رابین کرافورد در مورد رابطه اش با ویتنی هوستون در برابر لنا وایته صحبت می کند
کتابها
تقریباً چهار دهه از بازی رابین کرافورد در بسکتبال کالج می گذرد ، اما وقتی به این مسابقات می رسد یا دفاتر در شهر نیویورک یک روز صبح خنک ، او با کلاهبردار یک ورزشکار قدم می زند. چهره او هر زمان که همسرش ، لیزا ، به راه خود نگاه می کند ، روشن می شود ، اما در غیر این صورت ، او یک بیان جدی می پوشد. صدای او نرم و انرژی اش آرام است - در واقع بسیار آرام ، به طوری كه باور كردن این زن در آستانه انتشار خاطرات جنجالی درباره رابطه اش با یكی از برجسته ترین ستاره های پاپ تاریخ دشوار است.
کرافورد در یکی از سه خواهر و برادر ، یکی از سه خواهر و برادر ، در شرق اورنج ، نیوجرسی بزرگ شد ، دختر یک مادر تنها که پس از سالها بدرفتاری شوهرش را ترک کرد. در سال 1980 ، او 19 ساله بود ، تابستان از دانشگاه به خانه می آمد و در اردوگاه مرکز اجتماع مشغول به کار بود که با یک مشاور 17 ساله به نام ویتنی (که در آن زمان با نام مستعار کودکی 'Nippy' یا 'Nip' شناخته می شد) آشنا شد. دوستی آنها سریع بود ، با کوکائین و موسیقی متن دهه 80 آهنگ های Chaka Khan و Donhahahaway تقویت شد. اما پیوند آنها نیز به سرعت صمیمی شد ، رابطه ای فشرده که دو سال قبل از پایان یافتن رابطه هوستون قبل از امضای قراردادش با آریستا رکوردز ادامه داشت. هر نیمی از زوجین عهد خود را برای جلوگیری از جسمی بودن در صفحات کتاب مقدس آبی که هوستون به کرافورد داده بود ، نوشتند. وعده آنها این بود که دوست باشند ، مهم نیستند ، با تمرکز بر تصویر بزرگتر: حرفه ویتنی هوستون. و به مدت 20 سال ، کرافورد ابتدا به عنوان دستیار هوستون ، و بعداً به عنوان مدیر خلاق ، به آن ماموریت اختصاص داشت.

انتشار آهنگی برای تو: زندگی من با ویتنی هوستون چند سال پس از دو مستند پر سر و صدا می آید: اول ، 2017’s آیا می توانم من باشم ، که شامل تصاویر بایگانی دیده نشده از تور جهانی هوستون در سال 1999 است. و سپس وجود داشت 2018 ویتنی ، که ظهور و سقوط بعدی هوستون را به دست مصرف مواد مخدر ، با مصاحبه از خانواده و دوستانش به تصویر کشید. در هر دو فیلم ، اعضای اردوگاه هوستون در مورد گمانه زنی های پیرامون کرافورد و هوستون صحبت کردند و شایعاتی را که دوستانه آنها کاملاً پلاتونیک نبوده و حتی اشاره به اختلاف بین کرافورد و شوهر هوستون ، خواننده بابی براون ، تأیید کرد.

پس از بیش از 30 سال دور از چشم مردم ، کرافورد - اکنون 56 ساله ، با لیزا ازدواج کرده و با دوقلوهای 10 ساله در نیوجرسی زندگی می کند - به طرز شگفت آوری در آهنگی برای تو: زندگی من با ویتنی هوستون . از اولین باری که هوستون نوجوان پیشنهاد مشترکی به کرافورد داد تا روزی که کرافورد پس از عصبانیت بابی براون از تیم هوستون جدا شد ، نویسنده احساساتی می نویسد ، بلکه صریحاً می نویسد. کرافورد دید که بین لحظات پر آب و هوا اینترنت بسته خواهد شد - بعد از همه ، با صندلی ردیف جلو به زندگی و حرفه بهترین دوستش همه چيز - داستان رسیدن به سن وجود دارد. یک آهنگ برای تو ممکن است زندگی ویتنی هوستون باشد ، اما این داستان کرافورد است ، یکی از زنی که خانواده خود را به دلیل ایدز از دست داد ، هنگام تماشای مارپیچ بهترین دوست خود ، با سو substance مصرف مواد دست و پنجه نرم کرد و مدتها قبل از اینکه جامعه آغوش باز شود ، مایع بزرگ جنسی شد مکالمات در مورد یکنواختی

وقتی لنا وایت برای مصاحبه با کرافورد حاضر می شود ، یک دستیار و شریک خلاقش ، ریشی راجانی ، او را همراهی می کنند. این یک خدمه بسیار کوچکتر است - و خودخواهانه - بیش از آنچه که از فیلمنامه نویس و بازیگری که از محبوبیت رسانه ای انتظار می رود از زمان تبدیل شدن به اولین زن سیاه پوست که برنده جایزه امی برای نوشتن برجسته برای یک سریال کمدی برای اپیزود خود شده است ، انتظار می رود. استاد هیچ در سال 2017. از آن زمان ، Waithe مجموعه تحسین شده Showtime را ایجاد کرده است چی ، و این ماه او آزاد خواهد شد ملکه و لاغر ، فیلم عاشقانه قدرتمند - و به موقع - که او نوشت که قبلاً جنجال اسکار را به خود جلب کرده است.
Waithe یک ساعت زودتر برای این مصاحبه می رسد. او که یک مادام العمر و جان سخت طرفدار ویتنی هوستون بود ، او را بلعید یک آهنگ برای تو در عرض سه روز مشتاق است که کرافورد را از تأثیر او بر روی او مطلع کند. وایثه هنگامی که برای اولین بار ملاقات می کنند به او می گوید: 'من در این دنیا وجود ندارم بدون اینکه تو به اندازه اصالت باشی.' 'چون بله ، من در تماشای ویتنی هوستون در تلویزیون بزرگ شدم ، اما همیشه صفر می کردم شما . شما باید برای کسی خاص باشید که از ویتنی هوستون بگذرد و 'چه کسی است' را انتخاب کند که؟ '
وایت اضافه می کند که حتی قبل از اینکه به طور کامل هویت کویر خود را درک کند ، با کرافورد ارتباط برقرار کرد. 'من خودم را در تو دیدم. و من نمی دانستم چرا در آن زمان من جوانی بودم که هنوز زبان نداشتم تا بفهمم من کی هستم. اما من می دانستم که مثل بقیه نیستم. که ، من میدانستم.'
و سپس ، در حالی که آسمان خاکستری مزاجی از پنجره کنار آنها باران می بارد ، رابین کرافورد داستان خود را برای لنا وایت تعریف می کند - راه خود را.

ویتنی هوستون به اندازه پای سیب آمریکایی است. او برای من آمریکایی است. او یک نماد است. داشتن صندلی ردیف جلو در آن سفر چگونه بود؟ چگونه از هوش احساسی برخوردار بودید و در عین حال که دستیار او بودید ، بهترین دوست خود را با همه دنیا به اشتراک بگذارید؟
من از همان ابتدا می دانستم که در زندگی ویتنی هوستون چه نقشی را بازی می کنم. او این را کاملاً واضح بیان کرد. دستگاه - و وقتی می گویم 'دستگاه' ، منظورم شرکت ضبط است - در آن زمان بود بسیار بزرگتر و بیشتر مردان تقریباً همه آن را کنترل می کردند. بنابراین به محض امضای قرارداد ثبت ، ناگهان اوضاع بسیار پیچیده تر شد و او دانست که نمی تواند همزمان دو مکان باشد - و من به عنوان بهترین دوست او ، او را بهتر از دیگران می شناختم.
بنابراین نقش من این بود: 'من باید از او محافظت کنم و به او اطلاع دهم که چه اتفاقی می افتد.' من 15 دقیقه زودتر از موعد به برنامه بعدی او می رسیدم تا انرژی بیشتری را در اتاق داشته باشم تا وقتی او به آنجا رسید ، بتوانم به او بگویم چه انتظاری دارد.
ما یک تیم بودیم. ما همیشه می دانستیم که او هدف بزرگ تری دارد و برای این کار آماده بودیم. ما نترس ، وحشی ، باهوش ، زیبا ، قوی و مصمم بودیم. او مرا داشت ، من او را داشتم. و چشمان ما هرگز یکدیگر را ترک نکردند. اما من نقش خود را می دانستم. من شماره دو بودم.

مدت هاست که بسیاری از ما می خواهیم از شما بشنویم. اما سوال بسیاری از افراد این خواهد بود که 'چرا اکنون؟' من شخصاً خوشحالم که این فرصت را پیدا کردید که قطعه خود را بگویید ، زیرا در این سال ها صحبت های زیادی در مورد شما و ویتنی شده است. شما وارد کتاب [مادرش] سیسی هوستون ، در کتاب بابی براون می شوید. بابی حتی چیزی مانند این جمله را گفت ، 'اگر رابین به اطراف گیر می کرد ، ویتنی هنوز زنده بود' ، که سخنان بسیار سنگینی بود. بعد از این همه سال ، چه چیزی باعث شد شما بگویید 'وقت آن است؟'
سالها در سکوتم آرامش داشتم. وقتی دخترش بابی کریستینا [در سال 2015] از دنیا رفت ، آن وقت بود که من برای اولین بار نیاز به ایستادن را احساس کردم ، نحوه برخورد مردم با بابی ، ویتنی ، دوستی ما و نسخه آنها از داستان من را شنیدم. و احساس کردم میراث دوستم در زیر همه اینها دفن شده است. آن وقت بود که مجبور شدم از نیپ در مورد نوشتن این کتاب س askال کنم. من در آنجا نشستم و از او بالاتر گفتم: 'می خواهی چه کار کنم؟ میفهمی چرا الان؟ ' احساس بله ، این تصفیه من بود. وقتی در وجودم احساس كامل كردم كه می توانم اعتماد به نفس داشته باشم تا بایستم و میراث او را از سطل آشغال بیرون بیاورم ، آن را بلند كنم و دوباره در دستان او قرار دهم ، ضمن اینكه از دوستی ما نیز احترام می گذارم ... آن وقت بود كه احساس آمادگی كردم.

من می گویم ، و منظور من این است که به عنوان یک تعارف: من فکر می کنم شما در صحبت کردن در مورد برخی اتفاقات بسیار مودب هستید.
آره من سعی نمی کنم به مردم برگردم
شما در مورد ملاقات هر دوی شما به عنوان مشاور اردوگاه در دوران نوجوانی می نویسید. من خیلی دوست داشتم که چطور تقریباً بلافاصله مثل این می شوی ، 'مرد نگاه کن ، او فرشته نبود'. شما توصیف می کنید که مفصل را از سوتینش بیرون می کشد. اما پس از آن یک تقارن وجود دارد که او مانند او می گوید: 'یو ، بیا تا در کلیسا آواز بخوانم'.
او دختر بدی بود. نیپ شما را به دردسر می اندازد!
بنابراین مسئله اینجاست. من فکر می کنم همه مردم سوال یکسانی دارند. 'آیا شما با هم بودید ، یا نه؟' چیزی که من ، به عنوان یک شخص بی احترام ، خودم را دوست دارم این است که وقتی شما در دوران نوجوانی صمیمی بودید در حال توصیف هستید ، به نظر من ، بیشتر از داستان های زنان جوان هیچ تفاوتی ندارد. فکر می کنم آنچه شما توصیف می کنید بسیار معصوم است.
داشتیم همدیگر را کاوش می کردیم.
اما پس از آن تصمیم می گیرید به رابطه فیزیکی خود پایان دهید. و چندی نگذشته که با هم زندگی می کنید. و اگر بتوانم آن را 100 نگه دارم ، همانطور که آن را خواندم ، گفتم: 'این احساس یک فاجعه است که انتظار دارد اتفاق بیفتد.'
اما چرا؟
چون ، یو ... نگاه کن حتی اگر شما در مورد پایان دادن به آن مکالمه ای داشتید ، شما یک انسان هستید - نمی توانید احساسات را سریع خاموش کنید. شما در مورد زندگی مشترک و تماشای قرار ملاقات مخفیانه او با جرمین جکسون ... که در آن زمان ازدواج کرده بود ، می نویسید. با توجه به سابقه خود چگونه می توانستید با همه اینها کنار بیایید؟
خوب ، ما یک دیدگاه داشتیم ، و آن تحقق رویای او بود. من مدرسه را ترک کردم تا معشوق او نباشم ، بلکه در کنار او باشم. کار و تماشای طلوع او. من به آرزویی که او نقاشی کرده بود ایمان داشتم. وقتی او را در کلیسا دیدم ، انرژی را احساس کردم. من شاهد بودم من می دانستم که او یک هدیه قدرتمند برای لمس مردم دارد که بسیار بزرگتر از هر یک از ما بود.

بنابراین تا آنجا که می توانیم جایگاه خودمان را بدست آوریم ... باور کنید اگر آن زمان با من به آنجا برگشته بودید ، این کاملا طبیعی به نظر می رسید. من فقط سعی می کردم بزرگ شوم و از خانه پدر و مادرم بیرون بیایم ، در همان زمان که ما سعی می کردیم ریتم خود را بدست آوریم و آرزویش را ادامه دهیم. و بیش از هر چیز دیگری ، ما دوست بودیم.
بله ، ما اولین تابستان را با هم خوردیم ، در مورد همه چیز صحبت کردیم ، در مورد موسیقی صحبت کردیم ، اوقات خود را با هم سپری کردیم ، با هم رفتار نامناسبی داشتیم. شما اسمش را بگذارید ، ما این کار را کردیم. ما با همه اینها صمیمی بودیم و قسمت فیزیکی آن مانند رودخانه بود. ما هر دو غواصی کردیم و آنجا خوبی وجود داشت. اما تصویر بزرگ همیشه جایی بود که او می رفت. و دوستی ما پایه و اساس بود.

رابین کرافورد هنگام نوشتن کتابش با ده ها جعبه یادگاری از زمان کار با هوستون روبرو شد یک آهنگ برای تو .
با احترام از رابین کرافورد ، عکس برداری از آلی هالوویس otherال دیگر من این است که ، و ما کمی به جلو می پریم - اما نمی توانم تصور کنم که در روز عروسی با بابی براون به عنوان کنیزک افتخار شما باشم.
در آن زمان ، ما آنقدر گذشته بودیم که اما من می گویم احساس کردم که به نوعی او را از دست داده ام. زیرا در آن زمان وقتی زن ازدواج می کرد بسیار زیاد بود ، شما آنها را از دست می دهید ، زیرا آنها کاملاً به ازدواج خود متعهد هستند. بنابراین ، احساس کردم وقتی در روز عروسی به او نگاه می کردم و زندگی اش را با شخص دیگری پیوند می داد ... این را در چشمان او دیدم که دارم او را از دست می دهم.
آیا در مورد ازدواج او با بابی شک داشتید؟
اصلا. من واقعاً دوست داشتم این برای دوستم مفید باشد. من هر تصویری را که او برای خودش ببیند می خواستم - می خواستم او خوشبخت باشد. ببینید ، من شایعات مربوط به بابی را درست مثل او شنیدم. من چیزی بیش از آنچه دیگران می دانستند درباره او نمی دانستم. اینکه او یک زن زن است ، اینجا با این یکی ، آن یکی تمام شده است. اما او با ویتنی وسواس داشت. بعداً ، فهمیدم که بابی هرگز نیپ را نمی شناسد. او هرگز دوست او نبود.
اما تا آنجا که تماشای قرار ملاقات او با افراد دیگر ... وقتی فهمیدم که او با جرمین جکسون قرار دارد ، بیشتر ناامید شدم که احساس کرد نمی تواند مثل یک دوست دختر با من صحبت کند. منظورم این است که او یک جکسون است! ما با عشق به جکسون بزرگ شدیم. اگر ما دوست بودیم ، چرا نمی توانستیم در مورد آن صحبت کنیم؟
من در مورد آن شب می نویسم وقتی با او درمورد آنچه بین آنها می گذرد مواجه شدم ، اینکه چگونه احساس می کنم چیزی بین آنها وجود دارد. بنابراین اگر می خواهید در مورد قسمت جسمی بین من و ویتنی صحبت کنید ... بله ، من احساس می کردم که او با افراد دیگر فیزیکی است ، از جرمین شروع می کند .. نیازی نبود که او به من بگوید. و گریه کردم.

من درک کنید که زمان دیگری بود و در آن زمان شاید هیچ راهی برای گفتگو در مورد روابط صمیمی شما وجود نداشت ، زیرا به نظر می رسد هر دو احساس می کردید راهی برای تکامل وجود ندارد. اما در آن مرحله از رابطه شما ، آیا او قادر به گفتن بود ، 'آیا شما با این خوب هستید؟ این برای شما عجیب است؟ '
نه ، اینطور نیست ، 'آیا شما با این خوب هستید؟' من داشته است خوب باشد ، زیرا ما قبلاً گفته بودیم چه چیزی برای ما بهتر است ، چه بهترین سفر.
اما احساسات احساسات هستند.
احساسات احساساتی هستند ، به همین دلیل او فقط آنجا ایستاده بود و اجازه داد با پاره کردن اتاق ، عصبانیت خود را بیرون دهم. و سپس او گفت: 'خوب ، حالا آن را تمیز کن.'
وقتی اشاره کردید که او همزمان با ادی مورفی و بابی قرار ملاقات داشت ، اما ادی وقت روز را به او نمی داد ... من از این موضوع واقعاً شوکه شدم. به خصوص این واقعیت که ادی در روز عروسی خود با ویتنی تماس گرفت تا به او بگوید با بابی ازدواج نکن.
این آجیل بود. در روز عروسی ، ویتنی درمورد تماس خود به من می گوید ، و من به عنوان کنیزک افتخار در حالی که او آماده می شود در اتاق هستم و بیرون آن ، و من فقط گوش می دهم. من واقعاً نمی دانستم چه چیزهایی با او و ادی در جریان است. تنها چیزی که دیدم این بود که دوست من در حال تعقیب پسری است که لیاقت او را ندارد.

من فکر نمی کنم ادی هرگز علناً در مورد آشنایی آنها صحبت کند ، حتی اگر تصاویر واضحی از آنها در کنار هم وجود داشته باشد.
او آنها را دوست خواند ، اما کسی را به من نشان نداد که یک دوست متفکر باشد. اما او وقت زیادی را با ادی گذراند ، به یاد دارم که چند پیراهن او را داشت. او او را دوست داشت. ویتنی بچه های پوست تیره را دوست داشت. او نوعی داشت. مانند او هرگز با یک مرد سفیدپوست دیدار نکرده است. [می خندد] و می دانید چه؟ ویتنی و دستیار شخصی خود سیلویا و من گفت که او قصد ندارد با بابی جدی شود. هرچه می گذشت ، او علائمی نشان می داد که قلب او واقعاً با ادی بوده است.
پس وقتی فهمیدید او با بابی ازدواج می کند ، این برای شما چطور بود؟ آیا شما مانند این بودید ، خوب ، این چگونه بر ما تأثیر می گذارد؟ آیا من باید با این شخص مقابله کنم؟ ' یادم هست در مستند آیا می توانم من باشم ، فیلمی از او وجود دارد که سعی می کند با شما صحبت کند. و به نظر می رسد شما کمی از او رنجیده اید.
آه ، من در آن تور از او اذیت شدم ، زیرا او آزار دهنده بود. اما باحال بودیم. هیچ شورت و دستکش بوکس Everlast و همه چیزهایی که مردم دوست دارند در مورد من و بابی بگویند وجود نداشت. هرگز دستش را به سمت من بلند نکرد. اکنون ، من هیچ وقت با او گفتگوی واقعی نداشته ام - از نوعی که با کسی ارتباط برقرار می کنید ، می نشینید و با او صحبت می کنید. من فقط شاهد اجرای بابی بودم. این همان چیزی است که من آن را صدا می کنم. می دیدم که او رفتاری دارد که ... شاید ، این حسادت بوده است ، یا ممکن است اشتباه کنی که او محافظت از ویتنی را بر عهده داشته است. اما من این مکالمه را با ویتنی در این باره نداشتم.
و من در این کتاب می نویسم ، من می توانم برای کسی از ویتنی هدیه بخرم. و بابی تلنگر می زد. وقتی منظورم تلنگر است ... آن وقت است که او به صورت من برخورد می کند. و ویتنی چیزی نمی گفت.
و این همان اتفاقی است که وقتی در نهایت تیم ویتنی را ترک کردید ، اتفاق افتاد. شما از طرف ویتنی برای جورج مایکل پیراهنی خریدید ، و بابی ناراحت شد و ویتنی هیچ کاری نکرد - و این آخرین قطره ای بود؟
آره این تجمعی بود. من طی این سالها با خیلی از کارها با او سر و کار داشتم. او جواب تلفنش را می دهد و تلفن را قطع می کند. حسادت زیاد و لازم نبود
یکی از مصاحبه های مورد علاقه من با ویتنی آخرین مصاحبه من با اوپرا است که برای بسیاری از افراد چشم نواز بود. ما می دانستیم که ازدواج او با بابی آسان نبود ، اما او در آن مصاحبه چیزهای تاریک زیادی را فاش کرد ، در مورد اینکه او به او تف می کند ، چهره اش را از یک پرتره خانوادگی جدا می کند. من فرض می کنم شما از هیچ یک از آنها شوکه نشده اید.
من هرگز ندیدم که بابی به او تف کند. من هرگز ندیدم که او به طور فیزیکی به او برخورد کند. اما من تماس ها را از سیلویا دریافت می کردم که همیشه آنجا بود. و من در ساعات پایانی صبح صحبت می کنم. بنابراین ، وقتی شنیدم ویتنی این چیزها را به اپرا گفت ، تعجب نکردم. و من مطمئنم که او چیزهای زیادی را کنار گذاشته است.

در این کتاب شما هنگام رفتن به دیدار پسر عموی او دی دی وارویک اشاره کردید که شما دو نوجوان بودید. اما همانطور که می دانید ، در مستند دوم ، ویتنی ، ادعاهایی مبنی بر بدرفتاری ویتنی توسط یکی از اعضای خانواده وجود دارد - و این عضو خانواده دی دی بود. اما این چیزی نیست که شما در کتاب مطرح کنید. به این دلیل است که شما احساس می کنید آن ادعاها دقیق نبوده اند؟
ویتنی بسیار نزدیک به وارویکس بود ، قبل از ستاره فوق العاده و در طول آن. او در مورد دی دی ، چقدر با استعداد به عنوان خواننده ، چقدر بامزه صحبت کرد. و من و ویتنی درباره خانواده هایمان بسیار صحبت کردیم. او همه چیز را به من گفت. بنابراین اگر واقعیتی در این مورد وجود داشت ، می دانستم. من در این شک ندارم

این روی حیله و تزویر است ، زیرا آنها می گویند یک زن او را تحت تأثیر قرار داده است. و بعد القا می شود 'اوه ، شاید به همین دلیل است که او درباره جنسیت خود بسیار گیج شده است.' کل موضوع کمی کدر است و از نظر من می تواند کمی خطرناک هم باشد. چون پس از آن مثل این است ، شاید همین چیزی باشد که ویتنی را به اصطلاح شما جذب کرده است.
آیا این همان چیزی است که مردم به آن اشاره می کنند؟ ویتنی که من می دانستم هرگز برچسب حرف نزده است. هرگز.
به طور واضح ، در کتاب خود می گویید که نحوه پاسخگویی وی وقتی از او در مورد سکسوالیته وی سال شد ، آسیب زا بود. من مصاحبه هایی را دیده ام که او با چیزهایی مانند 'ویتنی فقط یک همجنس باز هم خوشحال است ، عزیزم' پاسخ می دهد.
من بعضی از صحبت های او را دوست نداشتم. احساس نمی کردم به چیزهایی کمک می کند. اما او در آن مرحله اهمیتی نداد. او می گفت: 'آنها آنچه را که می خواهند بگویند خواهند گفت.'
در مورد من ، من امروز به خودم برچسب نمی زنم. احساس نمی کنم باید به سینه ام برچسب بزنم فقط به این دلیل که با همسرم عشق پیدا کردم. فقط به این دلیل که من تصمیم می گیرم در مقابل هر چیزی که برای پشتیبانی انتخاب می کنم بایستم ، به این معنی نیست که من باید این یا آن باشم. من فقط رابین هستم و ویتنی همچنین همیشه برچسب ها را پس می زد. که برای موسیقی او نیز بود. او موسیقی سیاه یا موسیقی سفید نمی خواند. او فقط به .

خواندن درباره زمان ترک تیم ویتنی بسیار آزار دهنده بود. این یک قسمت بسیار تاریک از کتاب است ، اما تقریباً قسمت مورد علاقه من است زیرا شما خودتان را دوباره می سازید. و این شما را به سمت همسر دوست داشتنی خود لیزا سوق داد. و خوشحالم که شما کتاب را به او تقدیم کردید ، زیرا بدیهی است عشقی که با ویتنی داشتید شما را به عشق همیشگی خود با لیزا رساند. کدام تقریباً شبیه است - دوست شما چه هدیه ای بزرگتر از یک شریک زندگی می تواند به شما بدهد؟ من آن را سومین اقدام کتاب ، در مورد ترک دوست خود می نامم -
باید بگویم ، من هرگز ندیدم که به عنوان ترک دوستم استعفا دهم. من هرگز چنین احساسی نداشتم.

فکر می کنید او از ترک شما کمی صدمه دید ؟ فکر می کنی مثل روبن بود! F * ck. '
من فکر می کنم او درست مثل من احساس کرد. وقتش رسیده بود احساس نمی کردم موثر هستم. دیگر گوش او را نداشتم. مدت ها بود که از مسیر خارج شده بودیم. او پس از تحویل استعفا به من زنگ زد و گفت ما بیشتر صحبت خواهیم کرد. اما این صحبت ها هرگز اتفاق نیفتاده است. می دانید ، ویتنی رویارویی را دوست نداشت. من می خواستم جایی را دور از حواس پرتی ملاقات کنم ، زیرا همیشه چندین نفر در آن خانه بودند. اما در خانه او و بابی هیچ وقت کمتری نبود ... آرامش ، آرامش و آرامش نبود.
آخرین چیزی که به هم گفتید چه بود؟
آخرین باری که با او صحبت کردم احتمالاً همان زمانی بود که او با من تماس گرفت پس از اینکه او در مورد مشاجره با بابی 9-1-1 تماس گرفت. او آن شب با من تماس گرفت. و آخرین چیزی که به هم گفتیم این بود که همیشه وقتی تلفن را قطع می کردیم به هم می گفتیم: 'من تو را دوست دارم. با من تماس بگیر و دیگر هرگز مجبور نشدیم با هم تماس بگیریم. اما او اینجا است. او با من است ، من می دانم که او است. و او هرگز ترک نکرده است.

عکاسی توسط آلی هالووی. مو توسط Sabrina Rowe. گریم توسط Delina Medhin.
برای داستان های بیشتر مانند این ، برای ما ثبت نام کنید خبرنامه .