خاستگاه رودلف گوزن شمالی بینی قرمز
تعطیلات
چاک از جشن گرفتن تعطیلات با خانواده اش لذت می برد. این منجر به علاقه به تحقیق و نوشتن در مورد تعطیلات و سنت های آنها شده است.

تیم گوو، CC0، از طریق Unsplash
داستانی درباره کلاسیک کریسمس
تقریباً برای سه ربع قرن، این آهنگ رودلف گوزن شمالی دماغه قرمز در زمان کریسمس یک موفقیت محبوب باقی مانده است. در واقع، این آهنگ مانند دیگر آثار کلاسیک موزیکال کریسمس به بخشی جدایی ناپذیر از جشن کریسمس تبدیل شده است. شب آرام یا کریسمس سفید .
پسندیدن شب آرام ، که به عنوان یک قطعه ساده با هدف تقویت مراسم عشای ربانی شب کریسمس در کلیسا در دهکده کوچک اتریشی Oberndorf آغاز شد و به یک کلاسیک کریسمس تبدیل شد که در سراسر جهان خوانده شد و از آن لذت برد، انگیزه ایجاد رودلف گوزن شمالی دماغه قرمز متواضع هم بود
واقعیت این است که رودولف گوزن شمالی دماغه قرمز توسط یک فروشگاه خرده فروشی بزرگ به منظور جذب خریداران برای خرید کریسمس خود در آن فروشگاه ایجاد شده است. با این حال، عشقی که کپیرایتر برای نوشتن داستان به خود اختصاص داده بود، باعث شد که داستان از هدف تجاری محدود اولیه خود فراتر رفته و قلب بزرگسالان و کودکان در نسلهای بعدی را لمس کند.
و داستان پیدایش رودلف گوزن شمالی دماغه قرمز به اندازه خود داستان و آهنگ دلچسب است.
پرتوی از آفتاب برای یک دختر کوچک غمگین
داستان رودولف زمانی در سال 1939 آغاز می شود. ملت هنوز در بحبوحه رکود بزرگ بود، اما این مانع از جشن گرفتن و لذت بردن از اوقات خوش زندگی مردم نشد. ممکن است روزگار سخت بوده باشد، اما این بدان معنا بود که مردم باید مراقب پول خود باشند.
در تابستان، مدیران دفتر مرکزی فروشگاه بزرگ مونتگومری وارد در شیکاگو در حال برنامه ریزی برای فصل کریسمس آینده بودند.
در آن روزها شهرها فشرده تر بودند و تجارت در مرکز شهر متمرکز بود. در میان بانکهای بزرگ و ساختمانهای اداری، فروشگاههای بزرگ و چند طبقه پراکنده بودند.
در طول فصل کریسمس، خریداران در مرکز شهر هجوم میآوردند و این فروشگاهها برای خرید دلارهای خرید این افراد به شدت رقابت میکردند.
برای جذب مشتریان، فروشگاهها تزیینات مجلل میسازند و در بخش اسباببازیهای خود، نمایشهای پادشاهی کریسمس را با بابا نوئل در وسط تخت میسازند.
نکته برجسته فصل خرید کریسمس برای کودکان سفر به مرکز شهر با مادر و پدر برای دیدار بابانوئل بود.
بچهها در صف میایستادند و وقتی نوبتشان میرسید، روی دامان بابانوئل مینشستند. بعد از اینکه به بابانوئل اطمینان دادند که خوب بوده اند، یا حداقل تلاش زیادی برای خوب بودن داشتند، به بابانوئل می گفتند که برای کریسمس چه می خواهند.
سپس بابانوئل به آنها اطمینان می داد که تمام تلاش خود را می کند تا اسباب بازی مورد نظرشان را به آنها بدهد و سپس، پس از درخواست آنها و در حالی که برای رفتن از جایشان بلند شدند، بابانوئل دستش را به کیسه بزرگ کنار صندلی خود برد و به آنها یادآوری کرد. برای خوب بودن، یک هدیه فراق کوچک به آنها بدهید.
فروشگاه بزرگ شیکاگو، مونتگومری وارد، به یک هدیه جدید برای بابانوئل خود نیاز داشت تا به کودکان بدهد.
برای سالها، مونتگومری وارد کیسه بابانوئل خود را با یک کتاب رنگآمیزی کریسمس که هر سال بهطور ویژه چاپ میکردند، پر کرده بود. اما امسال مدیران Montgomery Ward چیزی جدید و متفاوت می خواستند.
آنها همچنین می خواستند پول پس انداز کنند. بنابراین، به جای درخواست از یک شرکت خارجی برای ایجاد آیتم جدید، همانطور که در گذشته انجام داده بودند، تصمیم گرفتند بخش تبلیغاتی خود را ایجاد کنند.
بنابراین اتفاق افتاد که رابرت ال می، یک نویسنده 34 ساله برای مونتگومری وارد، متوجه شد که یک هدیه جدید برای بابانوئل خود ارائه می کند تا به بچه های کوچک بدهد.
می برای ساختن داستان کریسمس برای کودکان کار کرد. می در کودکی همیشه نسبت به سن خود کوچک بود و این باعث تمسخر و تمسخر سایر کودکان شده بود. می با تکیه بر تجربیاتش از تا حدودی متفاوت و طرد شده بودن، شروع به خلق شخصیتی با مشکلات مشابه کرد که در نهایت از مشکلاتش بالاتر می رود و متحول می شود.
سال 1939 دوران سختی در زندگی رابرت می بود. علاوه بر نگرانی از دست دادن شغل خود در رکودی که اقتصاد را فراگرفته بود، همسرش در حال مرگ بر اثر سرطان بود.
پدری در زمان کریسمس که از همسر در حال مرگش مراقبت می کند در حالی که از دختر 4 ساله خود حمایت می کند
می با وجود نگرانی ها و اندوه خود، مجبور بود رواقی باشد و غم و اندوه خود را کنار بگذارد تا به دختر چهار ساله اش، باربارا کمک کند تا با آسیب دیدن مرگ مادرش مقابله کند.
با این حال، باربارای کوچک به روش خود به پدرش در خلق رودولف کمک کرد.
رابرت روی این پروژه در دفتر کار کرد و سپس به خانه آمد و مضامین و خطوط داستانی را در باربارا آزمایش کرد. کار و زندگی خانه به گونهای به هم نزدیک شدند که هم به پدر و هم اجازه میداد به هم نزدیکتر شوند و هم از مشکلاتی که آنها را احاطه کرده بود دوری کردند.
برخی حتی نام رودولف را به باربارا نسبت می دهند و ادعا می کنند که می نام های مختلفی را روی باربارا آزمایش کرده است و رودولف بیشترین لذت را برده است.
در داستان می، بابانوئل رودولف را در حالی که هدایایی به گوزن شمالی در محله رودولف می دهد کشف می کند.
خلقت رابرت می، آهنگ رودولف گوزن شمالی دماغ قرمزی نبود که اکنون همه آن را به خوبی می شناسند و این کارتون محبوبی نبود که اکنون هر کریسمس در تلویزیون نمایش داده می شود.
نه، آفرینش می داستان کوتاهی بود که با قافیه نوشته شده بود. این داستان گوزن شمالی کوچکی بود که به دلیل یک ناهنجاری فیزیکی متفاوت بود - بینی قرمز روشن.
برخلاف رودولفی که اکنون از روی آهنگ و کارتون می شناسیم، رودولف اصلی می با پدر و مادرش در جنگل زندگی معمولی داشت. او در قطب شمال زندگی نمی کرد و والدینش عضوی از تیم گوزن شمالی بابانوئل نبودند.
اوه، رودولف مجبور بود با طعنههای گوزن شمالی کوچک دیگری که از او دوری میکردند کنار بیاید، زیرا او متفاوت بود. رودولف مانند می در کودکی تنها بود و دوستان کمی داشت. اما رودولف به جای پرداختن به مشکلاتش، دید مثبتی نسبت به زندگی داشت و اجازه نداد بدشکلی او را متوقف کند.
در داستان اصلی، لحظه بزرگ رودولف زمانی رخ داد که بابانوئل سورتمهاش را در خانه رودلف فرود آورد تا هدایایی را به او و دیگر گوزنهای شمالی خوب در محله برساند.
هنگامی که بابانوئل در حال فرود بود، مه شروع به غلتیدن کرد. زمانی که بابانوئل تحویل هدایا را به گوزن شمالی در منطقه تمام کرد، مه غلیظ شده بود و باعث می شد بابانوئل نتواند ایمن از زمین بلند شود.
با توجه به اینکه کودکان در سراسر جهان از او انتظار دیدار و گذاشتن هدایا را داشتند، بابانوئل یک دوراهی داشت - او نمی توانست در مه بلند شود، اما اگر بلند نمی شد، کودکان سراسر جهان را ناامید می کرد.
در آن لحظه بابانوئل متوجه رودلف با بینی قرمز براقش شد و از او خواست که سورتمه اش را هدایت کند. رودولف موافقت کرد و بابانوئل توانست زایمان خود را انجام دهد.
پس از سفر موفقیتآمیز بابانوئل در شب کریسمس با هدایت رودولف، داستان با گفتن بابانوئل به رودولف خاتمه مییابد: 'با تو، سفر دیشب واقعاً با برکت بود.' بدون تو، من مطمئن هستم که همه ما گم شده بودیم!
این کمی متفاوت از آهنگ و کارتون است که در پایان گوزن شمالی دیگر رودلف را ستایش می کند و می گوید که او در تاریخ خواهد ماند.
کتاب می در میان کودکان فورا مورد استقبال قرار گرفت
کتابچه ای که توسط بخش سانتاهای مونتگومری منتشر شد، با توزیع 2.4 میلیون نسخه مونتگومری در سال اول، بلافاصله مورد توجه کودکان و والدین آنها قرار گرفت.
محبوبیت این داستان در سالهای بلافاصله پس از 1939 ادامه یافت، اما به دلیل کمبود کاغذ در زمان جنگ، مونتگومری وارد تنها توانست 6 میلیون نسخه بین سالهای 1939 و 1946 تولید و توزیع کند.
از آنجا که این کتابچه ها هدایای ساده ای برای کودکان بودند که در روزنامه چاپ می شدند، تعداد کمی از آن 6 میلیون کتابچه اصلی تولید شده توسط مونتگومری وارد تا به امروز باقی مانده است.
با وجود موفقیت فوری خلقت او، همه چیز برای رابرت می خوب پیش نرفت. همسرش در زمانی که داستان رودولف برای اولین بار منتشر شد درگذشت.
هزینه های پزشکی ناشی از بیماری او، می را به شدت در بدهی قرار داد. علاوه بر این، اگرچه می نویسنده یک اثر بسیار محبوب بود، اما از آن بهره مالی نبرد.
اول از همه، این یک هدیه بود و مستقیماً هیچ درآمدی نداشت (اما مونتگومری وارد به طور غیرمستقیم سود می برد زیرا افرادی که با بچه های خود برای تهیه کتابچه ها به فروشگاه های آن رفتند و تمایل داشتند در آنجا بمانند و خریدهای کریسمس خود را انجام دهند).
مهمتر از آن، در حالی که می نویسنده رودلف گوزن شمالی دماغه قرمز بود، مونتگومری وارد صاحب اثر بود، زیرا این داستان به عنوان بخشی از کار او در مونتگومری وارد ساخته شد (همانطور که وکلا میگویند این یک «کار اجارهای» بود. ).
رابرت می حق خلقت خود را دریافت می کند و ژن اوتری با ضبط آهنگ موافقت می کند
در اواخر سال 1946، مِی که از نظر مالی در تنگنا قرار داشت، به سراغ سیول اوری، رئیس مونتگومری وارد شد و از حقوق نشر داستان به صورت تجاری درخواست کرد. ایوری درخواست او را پذیرفت و در ژانویه 1947 حق چاپ رودلف گوزن دماغه قرمز توسط کارفرمایش به می اعطا شد.
سپس می این داستان را در سال 1947 به صورت کتاب به صورت تجاری منتشر کرد و همچنین مجوز تولید و انتشار نسخه کارتونی 9 دقیقه ای داستان را برای نمایش در سینماها صادر کرد (در آن روزهای قبل از تلویزیون، تئاترها معمولاً قبل از نمایش بلند با فیلم های خبری و/یا کاریکاتور بودند. ).
سرانجام، می با برادر شوهرش، جانی مارکس، ترانه سرا، همکاری کرد تا داستان-شعر می را به یک آهنگ تبدیل کند. مارکس در نوشتن اشعار، داستان را کمی از اصل می به داستانی که امروز در آهنگ می شناسیم تغییر داد.
می و مارکس در ابتدا برای یافتن خواننده ای برای این آهنگ مشکل داشتند، زیرا بسیاری از انجام کاری که تصویر بابانوئل و گوزن شمالی او را تغییر دهد، همانطور که کلمنت مور یک قرن قبل در شعر محبوب خود با عنوان آن را تغییر داد، بی میل بودند. شب قبل از کریسمس بود .
سرانجام Gene Autry، خواننده و بازیگری که بیشتر برای بازی در وسترن شناخته شده بود، با ضبط این آهنگ موافقت کرد. رودولف گوزن شمالی دماغه قرمز اولین بار توسط Gene Autry در سال 1949 به صورت تجاری خوانده شد و بلافاصله به یک آهنگ بزرگ تبدیل شد که به جایگاه خود در توپ موسیقی سنتی کریسمس منجر شد.
از سال 1947 به بعد، می از مزایای خلقت 1939 خود بهره مند شد. او مونتگومری وارد را ترک کرد و تا زمان بازنشستگی در سال 1971 وقت خود را وقف مدیریت آثارش کرد. در سال 1976 می درگذشت، اما داستان او در مورد رودولف همچنان به زندگی نسل های جدید کودکان شادی می بخشد همانطور که برای دختر چهار ساله اش شادی به ارمغان آورد. باربارا در آن فصل سخت کریسمس در سال 1939 در حالی که با تعطیلات روبرو می شد و مادرش کم کم در حال مرگ بود.
سوال ها و جواب ها
سوال: آیا رودولف در ابتدا بینی قرمز داشت؟
پاسخ: بله، رودولف در داستان اصلی رابرت می در سال 1939 بینی قرمز داشت. همانطور که در مقاله ذکر کردم، در داستان اصلی بابانوئل برای اولین بار با رودولف روبرو شد که در جنگل فرود آمد تا به گوزن شمالی کوچکی که در آنجا زندگی می کرد هدیه دهد. در حالی که بابانوئل در حال پخش هدایا بود، مه غلیظی را فرا گرفت و باعث شد که بابانوئل هنگام بلند شدن برای از سرگیری سفر، نتواند ببیند. آن موقع بود که متوجه رودولف با بینی قرمزش شد و از رودولف خواست سورتمه او را راهنمایی کند. رودولف جلوتر از بابانوئل که در سورتمه پشت خط گوزن شمالی نشسته بود و سورتمه را می کشید جلوتر را می دید. دیدن بینی قرمز رودولف (که در مه برجسته می شد) ممکن است به بابانوئل در هنگام فرمان کمک کند. با این حال، ممکن است می دلیل ایمنی برای قرار دادن رودولف با دماغه قرمزش در سرب داشته باشد، زیرا خلبانانی که در مجاورت هواپیما پرواز می کنند، دماغه قرمز را می بینند و برای جلوگیری از برخورد با کشتی بابانوئل دور می شوند.