ، در حالی که بدنش به لگن نشسته بود ، نشسته بود. بعد از چند دقیقه ، او مقدس را ترک کرد و به امید اتاق خالی خانمها به زیرزمین رفت. اما او در راه از پله ها پایین آمد و مچ پای خود را بد پیچید.

او بدون کفر و شکایت از ناحیه آسیب دید ، شادی شب گذشته را به توالت دستشویی خالی استفراغ کرد ، رژ لب خود را تازه کرد و موهایش را بررسی کرد ، سپس به محراب بازگشت ، آنجا که تمام سرویس را با مچ پا متورم به اندازه یک طالبی. پس از آن ، با عصبانیت و توبه ، به سراغ آپارتمان خود رفت و سمی را در هات سوسیس ، که نفس خود را از غرق شدن شب گذشته برگردانده بود و حالا بیشتر می خواست ، به آپارتمان خود برگشت. او مانند یک توله سگ به دنبال خانه اش حرکت کرد ، در حالی که نیمی از بلوک پشت سر او معلق مانده بود ، پشت بوته های توت که در مسیرهای عبور پروژه قرار گرفته بود ، خم شده بود. هر وقت خواهر بیب از روی شانه های خود نگاه می کرد و می دید کلاه خوکچه سوسیس داغ از بوته ها بیرون زده است ، عصبانی می شد.

او گفت: 'گیت رفته ، ورمینت' ، 'من کارم را با شما تمام کردم!'

این محتوا از اینستاگرام وارد می شود. شما ممکن است بتوانید همان مطالب را در قالب دیگری پیدا کنید ، یا ممکن است بتوانید اطلاعات بیشتری را در وب سایت آنها پیدا کنید.
مشاهده این پست در اینستاگرام

پستی که توسط Oprah’s Book Club به اشتراک گذاشته شده است (oprahsbookclub)

با این وجود Sportcoat ، در حالی که شب قبل زندگی هتی را در کنار دوست خود روفوس هارلی ، که از زادگاهش بود و بعد از سوسیس داغ بهترین دوست او در بروکلین بود ، جشن گرفت ، در شرایط عالی به کلیسا رسید. روفوس در چند خانه ای نگهبان نگهبانان مجاور در نزدیکی خانه های نگهبان بود و در حالی که او و سوسیس داغ با هم کنار نمی آمدند - روفوس اهل کارولینای جنوبی بود ، در حالی که سوسیس از آلاباما تبریک می گفت - روفوس ترکیبی ویژه از رعد و برق سفید ساخت که به کینگ کنگ معروف است. که همه ، حتی سوسیس داغ ، از آن لذت می بردند.

Sportcoat نام تخصص Rufus را دوست نداشت و در طول سال ها چندین نام برای آن پیشنهاد کرده بود. یک بار گفت: 'شما می توانید این چیزها را مانند هوک کیک بفروشید اگر به نام گوریل نباشد.' 'چرا آن را Nellie's Nightcap یا Gideon's Sauce نمی نامیم؟' اما روفوس همیشه این ایده ها را تمسخر می کرد. وی با اشاره به قهرمان سنگین وزن سیاه پوستان که چکش مانند مشت حریفان را از پا درآورد ، گفت: 'من قبلاً آن را سانی لیستون صدا می کردم ،' تا اینکه محمد علی کنار بیاید. ' Sportcoat موافقت می کرد که با هر نامی ، صاعقه سفید Rufus در بروکلین بهترین باشد.

'من همیشه می دانستم که Sportcoat قدیمی یک کار بزرگ در زندگی انجام می دهد.'

شب طولانی و خنده دار بود و صحبت در مورد شهرشان Possum Point بود ، و صبح روز بعد Sportcoat شکل خوبی داشت ، در اولین استخر Five Ends Baptist نشسته بود و لبخند می زد در حالی که خانمهای سفیدپوش بر سر او و دو بهترین خواننده سر و صدا می کردند در گروه کر بر سر تنها میکروفون کلیسا درگیر شد. دعواهای کلیسا معمولاً ناامیدکننده است ، امور پر سر و صدا ، پر از عقب زدن بی سر و صدا ، دسیسه ها و شایعات شایعه درباره برنج بد و لوبیا. اما این تفریح ​​عمومی بود ، بهترین نوع. دو عضو گروه کر ، Nanette و Sweet Corn ، معروف به پسر عموها ، هر دو سی ‑ خواننده زیبا و فوق العاده بودند. آنها به عنوان خواهر بزرگ شده بودند ، هنوز با هم زندگی می کردند و اخیراً در مورد یک جوان بی ارزش از پروژه هایی به نام پودینگ جنجال وحشتناک کرده بودند. نتایج فوق العاده ای بود. این دو با عصبانیت نسبت به یکدیگر موسیقی را خشمگین کردند و هرکدام سعی کردند از دیگری پیشی بگیرند و با وحشیانه ای باشکوه در مورد رستگاری آینده پادشاه و ناجی قدرتمند ما ، عیسی مسیح ناصری ، سر و صدا کردند.

کشیش گی ، با الهام از دیدن سینه های دوست داشتنی پسر عموها در حالی که غرش می کردند ، زیر لباسهایشان متورم می شود ، با مداحی صاعقه ای دنبال می شود تا شوخی خود را با هتی وقتی او در بندر مرده بود ، جبران کند ، که باعث می شد همه چیز به بهترین شکل تبدیل شود. خانه در حال رفتن به سرویس Five Ends Baptist سالها دیده بود.

Sportcoat با ترس و هیبت همه آنها را تماشا می کرد ، با تماشای تماشای عینک با تماشای تماشای کارگران Willing Workers با لباس های سفید و کلاه های فانتزی که در مورد او و پسرش Pudgy Fingers که کنار او نشسته بودند ، غوغا می کردند و سر و صدا می کردند. Pudgy Fingers ، بیست و شش شش ساله ، نابینا ، و گفته می شود که یک نیم قرص از ذهن او فاصله دارد ، از چربی کودکی به لاغری شیرین تبدیل شده است ، ویژگی های شکلاتی حکاکی شده او توسط عینک های گران قیمت تیره که توسط برخی از کارمندان آژانس خدمات اجتماعی فراموش شده فراموش شده بود ، پنهان شده بود. او به طور معمول همه چیز را نادیده گرفت ، اگرچه بعد از آن در وعده غذایی کلیسا غذا نمی خورد ، که برای Pudgy Fingers امری طبیعی نبود. اما Sportcoat آن را دوست داشت. وی پس از خدمات به دوستانش گفت: 'این بسیار عالی بود.' 'هتی دوستش داشت.'

این محتوا از اینستاگرام وارد می شود. شما ممکن است بتوانید همان مطالب را در قالب دیگری پیدا کنید ، یا ممکن است بتوانید اطلاعات بیشتری را در وب سایت آنها پیدا کنید.
مشاهده این پست در اینستاگرام

پستی که توسط Oprah’s Book Club به اشتراک گذاشته شده است (oprahsbookclub)

آن شب او خواب هتی را می دید ، و مانند اغلب اوقات عصرها که او زنده بود ، به او عناوینی از خطبه هایی را که قصد داشت روزی تبلیغ کند ، به او گفت ، که معمولاً او را سرگرم می کرد ، زیرا او همیشه این عناوین را داشت اما هرگز محتوا را نداشت: مرغ گفت: 'خدا گاو را برکت دهد' ، 'من او را به خاطر ذرت تشکر می کنم' و 'بو!' اما در آن شب به نظر می رسید كه او عصبانی است ، با یك لباس بنفش روی یك صندلی نشسته و پاهایش را صلیب كرده ، هنگام گفتگو با اخم به او گوش می دهد ، بنابراین او را در خبرهای خوشحال مراسم تشییع جنازه اش به روز كرد. او به او گفت که چقدر خدمات او زیبا بود ، گلها ، غذا ، سخنرانی ها و موسیقی ، و چقدر خوشحال بود که بال های خود را دریافت کرده و به پاداش خود رسیده است ، هرچند می توانست کمی راهنمایی در مورد چگونه او می تواند امنیت اجتماعی او را بدست آورد. آیا او نمی دانست که ایستادن در صف مرکز شهر در دفتر تأمین اجتماعی درد بزرگی است؟ و در مورد پول باشگاه کریسمس که او جمع آوری کرد ، جایی که اعضای Five Ends هر هفته پول می انداختند تا بتوانند هدیه های کریسمس را در دسامبر برای بچه های خود بخرند ، چه می کنید؟ هتی خزانه دار بود ، اما هرگز نگفته بود كه كجا پول را پنهان كرده است.

وی گفت: 'همه از جک خود می پرسند.' 'باید به کجا پنهان کنی.'

وقتی هتی در یک لکه چروکیده در بدن خود قرار گرفت ، این سوال را نادیده گرفت. وی گفت: 'دیگر با کودک درون من صحبت نکنید.' 'شما پنجاه و یک سال در کودک با من صحبت می کنید.'

'پول کجاست؟'

'سوراخ مدفوع خود را بررسی کنید ، شما سگ نوشیدنی هستید!'

'ما نیز چند تراشه در آنجا قرار داده ایم ، می دانید!'

'ما؟' پوزخندی زد. 'تو در طی بیست سال یک سکه به آنجا نریختی ، شادی-آب-شیرین ، تنبل ، بی ادب خوب!' او ایستاد ، و درست مثل این که آنها خاموش بودند ، مانند روزهای گذشته با هم بحث می کردند ، یک جدال گربه ای که به یک نزاع معمول خروشان ، آتش سوزی ، الاغی تبدیل شد که پس از بیدار شدن او ادامه داشت ، و او را مثل همیشه دنبال کرد ، با دستانش را بر روی باسن خود انداخت ، و در حالی که زینگرز سعی در دور شدن داشت ، جوابهایش را از روی شانه اش جمع کرد. آنها آن روز و روز دیگر را با هم بحث كردند و درست از طریق صبحانه ، ناهار و تا روز دیگر سر و صدا كردند.

داستان های مرتبط بیش از 100 نویسنده عجیب و غریب کتابهای FGB خود را به اشتراک می گذارند 28 بهترین کتاب برای خواندن در این بهار وقتی نمی توانید بخوابید چه بخوانید

برای یک فرد خارجی ، به نظر می رسید Sportcoat هنگام انجام وظایف معمول خود با دیوارها صحبت می کند: در اتاق دیگ بخار پروژه ها برای یک خرناس سریع با سوسیس داغ ، از پله ها به آپارتمان 4G عقب بروید ، دوباره بیرون بروید تا Pudgy Fingers را به آنجا ببرید اتوبوس او را تحویل گرفت تا او را به مرکز اجتماعی نابینایان ببرد ، سپس برای کار در کارهای عجیب و غریب همیشگی خود بیرون برود و دوباره به خانه برگردد. هر کجا که می رفت هر دو سر و صدا می کردند. یا حداقل Sportcoat این کار را کرد. همسایگان البته نمی توانستند هتی را ببینند: آنها فقط به او خیره شدند و با کسی صحبت نمی کرد که کسی نمی دید. Sportcoat وقتی به آنها خیره می شدند هیچ توجهی به آنها نمی کرد. سر و صدا با هتی طبیعی ترین کار در جهان بود. او این کار را به مدت چهل سال انجام داده بود.

باور نمی کرد. دیگر چیز کوچک لطیف ، خجالتی و شیرینی که در Possum Point خیز خورده بود ، هنگامی که آنها به ذرت بلند باغ پدرش ریختند ، از او بیرون آمد و او شراب را از روی پیراهن او ریخت و مشاعره هایش را انگشت زد. حالا او همه نیویورک بود: بی ادب ، دهان و شاداب ، در عجیب ترین روزهای روز از هیچ کجا ظاهر می شد ، و هر بار کلاه گیس لعنتی جدیدی بر سر خود می بست ، که به گمان او چیزی بود که از او دریافت کرده بود خداوند به عنوان هدیه ای برای مبارزات زندگی اش. صبحگاهی که شلیک کرد ، به او گفت که او به عنوان یک سرخ ظاهر شده بود ، که او را مبهوت کرده بود ، و بدتر از آن ، او عصبانی شد وقتی که او برای چندمین بار در مورد پول کلوپ کریسمس پرسید.

'زن ، آنها دلار کجا هستند؟ من باید با تراشه های مردم آشنا شوم. '

'من نباید آن را بگویم.'

'این دزدی است!'

'ببینید چه کسی صحبت می کند دزد پنیر! '

آخرین ترکش او را گنگ کرد. برای سالها ، اداره مسکن شهر نیویورک ، انبوهی از بوروکراسی متورم ، کانونی برای گریز ، پیوند ، بازی ها ، بی ادبی پائولا ، پدران ضرب و شتم ، رکابزنان بازپرداخت و منصوبان سیاسی زمان دیگری که بر خانه های علت و سلطنت سلطنت می کردند هر یك از دیگر پروژه های مسكونی چهل و پنج نیویورك با ناكارآمدی متكبرانه ، به طرز غیرقابل توجیهی گوهر خارق العاده ای از هدیه به خانه های Cause: پنیر رایگان را لك كرده بود. چه کسی دکمه را فشار داده ، چه کسی اسناد را پر کرده است ، چه کسی پنیر را به طرز جادویی نشان داده است ، هیچ کس نمی داند - حتی Bum ‑ Bum ، که آن را برای او ساخته است علت بودن سالها برای پیدا کردن منشا پنیر.

چه کسی پنیر را به طرز جادویی ظاهر کرد ، هیچ کس نمی دانست.

فرض بر این بود که این امر از طرف مسکن آمده است ، اما هیچ کس آنقدر احمق نبود که بتواند با خواستگاری از مرکز شهر برای بیدار کردن این جانور. چرا زحمت؟ پنیر رایگان بود. این سالها مانند ساعت کار می کرد ، هر شنبه اول ماه ، و در ساعات پایانی در اتاق دیگ بخار Hot Sausage در زیرزمین ساختمان 17. مانند جادو می رسید. ده جعبه از آن ، تازه در تکه های پنج پوندی سرد شده است. این پروژه های مسکونی قدیمی 'غذای پنیر' نبود. و همچنین مواد پنیر سوئیسی بدبو ، دلمه ، و اکراه ربوده شده از یک مکان خداحافظی بودگا ، جمع آوری قالب در یک ویترین کثیف در حالی که موش ها شبانه آن را می خزیدند ، به برخی مکنده های تازه از سانتو دومینگو فروخته شد.

این تازه ، غنی ، بهشتی ، آبدار ، نرم ، خامه ای ، بوسه-الاغ من ، گاوها-باید-برای-این ، بسیار شور و شور ، الاغ ، پنیر سفید خوب ، پنیر برای مرگ ، پنیر به شما را خوشحال کنیم ، پنیر برای ضرب و شتم رئیس پنیر ، پنیر برای پنیر بزرگ ، پنیر برای پایان دادن به جهان ، پنیر بسیار خوب باعث الهام بخشیدن به یک خط در هر شنبه اول ماه می شود: مادران ، دختران ، پدران ، پدربزرگ و مادربزرگ ، معلول در صندلی های چرخدار ، بچه ها ، اقوام از خارج از شهر ، مردمی سفیدپوست از ارتفاعات بروکلین ، و حتی کارگران آمریکای جنوبی از کارخانه پردازش زباله در خیابان کنکورد ، همگی با صبر و حوصله در یک صف ایستاده بودند که از فضای داخلی دیگ بخار داغ سوسیس گرفته تا درب بیرونی ساختمان 17 ، از سطح شیب دار به سمت پیاده رو بالا بروید ، در اطراف ساختمان و به میدان نزدیک میله پرچم پیچ بزنید. افراد بدشانس در انتهای خط مجبور شدند که به طور مداوم از روی شانه های خود برای پلیس مراقبت کنند - آزاد یا نه ، چیزی که این خوب باید از زاویه برخوردار باشد - در حالی که کسانی که در نزدیکی خط قرار دارند با نگرانی بزاق می کشند و با امید به جلو می روند تأمین دوام خواهد داشت ، دانستن اینکه برای دیدن پنیر و سپس شاهد پایان یافتن عرضه ، مشابه تجربه ناگهانی وقفه انسداد است.

به طور طبیعی ، تمایل Sportcoat با توزیع کننده بسیار مهم آن کالا ، Hot Sausage ، تضمین می کند که هر نوع تقاضا چیست ، که همیشه خبر خوبی برای او و هتی بود. هتی مخصوصاً آن پنیر را دوست داشت. بنابراین شکافش در این مورد او را عصبانی کرد.

'تو آن پنیر را خوردی ، نه؟' Sportcoat گفت. 'شما هر وقت آن را مثل یک سگ قصاب می خورید. دزدیده شده یا نه. خوشت اومد.'

'این از طرف عیسی بود.'

این محتوا از {embed-name} وارد می شود. شما ممکن است بتوانید همان مطالب را در قالب دیگری پیدا کنید ، یا ممکن است بتوانید اطلاعات بیشتری را در وب سایت آنها پیدا کنید.

این او را وحشی کرد ، و او او را آزار داد تا اینکه ناپدید شد. درگیری های آنها ، در هفته های قبل از تیراندازی ، چنان داغ شده بود که او شروع به تکرار مشاجره با خودش قبل از ظهور کرد ، در غیاب او مشروبات الکلی می نوشید تا افکارش را روشن کند و تار عنکبوت را از ذهن پاک کند تا بتواند او را بیرون بکشد به وضوح استدلال کنید و به او نشان دهید که رئیس یک بار حضور خود را نشان می دهد ، که باعث می شود او از نظر ساکنان خانه های Cause Homes عجیب تر به نظر برسد ، دیدن Sportcoat در سالن که بطری کینگ کنگ خانگی Rufus را در هوا نگه داشته و به هیچ کس در داخل گفت به خصوص ، 'چه کسی پنیر را می آورد؟ عیسی یا من؟ اگر من کسی هستم که در صف پنیر ایستاده ام ... و من کسی هستم که پنیر را می آورم. و من کسی هستم که پنیر را در زیر باران و برف به خانه منتقل می کنم. چه کسی پنیر را می آورد؟ عیسی یا من؟ '

بنابراین ورزش کمی دیوانه بود. هر کس در این دلیل دلیلی داشت که کمی چپ دست بماند.

دوستانش بهانه کردند. همسایگانش آن را نادیده گرفتند. خانواده کلیسایی وی در Five Ends شانه بالا انداختند. معامله بزرگ بنابراین ورزش کمی دیوانه بود. همه افراد در این دلیل دلیل کمی چپ بودن بودند. Neva Ramos ، زیبایی دومنیکن در ساختمان 5 را ببینید که یک لیوان آب روی سر هر مرد به اندازه کافی احمق ریخت تا زیر پنجره او بایستد. یا دوب واشنگتن از ساختمان 7 ، که در یک کارخانه قدیمی در اسکله Vitali می خوابید و هر زمستان برای سرقت از فروشگاه در همان فروشگاه مواد غذایی Park Slope ، ویران می شد. یا ب ام ‑ بوم ، که هر روز صبح قبل از کار در مقابل تصویر عیسی سیاه رنگی که روی دیوار پشتی پنج انتها نقاشی شده بود می ایستاد تا با صدای بلند برای نابودی شوهر سابق خود دعا کند ، تا خداوند توپ های خود را به آتش بکشد. و ممکن است مانند دو پنکیک کوچک و صاف شده سیب زمینی بر روی ماهیتابه پچ پچ کنند. همه چیز قابل توضیح بود. رئیس او در کار خود ظلم کرد. دوب واشنگتن یک زندان گرم می خواست. خواهر بوم ... شوهر بوم او را به خاطر یک مرد ترک کرد. پس چی؟ هرکسی دلیل این را داشت که دیوانه شود. عمدتا یک دلیل خوب در پشت همه چیز وجود داشت.

تا اینکه Sportcoat به Deems شلیک کرد. این متفاوت بود. تلاش برای یافتن دلیل در این مورد مانند این بود که بخواهید توضیح دهید چگونه Deems از یک درد ناز در الاغ و بهترین بازیکن بیس بال که پروژه ها تاکنون دیده اند به یک گوشت خوار وحشتناک ، سم فروش و قاتل با تمام جذابیت یک چرخه دار تبدیل شد. غیرممکن بود.

Bum ‑ Bum گفت: 'اگر هیچ محدودیت زمانی برای پیش بینی کوکی های ثروت وجود نداشته باشد ، Sportcoat می تواند آن را انجام دهد.' 'اما خارج از آن ، من فکر می کنم که او در لیست کوتاه است.' حق با او بود همه موافق بودند. Sportcoat مردی مرده بود.


برای راه های بیشتر برای بهترین زندگی خود به علاوه همه چیز اپرا ، برای دریافت خبرنامه ما ثبت نام کنید!

این محتوا توسط شخص ثالث ایجاد و نگهداری می شود و برای کمک به کاربران در ارائه آدرس های ایمیل خود ، در این صفحه وارد می شود. شما می توانید اطلاعات بیشتر در مورد این و محتوای مشابه را در piano.io تبلیغات پیدا کنید - ادامه مطلب را در زیر بخوانید